بازگشت

سر بريده سخن مي گويد






لهفي لرأسك فوق مسلوب القنا

يكسوه من أنواره جلبابا



يتلو الكتاب علي السنان و انما

رفعوا به فوق السنان كتابا



از روزي كه حسين عليه السلام پا به عرصه ي وجود گذاشت پيوسته وابسته به قرآن بود و هرگز بينشان جدايي نمي افتاد. زيرا حسين عليه السلام و قرآن هر دو ثقل رسول خدا (ص) و پس از وي حجت بر امتانش بودند و رسول اعظم (ص) تصريح فرمود: آن دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد تا روزي كه كنار حوض كوثر بر او وارد شوند. از اين رو حسين عليه السلام در طول عمر شريف خود چه در حضور و چه در سفر يك لحظه از تلاوت و قرائت آن جهت تهذيب و ارشاد مردم كوتاهي نمي كرد و احساس خستگي نمي نمود حتي در روز عاشورا كه در برابر اقيانوس مواجي از دشمن قرار گرفته بود باز هم براي اتمام حجت و روشن كردن راه صواب براي مردم از تمسك به قرآن دست برنداشت.

آري فرزند رسول خدا (ص) تا نهايت، حركتش حركت قرآن بود تا آنجا كه سر مقدسش نيز بالاي ني قرآن مي خواند تا شايد به واسطه ي قرآن نور حق در وجودشان جرقه اي بزند و هدايت بشنوند، الا اينكه انگيزه ي هدايت، جز كم بينشي و كوردلي و ناشنوايي بر آنها چيزي نيفزود «طبع الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوة» در اثر خباثتي كه داشتند خداوند پرده اي بر دلها و بر چشم و گوششان نهاد تا حق را نفهمند. اين مسأله ي براي كسي كه پي به اسرار الهي برده باشد عجيب نخواهد بود زيرا خداي سبحان پس از آنكه اين نهضت را به آن شكل مخصوص و در آن مكان تا كيفيت ويژه بخاطر سد باب ضلالت و مصالحي كه خودش مي دانست بر سيد الشهداء


واجب كرد، به پيغمبر اكرم (ص) وحي رساند كه اين قضاء مسلم را كه با قلم تقدير نوشته شده، بر فرزندش حسين عليه السلام بخواند و اعلام نمايد كه چاره اي جز تسليم و خضوع در مقابل امري كه اصلح و مرضي رضاي پروردگار است، نيست «لا يسئل عما يفعل و هم يسئلون» كسي حق ندارد از خدا بازخواست كند، ولي اگر كسي اوامر او را ترك نمايد در پيشگاه خدا مسئول خواهند بود.

و چون خداي بزرگ اراده فرمود با اين نهضت مقدس به امت موجود و به نسلهاي آينده ضلالت و انحراف از راه راست را بفهماند و همه ي كساني را كه شريعت مقدس را بازيچه ي هواهاي خود قرار مي دهند معرفي نمايد لذا دوست داشت هر عملي كه موجب تحكيم پايه هاي اين شهادت مي شود (شهادتي كه با خونهاي پاك شهدا صحيفه هاي نور نوشته شده) انجام دهد، از اين رو نهضت حسيني محفوف شگفتيهايي است كه از درك انسانهاي معمولي بيرون است، و يك از آن شگفتيها همين مسئله ي مورد بحث است كه سر بريده ي مقدس امام عليه السلام استشهاد بآيات قرآني مي كند زيرا از سر بريده سخن شنيدن براي كساني كه شهوات دنيائي كورشان كرده و نمي توانند حقائق را درك كنند علاوه بر اينكه در اتمام حجت رساتر خواهد بود، عقايد را بر احقيت او كه قصدش اطاعت پروردگار است محكم تر مي كند و وخامت عاقبت كساني را كه دست تعدي و عدوان بسويش دراز كردند بهتر نشان بدهد. چنانچه بارها بني اميه را بر ضلالت و طغيانشان آگاهي داد. البته از قدرت پروردگار هيچ بعيد نيست بخاطر مصالحي كه ما نمي توانيم بفهميم سر بريده را به سخن بياورد چنانچه درخت را هنگام مناجات براي حضرت موسي به تكلم مي آورد و آيا سر بريده و درخت در مقام اطاعت پروردگار يكسانند؟... هرگز، بنابراين اگر كسي بتواند براي مصالحي در شاخ و برگ درخت صوت ايجاد كند در سر بريده به طريق اولي مي تواند.

