بازگشت

شب يازدهم محرم


آه، آن شب چه شب سخت و ناگواري بود كه بر دختران رسولخدا (ص) گذشت. زنان و دختران متشخص و بزرگواري كه در حرمت ملكوتي و عزت و مقام والايكه پيوسته در خاندان و نياكان آنها بود قرار داشتند و هميشه در اوج عظمت و احترام و جلالت شأن و در فروغ نور نبوت و تابش اختران خلافت و روشنائي چراغ قداست به سر مي بردند هم اكنون امشب در پرده ي سياه و ظلماني شب غربت بدون نور و چراغ، و بدون منزل و مأوا، با خيمه هاي غارت شده و نيمه سوخته، و بزرگان و پيشوايان از دست داده، و پشت و پناه بخاك افكنده، در بيابان وحشت زده قرار گرفته اند كه نه پناهي دارند و نه پشتيباني، هر آن احتمال دارد كه مورد حمله و يورش پست فطرتان سپاه كوفه قرار بگيرند، و نمي دانند در اين صورت چه كسي از آنها دفاع خواهد كرد؟ و چه كسي جلو ظلم و تجاوز اين اراذل بي فرهنگ را خواهد گرفت؟ و نمي دانيد آيا كسي خواهد آمد سوز دل اين داغديده ها را تسكين و مصيبتشان را تسليت دهد؟

آري آنها كه همه چيز را از دست داده بودند شيون كودكان، و ناله و گريه ي دختران، و ضجه و فرياد ماتمزدگان را داشتند. ضجه هاي مادري را كه طفل


شيرخوارش را با نوك تير از شير گرفته بودند داشتند، شيون خواهراني را كه برادرانشان شهيد شده و كساني را كه تمام فرزندان و بستگانشان را از دست داده بودند داشتند، در آن بيابان خشك و سوزان گريه هاي جانسوزي را كه بر كنار بدنهاي پاره پاره و قطعه قطعه و كشته هاي غرقه بخون بلند بود و دل سنگ را آب مي كرد داشتند.

در آن شب كه دختران پيغمبر (ص) ماتمزده و عزادار بودند لشكر بزرگ و سپاه عظيم كوفه غريو شادي و خروش فتح و پيروزي برآورده و به فرومايگي مشغول بودند، در همين حال بازماندگان امام عليه السلام و دختران پيغمبر (ص) علاوه بر آن مصيبتها به آينده ي تاريك و بسيار مبهم خود مي انديشيدند، كه فردا منادي آنها چه آوازي سر خواهد داد؟ چه نغمه اي خواهد سرود؟ آيا نواي قتل و كشتارشان را سر خواهد داد؟ يا آهنگ اسيري آنها را خواهد نواخت؟ و آيا غير از امام بيمار، مردي خواهد بود از آنها دفاع و حمايت كند؟ بيماري كه نه قادر به جلب سود و نه تواناي بدفع زياني از خود مي باشد، حتي خودش نيز در معرض خطر قتل قرار گرفته و هر لحظه احتمال آن مي رود رجال سلطه كه مست قدرت و حكومتند آخرين فرمان را درباره اش صادر و به حياتش پايان دهند.

در آن شب تمام عالم ملك و ملكوت غرق در عزا و ماتم بودند، حوريان بهشت در غرفات جنت به شيون و گريه، و فرشتگان رحمت در آسمانها به ناله و فرياد، و ديو و پري در جاي خود به ندبه و شيون پرداخته بودند، حتي وحوش بيابانها و ماهيان درياها و پرندگان در هوا، و خلاصه تمام مخلوقات خدا مرئي و نامرئي همه در عزا و ماتم بودند مگر سه طايفه: مردم بصره و شام و خاندان عثمان بن عفان [1] و همه كساني كه به عنوان كسب زر و زور به آنها پيوسته بودند در آن شب اظهار شادي و سرور مي كردند.

از امام محمد باقر عليه السلام روايت شده است كه: صاحبان زر و زور به شكرانه ي پيروزي و كشتن فرزند پيغمبر (ص) چهار مسجد در كوفه بنامهاي: مسجد اشعث، و مسجد جرير، و مسجد سماك، و مسجد شبث بن ربعي بنا كردند [2] و زنان


طايفه ي بني اود نذر كرده بودند كه اگر يزيد پيروز شود و حسين عليه السلام كشته شود هر كدام ده عدد شتر بكشند و در راه خدا خيرات كنند، و پس از كشتن امام حسين عليه السلام به اين نذر وفا كردند [3] .

