بازگشت

شهادت مسلم بن عوسجه


مسلم بن عوسجه از شجاعان نامي روزگار بود، هنگاميكه مسلم بن عقيل بنمايندگي از طرف امام حسين عليه السلام بكوفه آمد، مسلم بن عوسجه در گردآوري اموال و تهيه ي اسلحه و گرفتن بيعت از مردم وكيل او بود.

پس از آن گفتگو كه با ابي عبدالله عليه السلام انجام گرفت، عمرو بن حجاج اين بار حمله را از طرف فرات شروع كرد و حدود يك ساعت درگيري ادامه داشت كه مسلم بن عوسجه تنها در مقابل آن گروه كثير همچون شير مي خروشيد، سرانجام مسلم بن عبدالله ضبابي و عبدالله بن خشكاره ي بجلي كا را بر او سخت كردند و گرد و غباري فضا را تيره و تار كرد، پس از آنكه اندكي غبارها فرونشست معلوم شد مسلم بن عوسجه به زمين افتاده است، هنوز اندك رمقي در بدن داشت كه ابي عبدالله عليه السلام همراه با حبيب بن مظاهر در كنار بدن نيمه ي جان و غرقه بخون وي آمدند، امام به او


فرمود: اي مسلم! خداي تو را رحمت كند، برخي از آنان بوظيفه ي خود عمل كرده و بهدف خود رسيدند و برخي ديگر در حال انتظار به سر مي برند و تغيير و تبديلي در پيمانشان نداده اند.

حبيب بن مظاهر نيز كه از دوستان او بود نزديك وي آمد و گفت: كشته شدن تو بر من سخت است ولي تو را مژده مي دهم كه چند لحظه ي ديگر وارد بهشت خواهي شد.مسلم با صداي بسيار ضعيف گفت: خداوند تو را نيز مژده نيك دهد.

حبيب گفت: اگر مي دانستم بعد از تو زنده خواهم بود دوست داشتم وصيت مي كردي تا آنچه را كه مي خواستي انجام دهم. مسلم در حاليكه با دست به امام حسين عليه السلام اشاره مي كرد گفت: (اوصيك بهذا ان تموت دونه) وصيت من اين است كه تا جان در بدن داري، دست از ياري اين آقا برنداري.

حبيب گفت: قسم به پروردگار كعبه وصيت تو را عمل خواهم كرد. در همين گفتگو بودند كه روح از بدنش پرواز كرد، كنيز مسلم كه متوجه شهادت مولاي خود شد صدايش را به شيون بلند كرد و مي گفت: (وامسلماه، يا سيداه، يابن عوسجتاه)، صداي اين زن كه به گوش عمرو بن حجاج و سپاهيانش رسيد به او گفتند: ما مسلم را كشتيم!!

شبث بن ربعي كه در آنجا بود باطرافيان خود گفت: مادرتان به سوگتان بنشيند، شخصي مانند مسلم را مي كشيد و بعد خوشحالي مي كنيد؟ مي دانيد او در ميان مسلمانان در جنگ آذربايجان چه مقام و احترام خاصي داشت؟ قبل از اينكه ديگران از جاي خود حركت كنند او شش نفر از مشركين را به دوزخ فرستاد.