بازگشت

روز اربعين


يكي از احترامات متداول ميان مردم اين است كه پس از درگذشت چهل روز از فقدان يكي از عزيزانشان جلسه ي يادبودي برايش تشكيل مي دهند تا بتوانند ضمن هديه كردن ثواب و بهره اي به روح وي، نامش از بوته ي فراموشي بيرون بياورند و نگذارند در اثر گذشت زمان و مشكلات زندگي به فراموشي سپرده شود، از اين رو با


تشكيل جلسات و بيان فضائل و رفتارهاي نيك او نامش را دلها و در خاطره ها زنده مي كنند، و يا در مقالات و كتب مي نويسند تا در شمار تاريخ درآيد تا هر كس مي خواند نام او و اعمال و رفتارش براي خواننده تداعي كند و او را در مقابل خود زنده ببيند و در طريق اصلاح نفس به او اقتدا نمايد.

اين سنت حسنه نسبت به اهميت متوفي تفاوت مي كند زيرا هر اندازه برتري ها و فضائل و تعاليم آنها بيتشر و برتر باشد و نفوذشان بيشتر بوده، بعد از وفات نيز جاذبه شان بيشتر خواهد بود.

و رواتي كه از ابوذر غفاري رضوان الله عليه از قول پيغمبر (ص) نقل شده است كه: زمين چهل شبانه روز در سوگ مؤمن مي گريد.

و روايتي كه از زراره از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه: آسمان چهل روز در عزاي حسين خون گرييد و زمين چهل روز سياه و تاريك بود، و خورشيد تا چهل روز گرفته و قرمز بود، و فرشتگان آسمان تا چهل روز بر او اشك مي ريختند و تا موقعي كه سر عبيدالله زياد را نزد ما نياوردند زنان ما از خضاب و روغن مالي بدن و سرمه كشيدن در چشم و از هر نوع آمد و رفت خودداري كردند و پس از آن نيز پيوسته در حال عبرت اندوزي و پند و اندرز بوديم. روايت مزبور نيز اين سنت حسنه و سيره ي مستمره ي بين مردم را تأييد و تأكيد مي كند.

و بر همين اساس است كه پس از گذشت چهل روز از زمان فوت و ارتحال مجددا جلسه اي تشكيل مي شود و خويشان و نزديكان و دوستان متوفي بعنوان احترام و اهداء ثواب به وي، كنار قبرش اجتماع كرده و به سوگ مي نشينند.نه تنها اين مراسم را مسلمانان انجام مي دهند بلكه مسيحيان نيز پس از گذشت چهل روز از درگذشت فقيدشان در كليساي خود جلسه اي تشكيل مي دهند و مجددا بر او نماز جنازه مي خوانند، و همين مراسم را در نيمه سال درگذشت و در پايان آن سال نيز تكرار مي كنند.

يهوديان نيز مراسم عزا و سوگواري را بعد از گذشت سي روز و پس از نه ماه و در پايان يك سال انجام مي دهند [1] .

تمام اين تشريفات و مراسم براي آن است كه اگر


وي از بزرگان و معاريفي بوده و آثار و اعمال شايسته اي داشته است براي مردم اسوه و الگو گردد.

در هر صورت، هيچ گوينده ي توانا و هيچ پژوهشگري نمي تواند در ميان جوامع معروف به صلاح، انساني را بيابد كه سر تا پاي وجودش بمعناي واقعي كار خير و عمل نيك باشد و حيات و زندگي اش و قيام و شهادتش كلا براي خدا و در راه اصلاح جامعه و آموزش اخلاق و درس دين باشد، مگر حسين بن علي عليه السلام را، بنابراين، از ميان تمام جوامع بشري حسين از همه اولويت و برتري دارد كه برايش جلسه تشكيل دهند و براي درك فيض روز اربعين رنج سفر را بر خود هموار كنند تا در حرم شريف و در اطراف مرقد مطهر حضور يابند.

بنابراين اربعين، اختصاص به اربعين سال اول فوت ندارد، در هر سال روز اربعين داراي آن مزايا خواهد بود كه ذكر شد. و اما اينكه در انسانهاي معمولي فقط سال اول فوت را اربعين مي گيرند به خاطر اين است كه مزايا و فضائل آنها محدود و تمام شدني است، بخلاف سيد الشهداء عليه السلام كه مزايايش نامحدود و فضائلش بي حساب و شمار است، به قسمي كه هر اندازه تكرار شود درس تازه اي خواهد بود، و هر اندازه نسلها پيشرفته و مترقي گردند، هر نسلي نياز مبرمي به او احساس مي كند. با توجه به آنچه گذشت تشكيل جلسات عزاداري در كنار مرقد مطهرش در هر اربعين موجب احياء نهضت و مايه ي ننگ و نفرت از دستگاه بني اميه خواهد بود كه چنين جناياتي را مرتكب شدند.

