بازگشت

شهادت جون


در تاريخ طبري ج 7 آن را با حاء بدون نقطه و واو و در مرتبه ي سوم با «ياء» حوي ضبط كرده است.

در مناقب شهرآشوب ج 2 ص 218 جوين با جيم اول و نون آخر نوشته است.

در مقتل خوارزمي ج 1 ص 237 جون با فتحه ي اول و واو ساكنه و نون آخر آورده است.

جون غلام سياه ابوذر غفاري از مدينه در خدمت امام بود، روز عاشورا خدمت امام آمد و اجازه ي جنگ خواست.

امام به او فرمو د: تو به اميد عافيت و آسايش همراه ما آمدي، و اينك تو را براي رفتن از اينجا آزاد مي گذارم.


جون خدا را به پاي امام انداخت، بوسه مي زد و مي گفت: من در رفاه و راحتي كاسه ليس شما باشم و در مصيبت و ناراحتي مقابل دشمن دست از شما بردارم؟ (انا في الرخاء الحس قصاعكم و في الشدة أخذلكم)؟ آقا جان! من بدنم بدبو و خانواده ام از طبقه ي پايي و گمنام و رنگ بدنم سياه است، بر من منت بگذار با بهشت برين، بدنم خوشبو و خانواده ام شريف و رنگ بدنم سفيد گردد. نه، به خدا قسم من هرگز از شما جدا نخواهم شد، تا خون سياه من با خون شريف شما آميخته شود (فتنفس علي بالجنة لطيب ريحي و يشرف حسبي و يبيض لوني، لا والله لا افارقكم حتي يختلط هذا الدم الأسود مع دمائكم).

امام عليه السلام كه وفا و صفاي او را ديد اجازه داد به سوي ميدان كارزار حركت كند، پس از وداع به سوي ميدان شتافت، بيست و پنج نفر از اهل كوفه را كشت و چون به درجه ي رفيعه ي شهادت رسيد امام عليه السلام خود را به بالين او رساند، در كنارش نشست و برايش دعا كرد كه:

خداوندا رويش را سفيد و بدنش را خوشبو بگردان و در قيامت با محمد (ص) محشورش بفرما و ميان او و آل محمد (ص) آشنايي قرار ده و جدايي مينداز «اللهم بيّض وجهه و طيّب ريحه و احشره مع محمد (ص) و عرف بينه و بين آل محمد (ص)». دعاي امام مستجاب شد و هر كس از ميدان جنگ مي گذشت بوي خوشي بهتر از بوي مشك و عنبر استشمام مي كرد [1] .




پاورقي

[1] مقتل العوالم ص 88 و در بحار ج 45 ص 23 از امام باقر عليه‏السلام و او از پدرش علي بن الحسين عليه‏السلام نقل کرده است: پس از ده روز که مردم بدنها را دفن کردند بدن جون را ديدند که بوي مشک از آن به مشامشان مي‏رسيد. و نوشته است هنگام جنگ اين رجز را مي‏خواند:



کيف يري الکفار ضرب الاسود

بالسيف ضربا عن بني محمد



اذب عنهم باللسان و اليد

ارجو به الجنة يوم المورد.