بازگشت

مراسم دفن شهداء


تاريخ نويسان نوشته اند حضرت سيد الشهداء عليه السلام در پشت جبهه ي خيمه ي جداگانه اي اختصاص داده بود كه هر يك از ياران و اهل بيت شهيد مي شدند، جنازه اش را به آن جا منتقل مي كردند. هر جنازه ي شهيدي را كه مي آوردند حضرت مي فرمود: اين شهادت به شهادت پيامبران و دودمانشان مي ماند «قتلة مثل قتلة النبيين و آل النبيين».

لكن جنازه ي حضرت ابوالفضل عليه السلام را كه در نزديكي شط فرات از اسب به زمين افتاد به آن خيمه منتقل نكردند و در همان جاي خود گذاشتند.

پس از آنكه عمر سعد اهل بيت پيغمبر (ص) را به سوي كوفه حركت داد، و آن شهدائي را كه اميرالمؤمنين عليه السلام درباره شان «سادة الشهداء في الدنيا و الآخرة، لم يسبقهم سابق، و لا يلحقهم لاحق» فرموده بود، روي زمين داغ برابر آفتاب سوزان در معرض حيوانات بيابان گذاشت و رفت، و از آن جمله بدن مطهر حضرت سيد الشهداء عليه السلام سرور جوانان اهل بهشت بود كه دل سنگ سخت از آن وضع پاره مي شد.


از آن بدنهاي طيب و طاهر كه در بيابان داغ افتاده بودند انوار الهي به آسمان مي رفت و سرتاسر بيابان را بوي عطر و گلاب فراگرفته بود.

مردي از قبيله ي بني اسد روايت كرده است: پس از رفتن لشكريان عمر سعد از آن منطقه، من به ميدان جنگ آمدم، ديدم نوري از آن بدنهاي بخون غلطيده بلند است و تا آسمان بالا مي رود و تمام فضاي بيابان را رائحه ي طيبه و بوي خوش فراگرفته است. وي نقل مي كند همينطور كه به گردش خود ادامه مي داد شيري را كه بسيار ترساننده و وحشتناك بود ديد در اطراف اين بدنهاي پاره پاره شده و به خون غلطيده ميچرخد و از آنها حافظت مي كند. همين كه به بدن مجسمه ي قداست و پاكي، و شهيد راه هدايت رسيد خود را به خون او آغشته كرد و همانجا ايستاد و همهمه مي كرد و صيحه مي كشيد. اين مرد مي گويد: از مشاهده ي اين امر وحشت كردم كه اين چگونه حيواني است، خود را در قسمتي از نيزارها پنهان نمودم تا ببينم اين حيوان چه خواهد كرد، غير از همين حال چيز ديگري از او نديدم.

و از چيزهائي كه بر تعجب و شگفتي وي افزود اين بود كه: نيمه شب ديد شمعهائي برافروخته شده و از هر جاي زمين صداي گريه و ناله هاي جانسوز بلند است [1] .

در روز سيزدهم محرم امام زين العابدين عليه السلام براي دفن پدر بزرگوار و ساير شهداء كربلا آمد، زيرا تجهيزات بدن امام را جز امام كس ديگري حق ندارد انجام دهد [2] .


مناظره ي حضرت امام رضا عليه السلام با علي بن حمزه مي تواند دليل گويائي بر اين مطلب باشد زيرا امام هشتم سلام الله عليه از او سوال كرد: به من بگو آيا حسين بن علي عليه السلام امام بود يا خير؟ علي بن حمزه در جواب عرض كرد: بلي امام بود.

امام پرسيد: چه كسي متصدي دفن او شد؟ علي بن حمزه گفت: علي بن الحسين حضرت سجاد عليه السلام به عهده گرفت.

امام رضا عليه السلام پرسيد: علي بن الحسين آن روز كجا بود؟ علي بن حمزه گفت: كوفه در زندان ابن زياد بود ولي بدون اينكه آنها بفهمند از زندان بيرون آمد تا تصدي امر دفن پدرش را به عهده بگيرد. آمد و پس از انجام مراسم مجددا به زندان برگشت.

سخن كه بدينجا رسيد امام عليه السلام فرمود: كسي كه بتواند علي بن الحسين را از زندان و درهاي بسته به كربلا بياورد مي تواند صاحب اين امر را نيز از بغداد به اينجا بياورد تا متصدي امر پدرش بشود با اينكه نه در زندان است و نه اسير.

در هر صورت وقتي كه امام سجاد عليه السلام براي دفن پدر بزرگوار خود به كربلا آمد، ديد مردان بني اسد همه حيران و سرگردان ايستاده اند. چون بدنها را نمي شناسند نمي دانند چه بايد بكنند زيرا كوفيان بين سرها و بدنها جدائي انداخته بودند و هيچ جسدي نبود كه سر در بدن داشته باشد و از هر كس مي پرسيدند باز كسي آنها را از يكديگر تشخيص نمي داد.