هشام بن سائل كلبي از پدرش نقل كرده است كه وي گفت: بني اود كه سبّ و هتك احترام به علي بن ابيطالب عليه السلام را به فرزندان و خدام خود مي آموختند، روزي يكي از آنها به نام عبدالله بن ادريس بن هاني بر حجاج بن يوسف ثقفي وارد شد، حجاج در پاسخ به سخنانش با او به درشتي برخورد كرد، وي به حجاج گفت: يا اميرالمؤمنين با من اينچنين برخورد مكن، زيرا هيچ منقبت و فضيلتي در قريش و در ثقيف نيست كه به آن افتخار كنند مگر آنكه همانندش را ما داريم و به آن مباهات مي كنيم.

حجاج پرسيد: شما چه فضيلت و منقبتي داريد؟

عبدالله در جواب گفت: هيچ وقت در مجلاس و محافل ما نسبت به عثمان جسارت و سوء ادبي نشده است. تا كنون هيچ كس از قبيله ي ما خارج نگشته و به ابوتراب نپيوسته جز يك نفر، كه او هم در تمام قبيله مطرود و منفور و بي قدر و قيمت گشت [4] هر كدام از قبيله ي ما بخواهد ازدواجي انجام دهد نخست از عروس سؤال مي كند كه آيا از دوستداران و محبين ابوتراب است يا نه؟ و آيا نام او را به خوبي بر زبان مي آورد يا خير؟ اگر معلوم شد از طرفداران و دوستداران ابوتراب است از او فاصله گرفته و ازدواج نخواهد كرد. هيچ فرزند ذكوري در قبيله ي ما نيست كه نامش علي يا حسن و يا حسين باشد و هيچ دختري از ما بدنيا نيامده است كه او را فاطمه ناميده باشيم. آنگاه كه حسين (عليه السلام) بعراق آمد زنان قبيله ي ما نذر كردند اگر حسين كشته شود و يزيد پيروز گردد هر كدام از آنها ده شتر بكشند و خيرات كنند، و چون حسين عليه السلام كشته شد به نذر خود وفا كردند، عبدالملك بما گفت: (انتم الشعار


دون الدثار) شما بدن مائيد نه پوشاك آن و شما ياوران واقعي ما هستيد، در كوفه هيچ ملاحت و زيبائي به زيبائي بني اود نمي رسد. در اينجا حجاج خنديد و گفت: اين ادعا ديگر بيجا است، پس، از آن مرد خواست از علي تبرّي بجويد وي گفت: نه تنها از علي تبري و بيزاري مي جويم كه حسن و حسين را نيز به او مي افزايم [5] .

احتمال دارد اين مرد كه قبلا از موالي اميرالمؤمنين عليه السلام بود نامش عافية بن شداد پسر ثمامة بن سلمه، پسر كعب بن اود، پسر صعب بن سعد العشيره باشد، زيرا ابن خرم نوشته است وي در جنگ صفين با اميرالمؤمنين بود، سپس از مسعود نقل مي كند كه وي گفته است: من بسياري از بلاد را گشتم و با بسياري از مردم تماسهايي داشتم هيچ كسي را از قبيله ي او نديدم مگر اينكه نسبت به بني اميه متعصب و به علي عليه السلام بدبين و كج بود [6] .

ابن ابي الحديد نقل كرده است: عبيدالله بن زياد به شكرانه ي پيروزي بر امام حسين عليه السلام چهار مسجد در شهر بصره ساخت كه آنها را پايگاه تبليغات ضد علي بن ابيطالب عليه السلام قرار داد تا مسلمين در آنها بذر بغض علي عليه السلام را در دلهاي مردم بكارند.



ليس هذا لرسول الله يا

امة الطغيان و البغي جزا



لو رسول الله يحيا بعده

قعد اليوم عليه للعزا [7] .



ام سلمه پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را در خواب ديد [8] كه پيغمبر (ص)


موهايش ژوليده و غبار خاك سر و صورتش را فراگرفته است، عرض كرد يا رسول الله چگونه است كه شما را با اين حال مشاهده مي كنم؟

حضرت فرمود: فرزندم حسين را كشتند و تا هم اكنون براي او و اصحابش قبر تهيه مي كردم «قتل ولدي الحسين و ما زلت احفر القبور له و لأصحابه» [9] .

