بازگشت

خطبه امام سجاد در منزل يزيد


امام عليه السلام بر فراز منبر قرار گرفت، پس از حمد پروردگار و درود بر محمد و اهل بيت اطهار فرمود:

«الحمد لله الذي لا بداية له، و الدائم الذي لا نفاد له، و الاول الذي لا اولية له، و الآخر الذي لا آخرية له، و الباقي بعد فناء الخلق قدر الليالي و الأيام، و قسم فيما بينهم الأقسام، فتبارك الله الملك العلام» الي أن قال:

سپاس خداي را كه آغاز ندارد و دائم و پايداري كه نابودي ندارد و سپاس نخستي را كه نخستين ندارد و پاياني را كه پسيني ندارد و پاينده اي كه بعد از نابودي خلائق جاودانه است، خدائي كه تقسيم و توزيع ارزاق به دست اوست، پس خجسته باد آن خداي فرمانرواي بسيار دانا. امام همچنان به سخنان خود ادامه داد تا اينكه فرمود:

«ايها الناس! أعطينا ستا و فضلنا بسبع: اعطينا العلم و الحلم و السماحة و الفصاحة و الشجاعة و المحبة في قلوب المؤمنين. و فضلنا بأن: منا النبي المختار محمد، و منا الصديق، و منا الطيار، و منا اسد الله و اسد رسوله، و منا سبط هذه الأمة».

اي مردم! خداوند شش خصلت بما عنايت فرموده و با هفت ويژگي ما را از ديگران برتري بخشيده است: خداوند، علم و حلم و جوانمردي و فصاحت و


شجاعت و محبت در دلهاي مؤمنان را به ما عنايت فرموده است.

و ما را بدين نحو از ديگران برتري بخشيد كه: از ما است نبي مختار محمد مصطفي، و از ما است صديق اعظم علي مرتضي، و از ما است جعفر طيار (كه با دو بال در بهشت، با فرشتگان خدا پرواز مي كند) و از ماست حمزه شير خدا و شير رسول خدا، و از ما است دو سبط اين امت حسن و حسين كه دو سرور جوانان اهل بهشتند [1] .

«ايها الناس! من عرفني، فقد عرفني و من لم يعرفني انبأته بحسبي و نسبي».

اي مردم هركس مرا مي شناسد كه مي شناسد، و هر كس مرا نمي شناسد خودم را با حسب و نسب معرفي مي كنم.

«ايها الناس! انا ابن مكة و مني، انا ابن زمزم و الصفا، انا ابن من حمل الركن باطراف الرداء، انا ابن خير من ائتزر و ارتدي و خير من طاف و سعي، انا ابن خير من حج و لبي، انا ابن من حمل علي البراق و بلغ به جبرئيل الي سدرة المنتهي، فكان من ربه كقاب قوسين أو ادني، انا ابن من صلي بملائكة السماء، انا ابن من أوحي اليه الجليل ما أوحي».

«انا ابن من ضرب بين يدي رسول الله ببدر و حنين، و لم يكفر بالله طرفة عين، انا ابن صالح المؤمنين و وارث النبيين، و يعسوب المسلمين، و نور المجاهدين، و قاتل الناكثين و القاسطين و المارقين و مفرق الأحزاب، أربطهم جأشا، و أمضاهم عزيمة ذاك ابوالسبطين الحسن و الحسين علي بن ابيطالب».

«انا ابن فاطمة الزهراء، انا ابن سيدة النساء، و ابن خديجة الكبري، انا ابن المرمل بالدماء، انا ابن ذبيح كربلاء انا ابن من بكي علي الجن في الظلماء، و ناحت الطير في الهواء».

ايها الناس! منم فرزند مكه و مني، من فرزند زمزم و صفا، منم فرزند آن كس كه برداشت حجر را با دامان عبا، منم فرزند آن كس كه بهترين احرام را پوشيد، منم فرزند آن كس كه بهترين طواف و سعي را انجام داد، منم فرزند آن كس كه بهترين حج و تلبيه را انجام داد، منم فرزند آن كس كه بر براق سوار شد و جبرئيل او را تا


سدرة المنتهي گردش داد و به مقام قرب قاب قوسين أو ادني رساند، منم فرزند آن كس كه فرشتگان آسمان نماز را به او اقتدا كردند، منم فرزند آن كس كه خداوند او را خزينه ي وحي خويش قرار داد.

منم فرزند آن كس كه در ركاب پيامبر در بدر و حنين شمشير زد و لحظه اي تغيير عقيده نداد. منم فرزند صالح المؤمنين، منم فرزند وارث النبيين، منم فرزند امير مسلمين و نور مجاهدين، منم فرزند كشنده ي ماكثين و قاسطين و مارقين، منم فرزند نابود كننده ي فاسدين، و در رزم دل آرام ترين و در اراده جدي ترين و آهنين ترين پدر دو سبط پيغمبر حسن و حسين، علي بن ابيطالب عليهم السلام.

منم فرزند فاطمه ي زهرا، منم فرزند سيده ي نساء، منم فرزند خديجه ي كبري، منم فرزند مقتول اهل جفا، منم فرزند لب تشنه ي صحراي كربلا، منم فرزند آن كس كه جنيان زمين و مرغان هوا بر او گريستند. [2] .

آن قدر علي بن الحسين عليه السلام مدائح اجداد بزرگوار خود را برشمرد و مصائب وارد بر خودشان را براي مردم توضيح داد كه بانگ جوش و خروش و شور و غوغا، و ناله و فرياد از جمعيت بلند شد...!

يزيد ملعون از ترس اينكه مبادا فتنه و آشوبي بپا شود حيله اي به كار برد و دستور داد: (مؤمن اذان بگو). مؤذن گفت: الله اكبر.