و هر اندازه گوينده و يا شاعر و ثناخوان حضرت سيد الشهداء عليه السلام در داستان كربلا و نهضت مقدس حسين بيشتر دقت و امعان نظر كند درهايي از فضائل آن بزرگوار برايش باز مي شود كه قبلا به رويش بسته بوده است، بهمين جهت عادت شيعيان بر اين قرار گرفته است كه در هر سال و در هر اربعين با اين مسائل تجديد عهد مي كنند و شايد روايت امام باقر عليه السلام كه فرمود: (آسمان چهل روز بامدادان با حمره ي مشرقيه و شامگاهان با حمره ي مغربيه بر حسين گريه كرد) اشاره به همين عادت و خوي مردم دارد [2] .


و حديث امام حسن عسكري عليه السلام كه فرمود: نشانهاي مؤمن پنج چيز است: يكي پنجاه و يك ركعت نماز، دوم زيارت اربعين، سوم بلند گفتن «بسم الله الرحمن الرحيم»، چهارم انگشتر به دست راست كردن، پنجم پيشاني بر خاك گذاشتن [3] نيز ما را به همين رسم و عادت حسنه اي كه ميان مردم است توجه مي دهد، زيرا جلسه ي يادبود و عزاي امام حسين عليه السلام در روز اربعين را كساني تشكيل مي دهند كه بستگي و ارتباط به ولايت داشته باشند و بخواهند بدينوسيله از آن ها مشايعت و پيروي كنند، و بدون ترديد كساني با او بستگي و ارتباط خواهند داشت كه معتقد و معترف به امامت حضرت باشند. بنابراين يكي از علائم ايمان و داشتن ولايت حضرت سيد الشهداء عليه السلام حضور در كنار مرقد شريف آن بزرگوار است در روز اربعين، براي بر پا داشتن عزا و تجديد عهد با حسين و ياران و اهل بيت آن حضرت.

و توجيه به اينكه: منظور از (زيارت اربعين) يعني چهل مؤمن را زيارت كردن، اين توجيه يك نوع كج فهمي و بدسليقگي در فهم حديث را نشان مي دهد كه بايد تمام آن را بهمريز و آشفته نمايد تا چنين نتيجه اي را به دست بياورد كه ذوق سالم آن را نمي پذيرد. علاوه بر اين هيچ قرينه اي وجود ندارد كه مؤيد اين معنا باشد، و اگر چنانچه منظور اين بود كه توجيه گر مي گويد، مي بايست لفظ اربعين در حديث شريف بدون الف و لام ذكر شده باشد يعني: «و زيارة اربعين» فرموده باشد، آنگاه با كلمه ي مؤمنا رفع ابهام از آن بشود، و حال آن كه اربعين با الف و لام ذكر شده است يعني حضرت فرموده است: «و زيارة الأربعين» بنابراين، الف و لام عهد ذهني اشاره به همان زيارت روز اربعين است كه متناسب و هم سنخ با ساير مذكورات در روايت مي باشد كه همه ي آنها از علائم ايمان و نشان اعتقاد به ولايت ائمه ي اثني عشرند.

نكته ي ديگري كه مي توان از اين حديث شريف استفاده كرد اين است كه: گرچه ائمه ي معصومين سلام الله عليهم اجمعين همه از فرزندان پيغمبر (ص) و همه باب نجات امت و همه كشتي رحمتند، و با ولايت آنها مؤمن از غيرمؤمن شناخته مي شود، و همه ي آنها در راه دعوت به سوي خدا كشته و شهيد شدند، و امام مجتبي همين نكته را فرموده است كه: (امر ولايت مربوط به ما امامان دوازده گانه است، هيچ يك از ما با