با بيقراري از خواب بيدار شدم بيدرنگ به شيشه اي كه خاك كربلا در آن بود نگريستم ديدم خون تازه از آن مي جوشد [10] .

اين همان شيشه اي بود كه پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم به وي داد و تأكيد كرد در حفظ آن كوشا باشد. ام سلمه مي افزايد در همان دل شب شنيدم گوينده اي را كه با اين اشعار خبر از شهادت امام حسين عليه السلام مي داد:



أيها القاتلون جهلا حسينا

ابشروا بالعذاب و التنكيل



كل اهل السماء يدعو عليكم

من نبي و مرسل و قتيل [11] .

ام سلمه در آن شب پيوسته صداهايي از عالم غيب مي شنيد كه از شهادت امام عليه السلام خبر مي دادند ولي احدي از آنها را نميديد از جمله آن صداها اين بود:



ألا يا عين فاحتفلي بجهد

و من يبكي علي الشهداء بعدي






علي رهط تقودهم المنايا

الي متجبّر في ملك عبد [12] .



چون ابن عباس صداي گريه ي ام سلمه را در آن موقع از شب شنيد بيدرنگ نزد وي آمد و علت آن را جويا شد، ام سلمه گفت از خاكي كه در آن دو شيشه داشته است خون مي جوشد [13] .

ابن عباس روز عاشورا پيغمبر (ص) را ژوليده موي و غبارآلود ديد كه شيشه اي پر از خون در دست داشت، به او گفت: پدر و مادرم فدايت باد، اين شيشه چيست؟ حضرت (ص) فرمود: اين خون حسين عليه السلام و اصحاب او است كه از آن روز پيوسته آن را نگه داشته ام [14] .

هنگام شهادت ابي عبدالله عليه السلام دنيا سه روز تاريك شد [15] و در تاريكي بسيار بزرگ و سختي باقي ماند [16] به قسمي كه مردم


مي پنداشتند رستاخيز به پا شده است [17] آنچنان تاريك شد كه ستارگان را در روز مي ديدند [18] و اوضاع و احوال كواكب طوري شده بود كه به يكديگر تصادم مي كردند [19] و نور خورشيد ديده نمي شد [20] ، وضع دنيا به همين منوال سه روز ادامه داشت [21] .

آري چون امام عليه السلام علت وجودي آفرينش بود، و چون از نور پيغمبر (ص) كه وي علت العلل همه ي موجودات و از پرتو نور الهي منشعب شده بود اينگونه تغييرات و دگرگونيها در عالم آفرينش پديد آمد، و هيچ جاي شگفتي نيست ماداميكه علت اصلي نظام آفرينش و قلب جهان هستي سه شبانه روز، برهنه روي خاك بيفتد، عالم بايد دگرگون شود و جريان عادي خود را از دست بدهد، زيرا وي از حقيقت محمديه يعني علت العلل و عقل اول نشأت گرفته و بايد چنين مي شد و حديث عرض ولايت بر تمام كائنات و آسمانها و زمين كه (هر كس ولايتش را پذيرفت سودمند و مفيد واقع شد و هر كس كه آن را نپذيرفت تهي از سود و هوده گرديد) نيز مؤيد همين مطلب است.

اگر داستان دگرگوني آفرينش به خاطر بيرون آمدن استخوان پيغمبري از قبر و روي زمين ماندن درست باشد تا آنجا كه مي گويند آسمان را ابري تيره و تار فراگرفت، و يكي از علماء نصراني در سامره بوسيله ي آن استخوان از خداوند طلب باران


كرد دعايش مستجاب شد [22] چگونه دگرگوني در عالم و تاريك شدن نور خورشيد و ماه در داستان كربلا درست نباشد و حال آنكه سرور جوانان اهل بهشت با بدن برهنه روي خاك داغ افتاده و بدنش را تا آنجا كه توانسته اند مثله و پاره پاره كرده اند؟!

آري اوضاع و احوال همه ي موجودات دگرگون شد، و تمام جهان هستي از حركت باز ايستاد، و همه ي وحوش بيابانها در غمش گريستند و اشكشان سيل آسا بر صفحه ي گونه هايشان سرازير شد...!

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: پدر و مادرم فداي حسين باد، كه در نزديكيهاي شهر كوفه كشته خواهد شد، و گوئي از هم اكنون مي بينم وحوش بيابانها را كه گردن بسوي قبرش مي كشند و شب تا صبح بر او مي گريند [23] و آسمان در قتلش خون مي بارد [24] .