امام فرمود: «الله اكبر و اجل و أعلي و اكرم مما اخاف و احذر» هيچ چيز از خدا بزرگتر و جليل تر و برتر و گرامي تر نيست.

مؤذن گفت: اشهد ان لا اله الا الله.

امام فرمود: «أشهد مع كل شاهد ان لا اله غيره و لا رب سواه» آري تمام وجود


من، هم آواز با تمام موجودات با اين كلمه شهادت مي دهد كه خدايي جز او نيست.

مؤذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله.

حضرت به مؤذن فرمود: تو را به حق اين محمد لحظه اي صبر كن تا من چند كلمه با يزيد سخن بگويم. آنگاه خطاب به يزيد كرد و فرمود:

اي يزيد! بگو اين محمد كه نامش را با اعزاز و اكرام ذكر مي كني جد من است يا جد تو؟! اگر بگوئي جد توست حاضرين و تمام اين مردم مي دانند و دروغ تو را مي فهمند و اگر بگوئي جد من است، پس چرا پدر مرا با ظلم و ستم كشتي؟ و چرا اموال او را غارت كردي؟ و چرا زنان و دختران او را اسير نمودي؟ واي بر تو اي يزيد از روز قيامت كه جد من است «و ان قلت جدي فلم قتلت ابي ظلما و عدوانا؟ و انتهبت ماله و سبيت نسائه، فويل لك يوم القيامة اذا كان جدي خصمك».

يزيد به وحشت افتاد كه مبادا فتنه اي برانگيخته شود، بانگ برآورد: مؤذن اقامه بگو، نماز بر پا شد همهمه و غلغله اي بين مردم به وجود آمد، برخي از آنها در نماز شركت كردند و برخي ديگر از اقتداء به يزيد چشم پوشيدند و پراكنده شدند [3] .



پاورقي

[1] در کامل بهائي ويژگي هفتم را ذکر کرده و فرموده است: از ما است مهدي صاحب زمان که مي‏کشد دجال را.

[2] نفس المهموم ص 242. و در مقتل خوارزمي ج 2 ص 70 و پاره‏اي ديگر از مقاتل خطبه‏ي حضرت سجاد را خيلي مفصل‏تر ذکر کرده‏اند، طالبين مي‏توانند مراجعه بفرمايند ولي از آنجا که قسمتي از مصائب کربلا را حضرت بيان فرموده است بعضي از آن‏ها را در اينجا يادآور مي‏شويم: «انا ابن‏المقتول ظلما، انا ابن‏المجزوز الرأس من القفا، انا ابن‏العطشان حتي قضي، انا ابن‏طريح کربلا، انا ابن‏مسلوب العمامة و الرداء، انا ابن من بکت عليه ملائکة السماء، انا ابن من ناحت عليه الجن في الارض و الطير في الهواء، انا ابن من رأسه علي السنان يهدي، انا ابن من حرمه من العراق الي الشام تسبي».

[3] پيغمبر (ص) بر آن بود که به وسيله‏ي اسلام آداب جاهليت را از بين ببرد و با اجراي احکام اسلام اعم از عباديات و سياسيات و اجتماعيات و... جهاني اسلامي الهي بسازد و به مردم رشد فکري بدهد به قسمي که بتوانند صلاح را از فساد تشخيص دهند.

عمال فاسد اموي هم درست در جهت عکس، مي‏خواستند مردم را در جهل و ناآگاهي نگاه دارند تا بتوانند به اهداف شومي که در سر داشتند نائل گردند و لذا بهترين طريق را به اين يافتند که همين عبادات و احکام را بدون محتوا و بدون مفاهيم عاليه بخورد مردم بدهند و آنها را صرفا به انجام همين مراسم ظاهري سرگرم نمايند و خلاصه احکام و عبادات را به استخدام خود درآورند. نماز و روزه و ساير عبادات که براي بيدار کردن و مهيا کردن جامعه نقش مهمي داشتند و دارند کاري کردند نقش فراگيري و کارآيي خود را از دست بدهند و به صورت آلت و ابزاري در راه اغفال مردم درآيند. نمازي که اسلام درباره‏اش آن همه تأکييد کرده و آنرا خيرالعمل ناميده و بايد حيات بخش باشد و به ديگر اعمال نيز جهت بدهد تا به وسيله‏ي آن تصحيح و تعديل گردند و به وسيله‏ي آن متوجه شوند که عمل خير او در جهت سوء استفاده‏ي فاسدين قرار نگيرد، ببينيد چگونه خود آن را به صورت يک ابزار تخديرکننده و اغفالگر درآوردند؟! کار را به جايي رساندند که آنرا عدل خواب قرار دادند و بجاي خيرالعمل، (الصلوة خير من النوم) گذاشتند تا هميشه هنگام نماز مسأله‏ي خواب و چرت برايشان تداعي کند و به فکر بيداري و انديشه نباشند. و خلاصه بنام دين به جنگ دين رفتند و فريادگران را که مي‏خواستند جامعه‏اي اسلامي الهي و بيدار بسازند و مردم را از چنگال عفريت ستمکاران رهايي بخشند با همين حربه سرکوب و منکوب نمودند. و آنچنان اين برنامه گسترده شده است که در دعاها و مناجاتها و زيارتها و مسجدسازيها و نماز جماعتها و حجهاي صوري که به وسيله‏ي مزدوران ستم‏پيشه و حيله‏گر انجام مي‏شود در همه‏ي اينها رسوخ کرده و بدينوسيله اسلام و مظاهر آنرا بازيچه‏ي نيل به اهداف خود و موجب سرگرمي و بازي مردم قرار داده‏اند....