بازگشت

خطبه ي حضرت سجاد در ميان مردم كوفه


حضرت علي بن الحسين، امام سجاد عليه السلام را در حالي كه بر شتر برهنه و خشني سوار كرده و غل جامعه در گردنش افكنده و دستهايش را نيز بسته و بگردن آويخته بودند و در اثر سايش زنجير خون از رگهاي گردنش مي جوشيد آوردند، وي آغاز سخن نمود و فرمود:




يا امة السوء لا سقيا لربعكم

يا امة لم تراع جدنا فينا



لو اننا و رسول الله يجمعنا

يوم القيامة ما كنتم تقولونا؟



تسيرونا علي الأقتاب عارية

كاننا لم نشيد فيكم دينا! [1] .

آنگاه مردم را امر به سكوت فرمود، پس از آن حمد و ثناي خداوند به جاي آورد و بر پيغمبر (ص) درود فرستاد و فرمود:

«ايها الناس من عرفني فقد عرفني، و من لم يعرفني فانا علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب، انا ابن من انتهك حرمته، و سلبت نعمته و انتهب ماله، و سبي عياله.

انا ابن المذبوح بشط الفرات من غير ذحل و لا ترات.

انا ابن من قتل صبرا، و كفي بذلك فخرا.

ايها الناس! ناشدتكم الله هل تعلمون انكم كتبتم الي ابي و خدعتموه و أعطيتموه من انفسكم العهود و الميثاق و البيعة، و قاتلتموه و خذلتموه؟ فتبا لكم لما قدمتم لأنفسكم و سوءة لرأيكم، بأية عين تنظرون الي رسول الله اذ يقول لكم: قتلتم عترتي، و انتهكتم حرمتي، فلستم من امتي».

اي مردم! هر كس مرا شناخته است او نياز به معرفي ندارد، و آن كس كه مرا نشناخته است بداند كه:

منم علي بن الحسين فرزند علي بن ابيطالب.

منم فرزند آن كس كه حرمتش را شكستند، و ابزارش را ربودند و اموالش را غارت كردند و اهل و عيالش را اسير كردند.

منم فرزند آن كس كه در كنار رود فرات تشنه، بدون هيچ جرمي سر از بدنش جدا كردند.

منم فرزند آن كس كه با زجر و صبر او را كشتند، و اين افتخار ماست.


اي مردم! شما را به خدا مگر فراموش كرديد دعوتنامه هاي مكرري كه براي پدرم مي فرستاديد و از او مي خواستيد به سوي شما بيايد. چون دعوت شما را پذيرفت با او خدعه و نيرنگ كرديد، مگر فراموش كرده ايد كه دست بيعت به او داديد و عهد و پيمان بستيد و پس از آن وي را بي ياور گذاشته و او را كشتيد؟

مرگ بر شما با اين اعمال ننگينتان، و اف بر اين طرز تفكر تهي و پوچتان. با چه چشمي به پيغمبر (ص) نگاه خواهيد كرد وقتي كه بگويد: شما فرزندان مرا كشتيد و حرمت آنها را شكستيد، و شما از امت من نخواهيد بود؟! «قتلتم عترتي و انتهكتم حرمي فلستم من امتي».

سخن كه بدينجا رسيد صداي گريه و شيون از سر تا سر جمعيت بلند شد و به يكديگر مي گفتند: خودتان را نابود كرديد و نفهميديد...!

پس از اندكي درنگ دوباره رشته سخن را به دست گرفت و چنين فرمود:

«رحم الله امرء قبل نصيحتي، و حفظ وصيتي في الله و في رسوله و اهل بيته، فان لنا في رسول الله اسوة حسنة».

خداي بيامرزد آن كس كه نصيحتم را بپذيرد، و توصيه ام را در راه خدا و پيغمبر (ص) و اهل بيت رعايت كند، زيرا پيغمبر (ص) براي ما اسوه ي حسنه و پيشوايي شايسته است.

اهل كوفه كه دعاي امام عليه السلام را شنيدند همه با هم گفتند: يابن رسول الله، ما همه مطيع و گوش به فرمان توايم، عهد و پيمانت را رعايت مي كنيم و ارج مي نهيم، هرگز دست از تو برنداريم و روي از تو برنتابيم، اوامرت را امتثال مي كنيم، خداوند تو را مشمول عنايات خاصه خودش قرار دهد. ما در ركاب تو مي جنگيم، و در ركاب تو صلح مي كنيم و از همه ي كساني كه به تو و بما ظلم كردند بيزاري مي جوئيم. (فانا سامعون مطيعون حافظون لذمامك... فانا حرب لحربك و سلم لسلمك. نبرأ ممن ظلمك و ظلمنا).

پس از سخنان اهل كوفه مجددا امام فرمود:

«هيهات هيهات، ايها الغدرة المكرة، حيل بينكم و بين شهوات أنفسكم، أتريدون أن تأتوا الي كما اتيتم الي ابي من قبل؟ كلا و رب الراقصات، فان الجرح لما


يندمل، قتل أبي بالأمس و اهل بيته معه، و لم ينس ثكل رسول الله و ثكل ابي و بني ابي، ان وجده و الله بين لهاتي، و مرارته بين حناجري و حلقي، و غصته تجري في فراش صدري و مسأتي: ان لا تكونوا لنا و لا علينا».

هيهات هيهات من ديگر فريب شما را نمي خورم اي نيرنگ بازان بي وفا كه غير از حيله گري و حقه بازي چنين در وجودتان نهفته نشده. مي خواهيد كاري را كه با پدرم كرديد دوباره بسر من بياوريد؟ حاشا و كلا، بخدا قسم هنوز جراحاتي كه از كشتن پدرم بر دل ما وارد شده التيام نيافته، همين ديروز پدرم و اهل بيتش را شهيد كرديد هنوز داغ دلم رحلت رسول خدا (ص) و داغ شهادت پدرم و فرزندانش فراموش نشده، بخدا قسم هنوز طعم آن از كامم زدوده نگرديده و تلخي آن را با تمام وجود احساس مي كنم، اندوه سهمگين آن سينه ام را فشار مي دهد.


پاورقي

[1] اي امت بد! خدا کند باران رحمت بر سرزمين شما هرگز نبارد.



زيرا شما احترام جد ما را درباره‏ي ما رعايت نکرديد.

اگر ما و پيغمبر (ص) روز بازپسين گرد هم آئيم و از شما بپرسيم به چه جرمي ما را کشتيد و... در پاسخ چه خواهيد گفت؟

ما را بر شتران برهنه و بر چوبهاي خشن سوار کرديد و شهر به شهر گردانديد

مثل اينکه ما دين را به شما نياموخته‏ايم.