پس از آنكه امام عليه السلام را شهيد كردند همه چيز غرق در خون بود حتي حبابهائي روي آبها و كوزه ها [25] و تمام ظروف، و آثار آن تا مدتي بر در و ديوار خانه و اماكن به چشم مي خورد و مشاهده مي شد. هيچ سنگي را برنمي داشتند مگر آنكه زير آن خون تازه به چشم مي خورد [26] حتي در بيت المقدس از زير سنگهايش خون مي جوشيد [27] و آنگاه كه سر مقدس ابي عبدالله عليه السلام را وارد قصر دارالاماره ي عبيدالله كردند خون از در و ديوار دارالاماره فرومي ريخت [28] و از يكي از ديوارها آتشي شعله كشيد كه


سر و صورت عبيدالله را برافروخته كرد، كساني كه همراه او بودند آن را مشاهده كردند، ولي عبيدالله دستور داد كه آن را به كسي بازگو نكنند [29] ، و بيدرنگ از آن فرار كرد، در همان حال كه فرار مي كرد سر مقدس ابي عبدالله عليه السلام با صداي بلند فرمود:

كجا فرار مي كني اي ملعون! اگر در دنيا آتش به تو نرسد در آخرت جايگاه تو در آن خواهد بود«الي اين تهرب يا ملعون! فان لم تنلك في الدنيا فهي في الآخرة مثواك». ولي آتش همچنان پيش رفت تا همه ي كساني كه در قصر بودند از ترس به وحشت افتاده و سراسيمه شدند [30] و كساني كه تا دو ماه يا سه ماه در آن جا بودند هر صبح و شب ميديدند هنگام طلوع و غروب آفتاب، ديوارها آلوده به خون مي شد [31] .

و داستان آن كلاغ را كه اخطب خوارزم در مقتل خود ج 2 ص 92 آورده و مي نويسد: كلاغ خود را به خون امام عليه السلام رنگين كرد و بمدينه رفت روي ديوار منزل فاطمه صغري دختر ابي عبدالله عليه السلام نشست و بدينوسيله خبر شهادت پدرش را به وي داد، و چون فاطمه آن خبر را به أهل مدينه منتقل نمود از او قبول نكرده و گفتند: اين دختر از جادوهاي فرزندان عبدالمطلب براي ما آورده است، لكن پس از آن به سرعت خبر شهادت امام عليه السلام به همه جا رسيد و فهميدند فاطمه درست مي گفت. اگر قبول كرديم كه امام عليه السلام غير از فاطمه و سكينه، دختر ديگري داشته است كه در مدينه مانده و همراه پدر نيامده است جاي تعجب و شگفتي ندارد زيرا شهادت امام حسين عليه السلام از اول تا آخر همه اش همراه با امور غير عادي و خوارق عادات انجام شده چه مانعي دارد كه خداي سبحان مي خواسته است از اين طريق سراسر جامعه ي اسلامي آن روز را آگاه كند و جنايتي را كه بني اميه در مورد پسر پيغمبر (ص) انجام دادند و در روزگار بي مانند بود بدنيا و نسلهاي آينده بفهماند و نظر جهانيان را به آن، و به بزرگواري امام عليه السلام جلب نمايد كه شهادتش بزودي موجب نابودي ستمگران و گمراهان، و باعث احياء دين خواهد شد كه خداوند اراده كرده تا قيامت استوار بماند.


دعبل خزاعي از جدش روايت مي كند كه مادرش سعدي دختر مالك خزاعيه درخت خشكي را كه در «ام معبد خزاعيه» بود و از بركات آب وضوي پيغمبر (ص) كه به پايش ريخت سبز و خرم و داراي ميوه شد ديده بود، هنگامي كه رسول خدا (ص) رحلت فرمود، ميوه ي آن درخت كم شد، وقتي كه اميرالمؤمنين عليه السلام را كه كشتند ميوه هايش فروريخت ولي از برگهاي آن براي درمان بيماري ها استفاده مي كردند، پس از گذشت برهه اي از زمان ديدند از پاي آن درخت خون مي جوشد، از اين پديده ي تازه كه هيچ كس همانندش را نديده بود سخت بوحشت افتادند و نمي دانستند قضيه از چه قرار است، همين كه شب سايه ي تاريك خود را بر همه جا گسترده كرد صداي گريه و شيوني را شنيدند كه اين شعر را مي خواند:



يابن الشهيد و يا شهيدا عمه

خير العمومة جعفر الطيار



عجبا لمصقول أصابك حده

في الوجه منك و قد علاك غبار



ولي گوينده را نمي ديدند، پس از آن ديري نگذشت كه خبر شهادت امام حسين عليه السلام را در همان زمان كه آن پديده ي بي مانند را ديده بودند آوردند و دعبل خزاعي سه بيت شعر بر آن افزود و گفت:



زر خير قبر بالعراق يزار

واعص الحمار فمن نهاك حمار



لم لا أزورك يا حسين لك الفدي

قومي و من عطفت عليه نزار



و لك المودة في قلوب ذوي النهي

و علي عدوك مقتة و دمار [32] .



مفاد شهر دوم از اشعار غيبي را يكي از شعراي شيعه در ضمن سه شعر به نظم درآورده و چنين سروده است:



عجبا لمصقول علاك فرنده

يوم الهياج و قد علاك غبار



و لأسهم نفذتك دون حرائر

يدعون جدّك و الدموع غزار






هلا تكسرت السهام وعاقها

عن جسمك الاجلال و الأكبار [33] .



و زعفراني را كه از حرم به غارت برده بودند هرگاه دست به آن مي زدند و مي خواستند از آن استفاده كنند بدنشان آتش مي گرفت. و گل گياهي را كه به نام ورس براي رنگ به كار مي بردند و آن را ربوده بودند تبديل به خاكستر مي شد، شتري را كه دزديده بودند گوشتش مانند هنداونه ي ابوجهل تلخ مي گرديد و مي ديدند كه شعله ي آتش از آن بيرون مي آيد [34] .

و قبل از شهادت امام عليه السلام كسي حمره ي مغربيه را در آسمان نديده بود [35] .

ابن جوزي گفته است: اثر خشم و غضب آدمي كه عبارت از سرخ شدن چهره است در صورت وي ظاهر مي شود، و چون حق جل شأنه منزه از جسم و بدن است لذا اثر خشم و غضب خود را بر قاتلان امام حسين عليه السلام كه جنايت بسيار بزرگ و هولناكي را مرتكب شدند با ايجاد حمره در افق اظهار فرمود. پس از بيان سخن فوق افزوده است:

هنگامي كه دشمنان در جنگ بدر عباس بن عبدالمطلب عموي پيغمبر (ص) را به اسيري گرفته و كتفهايش را محكم بسته بودند ناله ها و گريه هايي كه از سوز دل برمي آورد خواب از چشم پيغمبر (ص) ربوده بود، اگر پيغمبر (ص) ناله هاي جانسوز و گريه هاي جانگداز فرزندش حسين عليه السلام را مي شنيد چه بر او مي گذشت؟ و باز افزوده است:

با اين كه اسلام گناهان زمان ما قبل خود را ناديده مي گيرد، اما پيغمبر (ص) به وحشي قاتل حضرت حمزه كه اسلام آورد فرمود: خود را از ديد من پنهان كن كه من دوست ندارم قاتل دوستانم را ببينم، بنابراين اگر رسول خدا (ص) مي ديد عده اي فرزندش را كشته و خاندانش را بر چوب ها و شتران بي جهاز سوار كرده به اسيري


مي بردند بر او چه مي گذشت [36] ؟

آري رسول خدا (ص) در صحنه ي عاشورا حاضر بود و مشاهده مي كرد سيلي از جمعيت بسيار انبوه در آن بيابان گرد هم آمده تا ريشه درخت رسالت و اهل بيت را از بيخ و بن درآورند، و در آن بين ناله هاي دختران، و گريه هاي جانكاه زنان ماتمزده را كه شوهران و ديگر كسان خود را از دست داده بودند مي شنيد، و شور و غوغاي كودكان را كه از شدت تشنگي صدايشان به آسمانها مي رفت مي ديد و مي شنيد، و لشكريان كوفه نيز صداي رعب آوري را شنيدند كه مي گفت:

واي بر شما اي اهل كوفه! من هم اكنون رسول الله (ص) را مي بينم كه در حالت اضطراب و سراسيمگي محاسن شريف خود را در دست گرفته، گاهي به جمع شما مي نگرد و گاهي به آسمان خيره مي شود.

