بازگشت

ام البنين






لا تدعوني ويك ام البنين

تذكريني بليوث العرين [1] .

ديگر مرا ام البنين نخوانيد كه مرا به ياد شيران بيشه مي اندازيد.

من پسراني داشتم كه به نام آنها مرا «ام البنين» مي خواندند، اما ديگر فرزندي ندارم.

چهار نفر چون كركسان كوهسار بودند كه در خون غلتيدند و رگ حياتشان قطع شد.


بر سر بدن آنان نيزه ها به هم زده شد و همه آنها از ضربه نيزه به زمين افتادند.

اي كاش مي دانستم آيا اينكه گفته اند دست راست عباس قطع شده، درست است؟ [2] .

ام البنين گاهي از سوز اين ماتم رو به عاشوراييان كرده، همراه با اشكي ريزان و دلي پريشان چنين مي خواند: [3] .

اي كسي كه ديدي عباس بر گله هاي گوسفند (يا بر گروهي از اراذل و اوباش) حمله مي كرد

و فرزندان حيدر همه چون شيران يالدار دنبال او بودند.

به من خبر رسيد كه ضربت به سر فرزندم فرود آمد، در حالي كه دست نداشت.

واي بر من كه سر پسرم از ضربت عمود پيچيده شد.

اگر شمشير در دست تو بود، كسي نمي توانست به آن نزديك شود. [4] .



پاورقي

[1]



کانت بنون لي ادعي بهم

و اليوم اصبحت و لا من بنين‏



اربعة مثل نور الربي

قد واصلوا الموت بقطع الوتين‏



تنازع الخرصان اشلائهم

فکلهم امسي صريعا طعين‏



يا ليت شعري أکما اخبروا

بان عباسا قطيع اليمين‏



(العباس، ص 223، بطل العلقمي، ج 3، ص 432).

[2] سردار کربلا، ص 379.

[3]



يا من رأي العباس کرّ

علي جماهير النقد



و وراه من ابناء حيدر

کل ليث ذي لبد



نبئت ان ابني اصيب

برأسه مقطوع يد



ويلي علي شبلي امال

برأسه ضرب العمد



لو کان سيفک في يد

يک لما دنا منه احد



(قمر بني هاشم، ص 147؛ سردار کربلا، ص 379).

[4] همان، ص 380 - 379.