ولي طايفه ي بني اميه به جاي اينكه از ديدن و شنيدن اين همه معجزات و ارشاداتي كه از سر مقدس ديدند بخود بيايند و متنبه بشوند بيشتر بر شقاوت و ضلالت خود افزودن د. لذا براي اينكه بيشتر قدرت خودشان را به رخ بشكند و زهر چشمي از آنها بگيرند ابن زياد دستور داد سر مقدس را در كوچه ها و بازارهاي شهر كوفه


بگردانند تا همه ي قبائل و طوايف قدرت حكومت را بدانند و كسي جرأت مخالفت با آنها را در سر نپروراند.

زيد بن ارقم مي گويد: من در غرفه ي خود در بازار نشسته بودم كه سر مقدس را از برابر من عبور مي دادند، شنيدم در همان حال كه بالاي نيزه بود سوره ي كهف را قرائت مي كرد و اين آيه ي مباركه را خواند: «ام حسبت ان اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا»؟ تو چنين مي پنداري كه داستان اصحاب كهف و رقيم از داستان ما شگفت انگيزتر بود؟!از شنيدن آن آيه آن هم از سر بريده ي امام عليه السلام موي بر بدنم راست شد. در جواب عرض كردم: (والله يابن رسول الله رأسك اعجب و اعجب) [1] بخدا قسم اي فرزند رسول خدا (ص) داستان ر تو هزاران بار از داستان اصحاب كهف و رقيم شگفت انگيزتر است.

چون سر مبارك امام عليه السلام را در يكي از جاهاي پر ازدحام و پر هياهوي بازار كوفه كه محل صرافان و متعاملين بود بر نيزه اي آويختند، حضرت سيد الشهداء عليه السلام اراده فرمود نظر مردم را به خود جلب نمايد تا مواعظ و نصائحش را گوش دهند، با تنحنحي بلند سينه صاف كرد، مردم همه متوجه آن سر شدند، و چون تا آن زمان از سر بريده سخن نشنيده بودند سخت به وحشت افتادند و مات و مبهوت به آن سر مقدس مي نگريستند كه چه خواهد شد، ناگهان ديدند سوره ي كهف را مي خواند تا رسيد به اين آيه: «انهم فتية آمنوا بربهم و زدناهم هدي و لا نزد الظالمين الا ضلالا» اصحاب كهف يك عده جوان بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما نيز بر هدايتشان افزوديم، ولي هدايت ما بر ستمكاران جز ضلالت و شقاوت نيفزايد.

پس از آن سر را از بازار كوفه به جاي ديگري منتقل كردند و بر درختي آويختند،


مردم در اطراف درخت اجتماع كردند و نوري را كه از سر مقدس به آسمان مي رفت تماشا مي نمودند. همينكه مردم كاملا جمع شدند باز شروع به قرائت قرآن كرد و اين آيه را تلاوت فرمود: «و سيعلم الذين ظلموا ايّ منقلب ينقلبون».

هلال بن معاويه نقل كرده است: مردي را ديدم كه سر مقدس امام حسين عليه السلام را به دوش مي كشيد و مي برد. در همان حال سر مقدس خطاب به آن مرد كرد و فرمود: «فرّقت بين رأسي و بدني، فرق الله بين لحمك و عضمك، و جعلك آية و نكالا للعالمين». ميان سر و بدن من جدايي انداختي خدا بين گوشت و استخوان بدنت جدايي بيندازد تا جهانيان عبرت بگيرند. آن مرد عوض اينكه متنبه شود تازيانه اي برداشت و آن قدر بر آن سر مقدس زد تا ساكت شد [2] .