آري لشكر كوفه اين صداي غيبي را شنيدند ولي هوي و هوس و گمراهي عظيمي كه تا اعماق نفوس اين مردم ريشه دوانيده و تا گلو در لجن غرقشان كرده بود نگذاشت حقيقت را بفهمند و لذا گفتند: وحشت نكنيد و نترسيد اين ديوانه اي است كه چنين صدائي سر مي دهد: (لا يهولنكم ذلك، انه صوت مجنون). ولي امام صادق عليه السلام مي فرمود: گوينده ي آن صدا جبرئيل بود [37] .

برخي از فرشتگان بانگ و فرياد برآوردند كه:

اي امت حيران و گمراه! پس از اين يك لحظه شادمان نباشيد و خداوند شما را شادماني عيد قربان و فطر نصيب نفرمايد (لا وفقكم الله لأضحي و لا فطر) امام صادق عليه السلام فرمود: دعاي فرشتگان مستجاب شد و پس از آن قاتلان ابي عبدالله عليه السلام يك نفس شادمان نشدند و تا آنگاه كه حضرت حجت بن الحسن انتقام خون سيد الشهداء عليه السلام را نگيرد، هرگز شادي نصيب آنها نخواهد شد [38] .



وهب دم يحيي قد غلا قبل في الثري

فان حسينا في القلوب غلا دمه



و ان قر قدما مذ دعا بخت نصر

بثارات يحيي و استردت مظالمه






فليست دماء السبط تهدأ قبل أن

يقوم باذن الله للثار قائمه



شيخ بهائي رحمة الله عليه روايت كرده است: پدرش شيخ حسين بن عبدالصمد حارثي وارد مسجد كوفه شد در آنجا نگين انگشتري ديد كه بر آن، اين شعر نوشته شده بود:



انا درّ من السماء نثروني

يوم تزويج والد السبطين



كنت أصفي من اللجين بياضا

صبغتني دماء نحر الحسين [39]




پاورقي

[1] کامل الزيارات ابن‏قولويه متوفي سنه 367 باب 26 ص 80.

[2] تهذيب شيخ طوسي ج 1 ص 192 در فضل مساجد. و سفينة البحار ج 1 ص 602 ماده سجد.

[3] شرح نهج‏البلاغه ج 4 ص 61.

[4] در مروج الذهب ج 3 ص 144 طبع دارالاندلس بيرت نوشته است: از قبيله‏ي ما در جنگ صفين در رکاب اميرالمؤمنين معاويه هفتاد نفر بود ولي در لکشر ابوتراب جز يک نفر کسي نبود.

[5] مروج الذهب مدرک فوق و فرحة الغري سيد عبدالکريم بن طاووس ص 113.

[6] ابن‏ابي‏الحديد ج 4 ص 94: ابوغسان بصري روايت کرده است که: عبيدالله بن زياد چهار مسجد در شهر بصره ساخت تا در آنها بر ضد علي عليه‏السلام تبليغ کنند و بغض او را در دلها استوا سازند مساجد مزبور عبارتند از: 1- مسجد بني‏عدي 2- مسجد بني‏مجاشع 3- مسجدي در منطقه‏ي علاّفها نزديک بندرگاه بصره 4- مسجدي در محله‏ي ازد.

[7]

اين سزا و پاداش پيغمبر(ص) نبود

اي امت سرکش و ستمگر

اگر رسول خدا (ص) زنده مي‏بود

هر آينه امروز جلسه‏ي ماتم برايش برقرار مي‏کرد.

[8] در تواريخ اهل سنت از قبيل کامل ابن‏اثير ج 3 ص 83 و واقدي، و عمدة القاري في شرح البخاري ج 3 ص 427 و ابن‏عساکر ج 4 ص 341 گفته‏اند ام‏سلمه قبل از داستان کربلا در سنه‏ي 59 و يا زودتر وفات کرده است. ولي پاره‏اي ديگر مانند الأصابه ج 4 ص 460 و ابونعيم و مرآت الجنان يافعي ج 1 ص 137 وفات او را از سال 61 به بعد دانسته‏اند و در کتاب اصول کافي روايت شده است که امام حسين عليه‏السلام ودايع امامت و وصاياي خودش را به او سپرد تا به امام زين‏العابدين عليه‏السلام تحويل دهد.