ولي امام سجاد عليه السلام هر جنازه اي را كه نزد او مي آوردند تا دفن نمايند،

نام و نشان او را به آنها مي گفت و تمام هاشميين و اصحاب را معرفي فرمود، در آن روز كه امام عليه السلام بدنها را معرفي مي كرد گريه ها و ناله ها بود كه بلند شد و اشكها بود كه مثل سيل سرازير گرديد، و زنهاي بني اسد موها پريشان كردند و لطمه ها بر صورت زدند كه حد نداشت.

پس از آنكه همه ي بدنها را دفن كردند امام سجاد عليه السلام خود به سوي جسد مطهر پدر رفت و او را در بغل گرفت و با صداي بلند گريست (و بكي بكاء عاليا) آنگاه به جايگاه مرقد مطهر آمد و اندكي خاك برداشت ناگهان قبري آماده و صندوقي شكافته پيدا شد. دستهاي خود را زير بدن پدر برد و فرمود: «بسم الله و في سبيل الله و علي ملة رسول الله صدق الله و رسوله، ما شاء الله لا حول و لا قوة الا بالله العظيم». آنگاه بدن را به تنهايي و بدون كمك بني اسد در قبر گذشت و به آنها فرمود: غير از شما كسان ديگري هستند كه به من كمك مي كنند. چون بدن مطهر را در قبر گذاشت صورت بر آن رگهاي بريده گذاشت و گفت:

«طوبي لأرض تضمنت جسدك الطاهر، فان الدنيا بعدك مظلمة، و الآخرة بنورك مشرقة، اما الليل فمسهد، و الحزن سرمد، او يختار الله لأهل بيتك دارك التي انت بها مقيم، و عليك مني السلام يابن رسول الله و رحمة الله و بركاته».

خوشا به حال سرزميني كه جسد پاك تو را دربردارد، پدر جان دنيا بدون چراغ وجودت تاريك گشته و آخرت با نور وجود تو روشن شده است، شب خواب را از چشم ما ربوده و اندوهمان دائمي گشته است، مگر خداوند براي ما همان جائي را برگزيند كه تو هم اكنون اقامت كردي «و عليك مني السلام يابن رسول الله و رحمة الله و بركاته».

روي قبر را پوشيد و بر آن نوشت: «هذا قبر الحسين بن علي بن ابيطالب الذي قتلوه عطشانا غريبا». اي مردم بدانيد اين مرقد مطهر حسين بن علي عليه السلام است كه در كنار رود فرات او را با لب تشنه، غريب وار شهيد كردند.

پس از انجام مراسم دفن پدر به سوي عمويش عباس رفت، او را به همان حالتي ديد كه ملائكه ي آسمانها را مات و مبهوت و حوريان بهشتي را گريان و نالان كرده بود، خودش را روي جنازه ي عمو انداخت گلويش را مي بوسيد و مي گفت: «علي الدنيا بعدك


العفا، يا قمر بني هاشم، عليك مني السلام من شهيد محتسب و رحمة الله و بركاته» بعد از تو خاك بر سر اهل دنيا اي ماه بني هاشم، سلام و درود بر تو باد اي شهيد راه خدا و رحمت و بركات او بر تو.

قبري براي بدن ابوالفضل تهيه كرد و باز از بني اسد كمك نگرفت به تنهايي بدن را در قبر گذاشت و به آنها فرمود ديگراني هستند در اين مورد با من همكاري كنند «انّ معي من يعينني».

بله تنها اجازه داد بني اسد در مراسم دفن ساير شهداء با او همكاري كنند، و دو موضع را براي آنها مشخص فرمود و دستور داد آنجا را حفر كردند، در موضع اول بني هاشم و در ديگري اصحاب را دفن نمود [3] .

و اما جسد حرّ رياحي را كه عشيره اش او را از معركه به دور برده بودند در همانجا كه هم اكنون مرقدش مي باشد دفن كردند. برخي از مورخين گفته اند: مادرش در كربلا بود وقتي كه ديد سر شهدا را از بدن جدا مي كنند و مي خواهند اسب بر آنها بتازانند بدن فرزندش را به جائي كه هم اكنون هست و دور از معركه بود برد.

نزديكترين شهداء به امام فرزندش حضرت علي اكبر عليهماالسلام است كه حضرت امام صادق عليه السلام به حماد بصري فرمود:

ابي عبدالله غريب و در سرزمين غربت شهيد شد، زائرينش بر او اشك مي ريزند و غير زائرين در غمش اندوه و افسوس مي خورند و آنها كه موفق به زيارتش نشده اند دلشان برايش پر مي زند، و هر كس به مرقد شريف علي اكبر كه در پايين پاي امام است نگاه كند دلش بر او مي سوزد كه يك عده از خدا بي خبر و بي دين او را از حق مسلمش محروم و در بيابان، غريب وار خون پاكش را به زمين ريختند و بدنش را در معرض درندگان قرار دادند و او را از آب فرات كه همه ي حيوانات استفاده مي كردند ممنوع كردند و حق رسول الله و توصيه هاي او را در مورد وي و اهل بيتش ناديده گرفتند. در حضور نزديكان و شيعيانش به خاك و خون غلطيد و با كمال غربت و بي كسي بخاك سپرده و دور از جدش پيغمبر (ص) تنها و غريب گذاشتند و جز آنها كه خداوند دلشان را باايمان و معرفت بما آزموده است بزيارتش نمي روند... پدرم بمن


