بازگشت

حبيب بن مظاهر


چون حصين بن تميم گفت نماز شما مورد قبول پروردگار نيست حبيب بن مظاهر در پاسخش اظهار داشت تو مي پنداري نماز آل پيغمبر (ص) قبول نيست ولي نماز تو قبول است اي الاغ؟ حصين با شنيدن اين سخن بر حبيب حمله نمود، او نيز شمشير بلند كرد بر سر اسبش فرود آورد و روي زمين قرار گرفت، گروهي به ياري اش شتافتند او را نجات داده و به نزد خود بردند. حبيب كه تنها بود چند نفر بياري او شتافتند و ميانشان جنگ سختي درگرفت، حبيب با اينكه پير بود شصت و دو نفر از آنها را كشت و سرانجام با ضرب شمشير بديل بن صريم و نيزه ي ديگري از بني تميم از اسب بزمين افتاد، همينكه خواست از زمين بلند شود، حصين بن تميم شمشيري بر فرق سرش فرود آورد و با صورت بزمين افتاد، در اين هنگام آن تميمي ديگر كه نيزه به او زده بود آمد و سر از بدنش جدا كرد.

كشته شدن حبيب اين پيرمرد بزرگوار بر امام خيلي گران بود، لذا وقتيكه كنار


بدن قطعه قطعه و بي سر او آمد گفت: «عند الله أحتسب و نفسي و حماة اصحابي» شهادت خود و شهادت ياران و اصحابم را به حساب فرمان خدا مي گذارم. و زياد كلمه ي استرجاع بر زبان جاري كرد و پيوسته مي گفت: «انا لله و انا اليه راجعون».