[9] در امالي مرحوم شيخ طوسي ص 56 و در تهذيب التهذيب ج 2 ص 356 و ذخائر العقبي طبري ص 148 و تاريخ الخلفاء سيوطي ص 139 و سير اعلام النبلاء ذهبي ج 3 ص 213 نوشته‏اند که: ام‏سلمه پيغمبر (ص) را در خواب ديد و شهادت حسين عليه‏السلام را به او خبر داد.

[10] مرآت الجنان يافعي ج 1 ص 134 و کامل ابن‏اثير ج 4 ص 38 و مقتل خوارزمي ج 2 ص 95.

[11]

اي مردم نابخردي که حسين (ع) را نابخردانه کشتيد

مژده باد شما را به عذاب و عقوبتي سخت‏

تمام ساکنان ملأ اعلي بر شما نفرين مي‏کنند

همچنين همه‏ي پيامبران و رسولان و شهداء بر شما نفرين مي‏کنند

دو مصراع اول و دوم در مقتل خوارزمي ج 2 ص 95 و فصل 12 ذکر شده است. و مصراع سوم به انضمام دو مصراع اول و دوم در تاريخ ابن‏عساکر ج 4 ص 341 و در تاج العروس ج 7 ص 103 آمده است.

[12] تاريخ ابن‏عساکر ج 4 ص 341 و خصائص سيوطي ج 2 ص 127 و مجمع الزوائد ج 9 ص 199. قبلا يادآور شديم وقتي که امام عليه‏السلام به منزل خزيميه رسيدند و يک شبانه‏روز در آنجا ماندند حضرت زينب به امام عرض کرد شنيدم هاتفي اين اشعار را مي‏خواند: (الا يا عين فاحتفلي...).

[13] حديث قارورتين و دو شيشه درکتابهاي: معالم الزلفي سيد هاشم بحراني ص 91 باب 49 و مدينة المعاجز ص 244 باب 49 سيد هاشم بحراني و منتخب طريحي ص 335 چاپ مطبعه حيدريه طبع سوم نوشته شده است.

[14] تاريخ ابن‏عساکر ج 4 ص 340. و خصائص الکبري سيوطي ج 2 ص 126 و تاريخ الخلفاء سيوطي ص 139. و مرآت الجنان يافعي ج 1 ص 134 و مسند احمد حنبل ج 1 ص 242 و الکواکب الدريه مناوي ج 1 ص 56 و ذخائر العقبي محب طبري ص 148. و تهذيب التهذيب ابن‏حجر ج 2 ص 355. و کامل ابن‏اثير ج 4 ص 38. و صواعق محرقه ص 116 و طرح التثريب ج 1 ص 22. و تاريخ بغداد خطيب ج 1 ص 142 و خطط مقريزيه ج 2 ص 285. و مقتل خوارزمي ج 2 ص 94 فصل 12 و سير اعلام النبلاء ذهبي ج 3 ص 212.

[15] تاريخ ابن‏ عساکر ج 4 ص 339. و خصائص الکبري سيوطي ج 2 ص 126. و صواعق المحرقه ص 116 فصل فيما جري علي الحسين. و خطط مقريزيه ج 2 ص 289. و تذکرة الخواص ص 155. و مقتل خوارزمي ج 2 ص 90. تاريک شدن دنيا به مدت سه شبانه‏روز هنگام شهادت امام حسين عليه‏السلام حتي براي غير شيعه هم نبايد جاي تعجب و شگفتي باشد زيرا وقتي که جناب قسطلاني در کتاب ارشاد الساري شرح بخاري ج 6 ص 114 مي‏نويسد دنيا در فوت عمر تاريک شد در مورد حضرت سيد الشهداء عليه‏السلام که علت وجودي کائنات بود به طريق اولي مي‏بايست تاريک مي‏شد.

[16] الاتحاف بحب الاشراف ص 24 و تهذيب التهذيب ابن‏حجر ج 2 ص 354. و تاريخ ابن‏عساکر ج 4 ص 339. اگر آن‏چه را که ابن‏جوزي در کتاب المنتظم ج 7 ص 244 در حوادث سنه‏ي 399 مي‏نويسد: (در شهر آب در ثعلبيه براي حجاج اتفاق افتاد که باد سياهي وزيدن گرفت و دنيا تاريک شد به قسمي که يکديگر را نمي‏ديدند) درست باشد جاي هيچگونه انکاري براي تاريک شدن هوا در کربلا براي کسي باقي نمي‏ماند.

[17] صواعق محرقه ص 116 و الاتحاف بحب الأشراف ص 24.