سلمة بن كهيل شنيد كه آن سر مطهر بالا نيزه آيه ي: «فسيكفيكهم الله و هو السميع العليم» [3] .

ابن وكيده نقل مي كند: چون شنيدم آن سر مطهر سوره ي كهف را مي خواند سخت درشگفتي فرورفتم و ترديد كردم كه آيا اين صداي سر حسين است كه من مي شنوم يا صداي ديگري است؟! در همين حال قرائت قرآن را ترك كرد و خطاب به من فرمود: «يابن وكيدة اما علمت انا معشر الائمة احياء عند ربنا»؟! فرمود: اي پسر وكيده! مگر نميداني ما امامان راستين (فرزندان رسول خدا (ص)) هميشه در نزد پروردگارمان زنده ايم و هرگز نخواهيم مرد؟!

ابن وكيده مي گويد: چون اين سخن شنيدم تصميم گرفتم به هر نحو كه شده آن سر مقدس را از آنها بربايم و در جايي پنهان نمايم، در همين انديشه كه بودم باز آن سر نوراني خطاب كرد و فرمود: «يابن وكيده! ليس لك الي ذلك من سبيل، ان سفكهم دمي اعظم عند الله من تسييري علي الرمح، فذرهم فسوف يعلمون اذ الاغلال في اعناقهم، و السلاسل يسحبون». اي پسر وكيده! اينكار از عهده ي تو خارج است، ريختن خون من، در نزد خدا بسيار بزرگتر است از اين كه سرم را در كوچه و بازار مي گردانند، (دست بازدار از ايشان، به زودي كيفر كردار خويش را خواهند ديد كه غل و زنجير بگردنشان


افكنده و كشان كشان به سوي جهنمشان مي برند) [4] .

منهال بن عمرو مي گويد: در شام بودم ديدم سر امام حسين عليه السلام را بر سر نيزه اي نصب كرده اند و مردي در جلو او سوره ي كهف را مي خواند وقتي كه به اين آيه «ام حسبت ان اصحاب كهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا» رسيد، آن سر با بياني بسيار شيوا و رسا فرمود: «اعجب من اصحاب الكهف قتلي و حملي» شگفت انگيزتر از اصحاب كهف كشتن من و به دور گرداندن سر من است [5] .

وقتي كه يزيد دستور داد گردن پيك پادشاه روم را بزنند چون اعتراض كرد چرا پسر دختر پيغمبراتان (ص) را كشتيد؟ آن سر مقدس با صداي بلند فرمود: «لا حول و لا قوة الا بالله» [6] .


پاورقي

[1] ارشاد مفيد و خصائص الکبري ج 2 ص 125.

ابن‏ابي‏الحديد در شرح نهج‏البلاغه ج 4 ص 74 نوشته است: زيد بن ارقم از کساني است که منحرف شد و بخلافت و امامت اميرالمؤمنين علي عليه‏السلام شهادت نداد، اميرالمؤمنين نفرينش کرد و نابينا شد.

در کامل ابن‏اثير ج 4 ص 34 نوشته است: ابن‏زياد دستور داد سر مقدس امام عليه‏السلام را در کوچه و بازار کوفه بگردانند. و در بدايه ابن‏کثير نيز نوشته شده، و مقريزي نيز در خطط ج 2 ص 288 آنرا تأييد کرده است.

[2] شرح قصيده‏ي ابي‏فراس ص 148.

[3] اسرار الشهاده مرحوم دربندي ص 148.

[4] شرح قصيده‏ي ابي‏فراس ص 148.

[5] الخصائص سيوطي.

[6] مقتل العوالم ص 151.