مرگ طبيعي از دنيا نمي رويم مگر اينكه يا ما را مي كشند و يا مسموم مي كنند)، با توجه به اين مطلب عزاداري در روز اربعين بايد مربوط به همه ي امامان باشد، و قرينه ي لفظيه اي هم در متن روايت وجود ندارد كه آن را منصرف بخصوص امام حسين عليه السلام بنمايد، گرچه تمام مطالب فوق حكايت از اين مي كند كه اربعين اعم است، ولي قرينه ي حاليه موجب شده كه علماي اعلام، آن را مخصوص زيارت اربعين امام حسين بدانند، زيرا تنها داستان امام حسين عليه السلام بود كه فرق ميان حق و باطل و دعوت به آن دو را روشن كرد، و به همين جهت گفته اند:

(الاسلام بدؤه محمدي و بقاؤه حسيني) اسلام را حضرت محمد (ص) پايه گذاري كرد و حضرت حسين عليه السلام بقائش را تضمين نمود.

و حديث حضرت رسول (ص): «حسين مني و انا من حسين» نيز به همين معنا اشاره مي كند، زيرا رنجي كه حضرت سيد الشهداء عليه السلام براي تحكيم پايه هاي اسلام و زدودن خارهاي باطل از سر راه اسلام و توجه دادن توده ها به جرائم جنايت كاران، برد عينا همان مشكلات و مسائلي است كه شخص رسول اكرم (ص) براي بنيانگذاري و نشر اسلام برده است.

به همين دليل علماء دين انظار عمومي توده ها را متوجه به اين نهضت مقدس كرده اند، زيرا در اين نهضت فجايعي از بني اميه سر زده است كه دل سنگ سخت را مي شكافد، و معلوم است كه مواظبت و مراقبت بر اظهار مظلوميت امام حسين عليه السلام احساسات و عواطف عمومي را برمي انگيزد و دلها را تسخير مي نمايد، و شنونده پس از استماع رسوائيهاي بني اميه مي فهمد امام عليه السلام، امام عادلي بود كه بخاطر دنيا قيام نكرد و لذا تسليم دنيا نشد، و مي فهمد امامت امام عليه السلام از جدش پيغمبر (ص) و از پدرش كه جانشين پيغمبر بود به او ارث رسيده است، و كساني كه در اين امر با او به ستيز برخاستند از عدالت خارج و به ناحق چنين ادعايي كرده اند و چون مستمع به اين حقايق پي ببرد و حسين و فرزندان حسين را بر حق بداند خود را ملزم به اطاعت و پيروي از آنها مي داند.

و به همين جهت ترغيب و تشويق براي اقامه ي عزا و ماتم در اربعين ساير امامان نشده است، حتي براي اربعين شخص رسول خدا (ص) اين ترغيب و تشويق نيست،


و تنها در مورد اربعين امام حسين عليه السلام كه چون ذكر مصائب آن بزرگوار عامل بسيار مؤثري براي ابقاء دين به شمار ميرود، و چون توجه انظار عمومي بمصائب كربلا براي احياء امر ائمه كه به آن امر كرده اند «احيوا أمرنا و تذاكروا في أمرنا» محسوس تر است. لذا تنها در مورد اربعين اين امام است كه توصيه شده و از نشانه هاي ايمان به شمار آمده است كه:

نخستين آنها خواندن پنجاه و يك ركعت نماز است كه در شب معراج تشريع شد و با شفاعت پيغمبر (ص) به هفده ركعت نماز واجب در پنج نوبت، و نوافل يوميه با نماز شب كه جمعا سي و چهار ركعت مي شوند تقليل يافت. ترتيب نوافل به اين شكل است: نافله ي ظهر هشت ركعت قبل از نماز ظهر و نافله ي عصر نيز هشت ركعت قبل از نماز عصر، و براي نماز مغرب چهار ركعت بعد از نماز مغرب، و براي عشاء دو ركعت نماز نشسته كه به جاي يك ركعت محسوب مي شود، بعد از نماز عشاء، و دو ركعت براي نماز صبح قبل از آن خوانده مي شود. و يازده ركعت نماز شب كه عبارتست از: هشت ركعت نماز شب و دو ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز وتر، كه اگر مجموع نمازهاي واجب و نوافل يوميه و نماز شب را به حساب بياوريم پنجاه و يك ركعت خواهد شد.