[18] تهذيب التهذيب ابن‏حجر ج 1 ص 354 و صواعق محرقه ص 116 و مقتل خوارزمي ج 2 ص 89.

[19] الاتحاف بحب الأشراف ص 24 و الصواعق محرقه ص 116 و تاريخ ابن‏عساکر ج 4 ص 339 و تاريخ الخلفاء ص 138 و الکواکب الدّريّه ج 1 ص 56.

[20] مجمع الزوائد ج 9 ص 197 و تاريخ الخلفاء ص 138 و مقتل خوارزمي ج 2 ص 89 و الاتحاف ص 24 و صواعق ص 116 و الکواکب الدريه ج 1 ص 56. و باز جاي هيچ گونه شگفتي نيست زيرا خورشيد براي فوت ابراهيم فرزند صغير رسول (ص) نيز گرفت چنانچه در کتاب شرح المواهب اللدنيه ج 3 ص 212 و در اسد الغابة ج 1 ص 39، و عمدة القاري در شرح بخاري ج 3 ص 472 باب کيفيت صلوة کسوف نوشته‏اند.

[21] کامل الزيارات ص 77 باب 24.

[22] خرائج راوندي ص 64 طبع هند در ضمن معجزات امام حسن عسگري عليه‏السلام.

[23] کامل الزيارات ابن‏قولويه متوفي سنه 367 ص 80.

[24] الخصائص الکبري ج 2 ص 126 و تاريخ ابن‏عساکر ج 4 ص 339. و تذکرة الخواص ص 155 و مقتل الخوارزمي ج 2 ص 89. و خطط مقريزيه ج 2 ص 989. و الاتحاف بحب الاشراف ص 55. و صواعق محرقه ص 116 و مناقب ابن شهرآشوب متوفي سنه 588 ج 2 ص 206 و ص 182 و جمله‏ي (آسمان خون باريد) را ابن‏اثير در کامل ج 7 ص 29 حوادث 246. و کتاب نجوم الزاهره ج 2 ص 322 و کنز العمال ج 4 ص 291 شماره‏ي 5868 نوشته‏اند.

[25] الخصائص الکبري ج 2 ص 126.

[26] تاريخ ابن‏عساکر ج 4 ص 339 و صواعق محرقه ص 116.

[27] مجمع الزوائد هيثمي ج 9 ص 196. و خصائص الکبري ج 2 ص 125. و تاريخ الخلفاء سيوطي ص 138. و عقد الفريد ج 2 ص 315 و کواکب الدريه مناوي ج 1 ص 56. و مقتل خوارزمي ج 2 ص 90.

[28] تاريخ ابن‏عساکر ج 4 ص 339 و صواعق محرقه ص 116.

[29] مجمع الزوائد ج 9 ص 196. و کامل ابن‏اثير ج 4 ص 103. و مقتل خوارزمي ج 2 ص 87 و منتخب طريحي ص 338.

[30] شرح قصيده‏ي ابي‏فراس ص 149.

[31] کامل ابن‏اثير ج 6 ص 37 و الکواکب الدرية ج 1 ص 56 و تذکرة الخواص ص 155.

[32] مقتل خوارزمي ج 2 ص 100. و قسطلاني در ارشاد الساري في شرح البخاري ج 9 ص 114 روايت مي‏کند، جنيان در سوگ عمرو بن کثير نوحه سر دادند. ابن‏کثير در البداية ج 10 ص 298 مي‏نويسد در مرگ بشر حافي جنيان نوحه‏سرائي مي‏کردند اگر اين روايت درست باشد در سوگ سرور جوانان بهشت که روح و روان رسول خدا (ص) بود به طريق اولي بايد نوحه‏سرائي کرده باشند.

[33] مناقب ابن شهرآشوب ج 2 ص 380.

[34] الخصائص الکبري ج 2 ص 126. و تاريخ ابن‏عساکر ج 4 ص 339. و تهذيب التهذيب ج 2 ص 354 و مجمع الزوائد ج 9 ص 96 و الکواکب الدريه ج 1 ص 56 و مقتل الخوارزمي ج 2 ص 90.

[35] صواعق محرقه ص 116.

[36] تذکرة الخواص ص 154 و صواعق محرقه ص 116.

[37] کامل الزيارات ابن‏قولويه.

[38] من لا يحضره الفقيه ص 148.

[39] کشکول شيخ يوسف بحراني ص 17 طبع هند نقل از کشکول شيخ بهائي.