بازگشت

شهادت برير بن خضير


پس از غلام تركي نوبت به برير بن خضير كه از بندگان صالح خدا و از قراء قرآن در مسجد جامع كوفه بود رسيد، و قتال شديدي انجام داد تا اينكه يزيد بن معقل از لشكر عمر سعد آمد جلو او ايستاد و پرسيد: اي برير آيا تو فكر نمي كني كه خدا در حق تو بدي كرده باشد؟ برير در جوابش گفت: خدا هر چه خير من بوده انجام داده و تو را به بدي گرفتار كرده است (صنع الله بي خيرا و صنع بك شرا).

يزيد گفت: داري دروغ مي گوئي در صورتي كه قبلا دروغگو نبودي! آنگاه به سخنان خود اضافه كرد: آيا بياد مي آوري روزي من با تو در محله ي «بني لوزان» قدم ميزدم، آن روز تو به من مي گفتي: معاويه ضالّ است و تنها علي بن ابيطالب امام راستين و بر حق مي باشد؟ (كان معاوية ضالاّ و انّ الامام الهدي علي بن ابيطالب).

برير در جواب وي گفت: آري امروز هم همين عقيده را دارم. يزيد دوباره به گفتار خود ادامه داد و گفت: من هم شهادت مي دهم كه تو از گمراهاني! برير كه اين سخن را شنيد از او درخواست كرد قبل از قتال مباهله كنند تا هر كدام بر باطل اند او كشته و رسوا شود. هر دو دستهاي خود را به سوي آسمان بلند كردند و از خداي سبحان خواستند هر كدام از ما دروغگو و بر باطليم او مشخص و كشته شود. پس از انجام


مراسم مباهله قتال را شروع كردند، برير شمشيري بر فرق سر يزيد فرود آورد كه كلاه خود را شكافت و تا اعماق سرش نيز فرورفت و در حالي كه شمشير برير هنوز از مغز سر او بيرون نيامده بود مانند گنجشكي از بالاي اسب به زمين افتاد در همين حال كه برير مي خواست شمشيرش را از شكاف سر او بيرون بكشد رضي بن منقذ عبدي حمله كرد و با برير دست به يقه شدند، برير او را به زمين افكند و با زانو روي سينه اش نشست كه صدايش بلند شد و از ياران خود كمك خواست تا نجاتش دهند. كعب بن جابر بن عمرو ازدي رفت كه بر برير حمله نمايد، عفيف بن زهير بن ابي الأخنس نعره زد كه: كجا مي روي؟ اين برير بن خضير قاري قرآن است كه در مسجد جامع كوفه قرآن به ما مي آموخت (هذا برير بن خضير القاري الذي كان يقرؤنا القرآن في جامع الكوفه).

ولي كعب به گفته ي عفيف اعتنا نكرد و در همان حال كه برير روي سينه ي رضي نشسته بود شمشيرش را به پشت برير فروكرد. برير در آخرين فرصت كه برايش باقي مانده بود با چنگ و دندان بر او حمله كرد و قسمتي از بيني رضي منقذ عبدي را با دندان قطع كرد. در همين حال برير با شمشير كعب از دنيا رفت و همنشين بهشتيان گرديد.

با كشته شدن برير، رضي نجات يافت، از زمين بلند شد و در حالي كه خاك ها را از لباسهاي خود مي تكاند به كعب مي گفت: اي برادر ازدي امروز خدمتي در حق من كردي كه هرگز فراموش نمي كنم.

و چون كعب بن جابر بخانه ي خود برگشت، همسرش بنام «نوار» وي را نكوهش و سرزنش كرد و گفت: تو در كشتن پسر فاطمه سلام الله عليها با اهل كوفه بودي و سرور قرّاء را كشتي؟ وه چه كار بزرگ و زشتي انجام دادي، به خدا قسم من ديگر هرگز يك كلمه با تو سخن نخواهم گفت سپس گفت:



سلي تخبري عني و أنت ذميمة

غداة حسين و الرماح شوارع



الم آت اقصي ما كرهت و لم يخل

علي غداة الروع ما انا صانع



معي يزني لم تخنه كعوبه

و ابيض مخشوب الغرارين قاطع



فجردته في عصبة ليس دينهم

بديني و اني بابن حرب لقانع



و لم تر عيني مثلهم في زمانهم

و لا قبلهم في الناس اذ انا يافع






أشد قراعا بالسيوف لدي الوغي

ألاكل من يحمي الذمار مقارع



و قد صبروا للضرب و الطعن حسرا

و قد نازلوا لو ان ذلك نافع



فأبلغ عبيدالله اما لقيته

بأني مطيع للخليفة سامع



قتلت بريرا ثم حملت نعمة

ابا منقذ لما دعا من يماصع



رضي بن منقذ هم در جوابش گفت:



و لو شاء ربي ما شهدت قتالهم

و لا جعل النعماء عندي ابن جابر



لقد كان ذاك اليوم عارا و سبة

تعيره الابناء بعد المعاشر



فيا ليت اني كنت من قبل قتله

و يوم حسين كنت في رمس مقابر



محمد بن طلحه شافعي در كتاب مطالب السؤال مي نويسد: برير در كربلا بر عمر سعد وارد شد و بر وي سلام نكرد. عمر به عنوان اعتراض گفت: برير! سلام شعار اسلام است چرا سلام نكردي؟

برير در جواب گفت: سلام براي مسلمان است نه براي غير مسلمان، و شما اگر مسلمان بوديد اقدام به ريختن خون پسر پيغمبر نمي كرديد، اين آب فرات كه همه ي حيوانات از آن سيرآبند ولي عترت پيغمبر در اين بيابان از تشنگي دارند هلاك مي شوند.