اين پنجاه و يك ركعت از خصائص اماميه است، زيرا اهل سنت اگر چه در عدد فرائض با اماميه اتحاد اتفاق دارند ولي در عدد نوافل با اماميه توافق ندارند، لذا ابن همام حنفي در كتاب فتح القدير ج 1 ص 314 آنها را به اين شكل نوشته است: دو ركعت قبل از فجر، چهار ركعت قبل از ظهر، و دو ركعت هم بعد از آن، چهار يا دو ركعت قبل از عصر، دو ركعت بعد از مغرب، چهار ركعت قبل و چهار ركعت يا دو ركعت بعد از عشاء كه جمعا بيست و سه ركعت مي شود. و در نافله ي شب نيز با شيعه اختلاف نظر دارند كه گاهي هشت ركعت و گاهي دو ركعت و يا سيزده ركعت يا بيشتر نوشته اند كه در مجموع، نوافل شب و روز با نمازهاي واجب پنجاه و يك ركعت نمي شوند. بنابراين پنجاه و يك ركعت فقط از مختصات اماميه و از علائم ايمان است.

دوم از علائمي كه در اين حديث تصريح شده، بلند خواندن «بسم الله الرحمن الرحيم» است، زيرا تنها شيعه ي دوازده امامي است كه بلند خواندن آن را بدليل روايات


اهل بيت عليهم السلام در نمازهاي جهريه واجب، و در نمازهاي اخفاتيه مستحب مي داند. و در همين مورد فخر رازي مي گويد: (شيعه ها جهر به «بسم الله الرحمن الرحيم» را در نمازهاي جهريه و اخفاتيه از سنت مي دانند در حالي كه جمهور فقهاء در اين مسئله با آنها مخالفند). اين عقيده ي فخر رازي است كه مي گويد: جمهور فقهاء با شيعيان مخالفند ولي از طريق تواتر ثابت شده است كه علي بن ابي طالب عليه السلام در تمام نمازها چه نمازهاي جهريه و چه نمازهاي اخفاتيه، بسم الله را بلند مي خواند. بنابراين هر كس در دين خود به علي عليه السلام اقتدا كند قطعا راه راست و هدايت را يافته است، و دليل بر اين كه پيروي از علي هدايت براه حق است، فرمايش رسول خدا (ص) است كه فرمود: «اللهم ادر الحق مع علي حيث دار» خداوندا! به هر طرف كه علي رفت حق را به جانب او قرار بده [4] .

ابوالثناء آلوسي صاحب تفسير روح المعاني با سخن فخر رازي موافق نيست و لذا به دنبال عبارت وي افزوده است:

اگر كسي به تمام آنچه را كه مي پندارد از علي رسيده عمل نمايد كافر خواهد شد، و اين كار جز ايمان به بعض و كفر به بعض ديگر نخواهد بود، و اما آنچه را كه گفته است هر كس در مسائل دينيش از علي پيروي كند به راه هدايت رفته است اين مسئله مسلم است لكن اگر منقول از علي مسلم باشد ولي چگونه مي توان آن را اثبات كرد؟! [5] .

اين قبيل هجمه ها از آلوسي و غير آلوسي، براي شيعيان اثري نخواهد داشت زيرا آنها قدمهاي خود را در طريق ولايت علي كه پيغمبر خدا (ص) درباره اش فرمود: (اي علي! هيچ كس خدا را نشناخت مگر من و تو، و هيچ كس مرا نشناخت مگر خدا و تو، و هيچكس تو را نشناخت مگر خدا و من) [6] ، آنچنان استوار و محكم كرده اند كه اينگونه بادها آنها را نمي لرزاند.



أهوي عليا و ايماني محبة

كم مشرك دمه من سيفه و كف






ان كنت ويحك لم تسمع مناقبة

فاسمعه من هل أتي يا ذاالغبي و كفي [7] .



در هر صورت بحث در مسئله ي جهر به «بسم الله الرحمن الرحيم» بود كه اهل سنت با آن مخالفند، مثلا ابن قدامة در مغني ج 1 ص 478 و كاساني حنفي در بدايع الضليع ج 1 ص 204 و زرقاني در شرح مختصر ابي ضياء در فقه مالكي ج 1 ص 216 نوشته اند: جهر به «بسم الله الرحمن الرحيم» در نماز خلاف سنت است. بنابراين جهر به بسم الله در نمازها از خصايص شيعه و از علامات آنها مي باشد.

