بازگشت

يزيد، رسوا و بيچاره شد


يزيد، پس از فاجعه عاشورا، خيلي زود دانست كه مردم از كار او منزجر شده اند و آن سخنان ياوه كه در باب خاندان عصمت گفته و بدين وسيله خواسته بود خون سيّدالشّهداء(ع) را لوث سازد، ره به جايي نبرده است. چگونه او مي توانست اتهام كفر و خارجيگري به خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله بندد، در حاليكه چون دستور به كشتن سفير معترض روم داد، حضار مجلس از سر مقدّس صدايي بلند شنيدند كه مي فرمود: «لاحول و لا قوّة الا بالله».

چه كسي قبل از اين ديده يا شنيده بود كه سر بريده اي به زباني فصيح، سخن بگويد؟! آيا زاده ميسون مي توانست در برابر اين اعجاز الهي مقاومت كند، يا نور خدا را خاموش سازد؟! كلا و حاشا!

انزجار و تنفّر عمومي از جنايات يزيد تا بدانجا پيش رفت كه هند، همسر يزيد و دختر عمرو بن سهيل (كه قبلا همسر عبدالله بن عامربن كريز - پسر دايي عثمان بن عفان - بود و معاويه او را به سبب علاقه يزيد به هند وادار به طلاق همسرش نموده بود) [1] هنگامي كه سر نوراني امام عليه السلام را بر بالاي خانه اش ديد و مشاهده نمود كه چگونه انوار الهي از آن به سوي آسمان پرتو افشان است و متوجّه شد كه چه سان خون تازه از آن بر زمين مي چكد، از خود بيخود گشت و عنان قلبش از هم گسست و سراسيمه و بدون حجاب وارد مجلس يزيد شد، در حاليكه فرياد مي زد: «سر مطهر پسر دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله بر در خانه ماست!!». يزيد با مشاهده اين صحنه برخاست و او را پوشاند و به وي گفت: بر حسين عليه السلام گريه و زاري كن كه او فريادگر بني هاشم بود، و ابن زياد در قتل او عجله به خرج داد. [2] .

نيز همين بانو در رؤ يا مشاهده كرد كه مرداني از آسمان فرود آمدند و گرد سر حسين (ع) گرديدند و بر او سلام كردند. چون بيدار گشت، نزد سر آمد و ديد كه نوري در اطراف آن پرتو افشان است در پي شوهرش، يزيد، برآمد تا ماجرا را براي او بازگويد، امّا وي را در يكي از اتاقهاي قصر يافت كه مي گريد و مي گويد: مرا با حسين عليه السلام چه كار بود؟! و معلوم شد كه او نيز همان خواب همسرش را ديده است.

آري، يزيد بزودي با موجي از انزجار مردم مواجه گشت و دريافت كه همگان سخن از سنگدلي و ستمي بر زبان دارند كه او برخاندان پيامبر صلي الله عليه و آله وارد ساخته است. لذا چاره اي نيافت، جز آنكه گناه اين كار را به گردن ابن زياد بياندازد تا مردم از بدگويي و دشنام به او باز ايستند. امّا وضع چنان نبود كه او بتواند خورشيد حقيقت را از ديد مردم پنهان سازد، زيرا او در نامه طويلي كه براي حاكم مدينه فرستاده و طي آن دستور داده بود كه از همه اهل مدينه براي وي بيعت بگيرد، همراه اين نامه، نامه كوچكي هم قرار داشت كه در آن، والي را ملزم ساخته بود كه از امام حسين عليه السلام هم بيعت ستاند و اگر از قبول بيعت سرباز زد گردنش را بزند. [3] .

غرض يزيد از نگارش اين نامه كوچك، آن بود كه وي مي دانست پيامبر صلي الله عليه و آله وي را خليفه خود قرار نداده، و بيعتش هم مورد اتّفاق صلحا و اشراف امّت نيست، و چنانچه آنها در زمان معاويه موافقتي هم ابراز داشته اند، به علّت تهديد و زور سرنيزه معاويه بوده است.

به هر روي يزيد، گناه قتل سبط پيامبر(ص) را به ابن زياد نسبت داد تا به خيال خام خويش از ملامت و دشنام مردم در امان بماند، ولي آفتاب حقيقت، پنهان نماند و تاريخ، او را رسواي خاص و عام كرد.


پاورقي

[1] مقتل خوارزمي. در اينجا حيله گري معاويه براي گرفتن هند براي يزيد بيان شده است، و اين امر از معاويه شگفت و دور نيست. و ابن قتيبه در «السياسه و الامامه» جلد 1، صفحه 61 آورده اند که: ارينب در عقد نکاح عبدالله بن سلام قرشي بود، جمال و زيبايي وي موجب رغبت يزيد در وي شد و معاويه، عبدالله را وادار به طلاق ساخت. اين داستان را مولف «نهايه الارب» نيز در جلد 6، صفحه 180، آورده و نام آن زن را زينب دانسته است.

[2] مقتل العوالم: صفحه 151، تاريخ طبري: ج 6، صفحه 150.

[3] تاريخ طبري: جلد 6، صفحه 188، تاريخ ابن اثير: جلد 4، صفحه 5، البدايه: جلد 8، صفحه 146.