بازگشت

سزاي قسم دروغ


فصل زمستان بود و شبهاي سرد آن توان افراد را مي گرفت. در يكي از اين شبها سر بر پاشنه يكي از درهاي حرم مطهر سيدالشهدا عليه السلام گذاشته


بودم كه پيكر مرد عربي توجه ام را جلب كرد. گويا همه استخوانهاي بدنش كوفته شده بود، چنان نفس مي كشيد كه صداي آن به طرف ديگر ايوان مي رسيد. حالي سخت و بدني ناتوان داشت. به سختي خود را حركت داد و گفت: «اولاد عمي، اولاد عمي». فرزندان عمويم! فرزندان عمويم! بلند شدم و به طرف او رفتم. شبيه افرادي بود كه تازه از خواب بيدار شده اند به چند نفر از جوانان، كه اطراف او بودند، گفت: ريسمان بياوريد! گفتند: در اين موقع شب ريسمان از كجا بياوريم؟!

گفت: «عكال» [1] به پايم بسته، مرا به طرف حرم حضرت ابوالفضل عليه السلام بكشيد. كساني كه به سخنان مرد گوش مي دادند، چنان كردند و او را به طرف حرم حضرت عباس عليه السلام كشاندند. چون به صحن حضرت ابوالفضل عليه السلام وارد شدند، مرد بلند شد و مقابل ايوان ايستاد و از حضرت عذرخواهي كرد. علت اين قضيه را جويا شدم. آنان گفتند: اين شخص فردي را به دزدي متهم كرده بود. او گفته بود خدمت حضرت عباس عليه السلام مي رويم و آنجا قسم مي خوريم. اين دو به حرم آمدند. متهم قسم خورد و سالم ماند؛ اما وقتي اين مرد قسم خورد، يكباره نقش زمين شد و همه دريافتند كه به دروغ قسم خورده


است. در حالي كه تنها نفس مي كشيد و بدني بدون حركت داشت او را به طرف مرقد مطهر سيدالشهدا عليه السلام برديم تا شفايش را از امام دريافت كنيم. چون به ايوان سيدالشهدا عليه السلام رسيديم، او را به حال خود گذاشتيم و رفتيم. پس از مدتي، دريافتيم كه حضرت عليه السلام او را شفا داده است. چون از چگونگي قضيه پرسيد گفت: من ناتوان افتاده بودم. ناگهان شخصي را ديدم كه از طرف حرم حضرت ابوالفضل عليه السلام مي آيد؛ ولي گويا بر زمين راه نمي رود، بلكه زمين زير پاي او مي پيچد. وقتي آن شخص به ايوان رسيد، با جلو پاي خود به من زد و فرمود: اگر برادرم از خدا بخواهد آسمان را زمين و زمين را آسمان مي كند چيزي نيست، نو كه.... سپس وارد حرم شد و من شفا يافتم. [2] .


پاورقي

[1] ريسماني که با آن دست و پاي افراد را مي‏بندند. (ر. ک: فرهنگ عربي جامع نوين، ج 1، ص 1042، ذيل ماده عکل).

[2] حاج شيخ محمود معروف به حاج ملا آقاجان. نقل از فرزند آيت الله العظمي ميلاني رحمة الله عليه. (ر. ک: چهره درخشان قمر بني هاشم عليه‏السلام، ص 314 و 315).