نكته ي سومي كه در اين حديث به آن اشاره شده است مسئله ي انگشتر به دست راست كردن است كه پيروان ائمه ي دوازده گانه بلحاظ روايت اهل بيت عليهم السلام به آن التزام ورزيده اند ولي جماعتي از اهل سنت با آن مخالفت نموده اند. مثلا ابن حجاج مالكي گفته است: در سنت رسيده است كه هر كار پليدي را با دست چپ و هر كار پاكيزه اي را با دست راست انجام دهند، به همين جهت مستحب است انگشتر را به دست چپ بپوشند يعني آن را با دست راست بگيرند و در انگشت دست چپ جا دهند [8] .

و ابن حجر نقل كرده است كه: مالك تختم به دست راست را مكروه مي داند و به دست چپ بايد باشد. و الباجي از علماء مالكيه تأكيد دارد بر اينكه قول مالك يعني استحباب انگشتر به دست چپ كردن از ساير اقوال ترجيح دارد [9] .

و شيخ اسماعيل بروسوي گفته است: در عقد الدرر آمده است كه: در اصل مستحب بوده است كه انگشتر به دست راست پوشيده شود ولي چون اين عمل شعار اهل بدعت و ظلمت شد از اين رو بر خلاف آنها، سنت بر اين شد كه انگشتر را در انگشت كوچك دست چپ قرار دهند [10] .


مسأله ي چهارمي كه در اين حديث شريف عنوان شده است مسأله ي «تعفير» مي باشد. تعفير در لغت عبارت است از: قرار دادن چيزي بر عفر يعني خاك. و آنچه در اين حديث آمده، قرار دادن جبين است بر خاك. حال اگر منظور از جبين، پيشاني چنانچه صاحب حدائق استظهار فرموده است و در مسئله ي تيمم نيز كثرت استعمال آن در همين معنا در لسان اهل بيت ديده مي شود بايد منظور از وضع جبين بر خاك اين باشد كه: شيعيان هنگام سجده پيشاني خود را بر زمين قرار مي دهند، ولي اهل سنت ملتزم نيستند پيشاني بر زمين بگذارند زيرا ابوحنيفه و مالك و احمد حنبل در يكي از دو قولي كه از وي نقل شده سجده ي بر پر عمامه [11] و بر دامن جامه [12] و بر لباس خود را جايز دانسته اند!!

و حنفيه سجده ي بر پشت دست را با كراهت جايز مي دانند [13] و همچنين سجده ي بر


گندم و جو و بر خوابگاه، و بر پشت نمازگزار جلو را كه همان نماز را مي خواند [14] جايز مي دانند.

و اگر منظور از جبين در اين حديث شريف خود جبين باشد نه پيشاني، در اين صورت منظور اين است كه هنگام سجده ي شكر دو جبين يعني شقيقه ها را به عنوان خضوع و تذلل در پيشگاه خداوند بر خاك بگذارد و كاملا اظهار بندگي بنمايد. و صاحب مدارك رضوان الله عليه نيز از همين جمله استحباب يا رجحان تعفير دو شقيقه را استظهار فرموده است، و مرحوم سيد بحرالعلوم قدس سره نيز در منظومه در مقام سجده ي شكر فرموده است:



و الخد اولي و به النص جلي

و في الجبين قد أتي محتملا



يعني: در سجده ي شكر گونه را بر خاك گذاشتن اولي است و در اين مورد نصّ صريح وارد شده است و در مورد شقيقه هم احتمال استحباب وجود دارد. و براي بخاك گذاشتن گونه ها در سجده ي شكر روايت شده است [15] و با همين گونه بر خاك گذاشتن بود كه موسي بن عمران عليه السلام در مناجات با پروردگار به مقام قرب رسيد [16] .

در هر صورت چه منظور از جبين كه در اين حديث شريف ذكر شده پيشاني باشد و چه منظور از آن شقيقه ها باشد بين شيعيان دوازده امامي اختلافي در تعفير و به خاك گذاشتن آن نيست، ولي اهل سنت آن را قبول ندارند، نه در نماز و نه در سجده ي شكر!! نه تنها قبول ندارند بلكه نخعي و مالك و ابوحنفيه سجده ي شكر را مكروه مي دانند. گرچه برخي از حنابله [17] به طور كلي و شافعي [18] در هنگام روي آوردن هر نعمت و زايل شدن هر نقمتي آن را پذيرفته اند.



پاورقي

[1] نهر الذهب في تاريخ حلب ج 1 ص 663 - 7.

[2] کامل الزيارات ص 90 باب 28.

[3] تهذيب شيخ طوسي ج 3 ص 17 باب فضل زيارة الحسين. و مصباح المتهجد ص 551.