فرمود: از آن روزي كه ابي عبدالله عليه السلام شهيد شد هيچگاه مرقد شريفش از زائر خالي نبوده است و پيوسته ملائكه و جن و انس و حتي حيوانات بيابان بر او صلوات و درود مي فرستند و همه ي انسانها از زائرانش غبطه مي خورند و با مسح بدن آنها تبرك مي جويند و با نگاه كردن به چهره ي زائر حسين عليه السلام كه مثل نگاه به خود حسين عليه السلام است از خدا طلب خير و بركت مي كنند كه او به مرقد حسين نگاه كرده است.

خداي تعالي بوسيله ي زائرين حسين عليه السلام بر ملائكه مباهات مي كند.

و اما آنچه زائر در نزد ما خواهد داشت اين است كه ما هر بام و شام بر او طلب رحمت مي كنيم.

سپس امام به حماد فرمود: به من خبر رسيده است كه گروه هائي از اطراف كوفه و غير كوفه و دسته هايي از زنان از اطراف و اكناف در نيمه ي ماه شعبان بزيارت امام حسين عليه السلام مي آيند كه برخي از آنها قرآن قرائت مي كند و برخي داستان مي گويند و عده اي با صداي بلند ندبه مي كنند و بعضي ها مرثيه مي خوانند.

حماد در پاسخ امام عرض كرد: بلي يابن رسول الله قسمتي از آن چه را كه فرمودي خود من ديده ام.

امام فرمود: الحمد لله خداوند كساني را در مردم قرار داده كه به سوي ما بيايند براي ما مداحي و مرثيه خواني كنند، و دشمنان ما آنها را نكوهش مي كنند و تهديد مي نمايند و چه بسيار كار زشتي انجام مي دهند [4] .


پاورقي

[1] مدينة المعاجز ص 263 باب 127.

[2] اثبات الوصية مسعودي ص 173 و در کتاب زين‏العابدين نوشته‏ي مرحوم مقرم ص 402 احاديث مربوط به اين موضوع نوشته شده است. لکن در احاديث مزبور راز اين نکته بيان نشده است که چرا غير از امام کس ديگري نمي‏تواند بدن امام را تجهيز و دفن کند، و احتمالا به اين جهت باشد که چون بدن امام معصوم در آن حال به منتهاي سير خود رسيده و در حال وصل به فيوضات الهي است لذا داراي آثاري خواهد بود که نبايد کس ديگري غير از کساني که محرم اين مرحله هستند به آن نزديک شوند، زيرا مقام مزبور، مقام قاب قوسين يا مقام ادني و نزديکتر از آن است، مقامي است که روح الامين به آنجا راه ندارد و سير قهقرايي مي‏کند و تنها پيغمبر (ص) است که در آن بيکران اقيانوس سبحات ملکوت، به سباحت و شنا مي‏پردازد، و با توجه به اينکه ائمه‏ي هدي سلام الله عليهم اجمعين از حقيقت محمديه آفريده شده‏اند و در تمام جهات جز در نبوت و تعداد ازواج با او شريکند اين ادعا سخني گزاف و بيجا نخواهد بود، چنانچه حسن بن سليمان حلي نيز در المختصر ص 22 به اين مطلب اشاره فرموده است.

البته اينگونه مطالب از اسراري است که فکر بشر به آنها نمي‏سد ولي در عين حال به مجرد اينکه نمي‏تواند درک کند حق انکار آن را هم ندارد مگر به حد استحاله و عدم امکان برسد و لذا در اخبار و روايات آمده است که: ائمه عليهم‏السلام داراي احوال و حالات عجيب و غريبي هستند که هيچ کس ديگر نمي‏تواند آن حالات را داشته باشد مانند احياء اموات با همان بدنهاي اصلي و مانند ديدن برخي از آنها يکديگر را، و بالا بردن اجساد آنها را از قبر به آسمان و مانند شنيدن آنها سلام زائرين خود را. اينها و امثال آن همه از ويژگيهاي ائمه مي‏باشند که ديگران در اوصاف با آنها شريک نيستند. چنانچه مرحوم شيخ صدوق در کتاب المقالات ص 84 طبع طهران و مرحوم کراجکي در کنز الفوائد و مرحوم مجلسي در مرآت العقول و کاشف الغطاء در منهج الرشاد ص 51 و مرحوم ميرزا حسين نوري در دارالسلام ج 1 ص 289 به اين مطلب تصريح کرده‏اند.

[3] الکبريت الأحمر. و اسرار الشهادة دربندي. و الايقاد.

[4] کامل الزيارات ابن‏قولويه ص 325 و مزار بحار.