بازگشت

شيعه در قرن دوم هجري


در اواخر ثلث قرن دوم هجري به دنبال انقلابات و جنگهاي خونيني كه در اثر بيدادگري و بدرفتاريهاي بني اميه مناطق مختلف اسلامي را فراگرفته بود، دعوتي نيز به نام اهل بيت پيغمبراكرم صلي الله عليه و آله در ناحيه خراسان ايران پيدا شد. متصدّي دعوت، ابومسلم مَروَزي سردار ايراني بود كه برضد خلافت اموي قيام نمود و شروع به پيشرفت كرد تا دولت اموي را برانداخت. [1] .

اين نهضت و انقلاب، اگر چه از تبليغات عميق شيعه سرچشمه مي گرفت و كم و بيش عنوان خونخواهي شهداي اهل بيت عليه السلام را داشت و حتي سران نهضت از مردم براي يك مرد پسنديده از اهل بيت (به طور سربسته) بيعت مي گرفتند، با اين همه به دستور مستقيم يا اشاره پيشوايان شيعه نبود. به دليل اينكه وقتي ابومسلم بيعت خلافت را به امام ششم شيعه اماميّه در مدينه عرضه داشت، وي جدا رد كرد و فرمود: «تو از مردان من نيستي و زمانه نيز زمانه من نيست». [2] .

بالا خره بني عباس به نام اهل بيت خلافت را ربودند [3] و در آغاز كار موقّتا به مردم و علويين روي خوش نشان دادند. حتي به نام انتقام شهداي علويين، بني اميه را قتل عام كردند و قبور خلفاي بني اميه را شكافته هر چه يافتند آتش زدند. [4] .

ولي ديري نگذشت كه آنان نيز شيوه ظالمانه بني اميه را در پيش گرفتند و در بيدادگري و بي بندوباري دست بني اميه را از پشت بستند!

يك مغنّي با خواندن دو بيت شهوت انگيز، امين خليفه عباسي را سر كيف آورد، و امين سه ميليون درهم نقره به وي بخشيد. مغنّي، از شادي، خود را به قدم خليفه انداخته گفت: يا اميرالمؤمنين، اين همه پول را به من مي بخشي؟ خليفه در پاسخ گفت: اهميّتي ندارد، ما اين پول را از يك ناحيه ناشناخته كشور مي گيريم! [5] .

ثروت سرسام آوري كه همه ساله از اقطار كشورهاي اسلامي به عنوان بيت المال مسلمين به دارالخلافه سرازير مي شد به مصرف هوسراني و حق كشي خليفه وقت مي رسيد. شماره كنيزان پري وش و دختران و پسران زيبا در دربار خلفاي عباسي به هزاران مي رسيد.

وضع شيعه پس از انقراض دولت اموي و روي كار آمدن بني عباس باز كوچكترين تغييري نكرده بود، تنها، دشمنان بيدادگر وي تغيير اسم داده بودند! [6] .


پاورقي

[1] يعقوبي ج 3 ص 79 ابوالفداء ج 1 ص 208 و تواريخ ديگر.

[2] يعقوبي ج 3 ص 86. مروج الذهب ج 3 ص 268.

[3] يعقوبي ج 3 ص 86. مروج الذهب ج 3 ص 270.

[4] يعقوبي ج 3 ص 91 - 96. ابي الفداء ج 1 ص 212.

[5] کتاب اغالي ابي الفرج قصه امين.

[6] اين قسمت از کتاب «شيعه در اسلام» از ص 20 الي 28 آيه الله علامه طباطبائي صاحب تفسير الميزان استفاده شده است.