[4] مفاتيح الغيب ج 1 ص 107.

[5] روح المعاني ج 1 ص 47.

[6] المحتضر: «يا علي ما عرف الله الا انا و انت، و ما عرفني الا الله و انت، و ما عرفک الا الله و انا».

[7] شذرات الذهب ج 4 ص 140.

[8] المدخل ج 1 ص 46 آداب دخول در مسجد.

[9] الفتاوي الفقهيه الکبري ج 1 ص 264 در مبحث لباس.

[10] مسأله‏ي کيفيت پوشيدن انگشتر اولين مسأله نيست که اهل سنت علي‏رغم شيعه بر خلاف آن فتوا مي‏دهند. يکي ديگر از مواردي که بر خلاف شيه فتوا داده‏اند مسأله‏ي مسطح قرار دادن قبر اموات است که چون شيعه قائل به تسطيع بوده لذا بر خلاف آنها فتوا به تسنيم يعني کوهاني شکل فتوا داده‏اند. مثلا در کتاب مهذب تأليف ابي‏اسحاق شيرازي ج 1 ص 137، و غزالي در الوجيز ج 1 ص 47 و نووي در المنهاج ص 25 و ابن‏حجر در تحفة المحتاج في شرح المنهاج ج 1 ص 560، و عيني در عمدة القاري در شرح بخاري ج 4 ص 248، و ابن‏مفلح در الفروع ج 1 ص 681 و ابن‏قدامة در المغني ج 2 ص 505 همه گفته‏اند: تسطيح قبر شبيه کار اهل بدعت است.

و شعراني در کتاب رحمة الأمة باختلاف الائمة چاپ در حاشيه‏ي الميزان ج 1 ص 88 گفته است: سنت بر اين بوده است که قبر مردگان را مسطح بسازند ولي چون اين عمل شعار شيعه شده أولي آن است که بر خلاف آن‏ها به شکل کوهان ساخته شود.

يکي ديکر از موارد اختلاف اهل سنت با شيعه، مسأله‏ي صلوات بر اهل بيت است. مثلا زمخشري در کشاف در تفسير سوره‏ي احزاب آيه‏ي 56: «ان الله و ملائکته يصلون...» گفته: صلوات بر اهل بيت مکروه است چون منجر به اتهام به رافضي بودن مي‏شود و چون پيغمبر (ص) از موارد اتهام نهي فرموده است لذا بايد از آن اجتناب کرد. و ابن‏حجر در فتح الباري ج 11 ص 135 در کتاب دعوات در باب اينکه آيا صلوات بر غير پيغمبر جايز است يا نه نوشته است: سلام بر غير انبياء اگر زنده باشند به عنوان تحيت اجماعا جايز است. برخي گفته‏اند مطلقا جايز است اعم از اين که زنده باشد يا مرده و تحيت يا غير آن. و برخي گفته‏اند سلام بر غير انبياء به تبع انبياء جايز است ولي مستقلا جايز نيست زيرا مثل شعار رافضي‏ها مي‏شود.

يکي ديگر از مواردي که اهل سنت علي‏رغم شيعه فتوا داده‏اند تا تشبه به آنها پيدا نکنند مسأله‏ي تحت الحنک در عمامه است. مثلا زرقاني در شرح مواهب اللدنيه ج 5 ص 13 نوشته است: برخي از اهل علم، تحت الحنک را از جلو و طرف چپ آويزان مي‏کنند و من دليلي نديدم بر اينکه بايد از طرف راست آويزان شود مگر در يک حديث که طبراني آن را ضعيف دانسته است. ولي چون تحت الحنک انداختن از طرف راست شعار اماميه شده است، به جهت اينکه تشبه به آنها نشود بايد از آنها اجتناب کرد.

[11] الميزان شعراني ج 1 ص 138.

[12] الهدايه مرغيناني ج 1 ص 23.

[13] الفقه علي المذاهب الأربعه ج 1 ص 189.

[14] البحر الرائق ابن‏نجيم ج 1 ص 319.

[15] کافي و مرآت العقول و من لا يحضره الفقيه صدوق. و تهذيب در بحث تعقيبات.

[16] فقيه شيخ صدوق در بحث تعقيبات ص 69.

[17] مغني ابن‏قدامه ج 1 ص 626. و فروع ابن‏مفلح ج 1 ص 382.

[18] الأم ج 1 ص 116. الوجيز غزالي ج 1 ص 32.