بازگشت

پاسخ امام به تبليغات سوء دشمن


پس از آن كه گروه بسياري از ياران امام حسين عليه السلام شهيد شدند و كمي نفراتشان چشمگير شد بقيه ي اصحاب تك تك و يكي پس از ديگري بجنگ مي آمدند، در عين حال گروه بسياري از لشكر كوفه را كشتند و كار را بر آن ها سخت كردند. لذا يكي از فرماندهانشان به نام عمرو بن حجاج [1] به سر همراهيان خود فرياد كشيد: (أتدرون من تقاتلون؟) شما مي دانيد با چه كساني مي جنگيد؟ شما با سواركاران قهرمان اين شهر، و با تيزهوشان بافراست، و با قومي كه شهادت طلبند و هرگز از مرگ نمي هراسند روبه رو هستيد. هيچكس نيست با آنها روبه رو شود و زنده برگردد، با همين قلت افراد همه را به كام مرگ ميفرستد، راهي براي مبارزه و شكست آنها جز اين نيست كه بايد از هر سنگ و كلوخي عليه آنها استفاده كرد وگرنه همه ي شما را خواهند كشت.

عمر سعد كه فرمانده ي كل بود سخن او را تصديق كرد و گفت: از هم اكنون دستور مي دهم كسي با آنها به اين شكل روبه رو نشود مگر اينكه پيشنهاد عمرو را عمل كند.

عمرو بن حجاج به جناح راست حسين عليه السلام حمله كرد، اصحاب در برابرش ايستادگي كردند، بناچار از اسب پياده شدند و با نيزه بجنگ با آنها پرداختند، پس از مدتي مقاتله كه شكست خوردند و پا به فرار گذاشتند، ياوران امام عليه السلام با چابكي و چالاكي آنها را تعقيب كردند گروهي را كشته و برخي را زخمي و مجروح نمودند.

وي هنگام شروع حمله افراد تحت فرماندهي خود را به جنگ با امام عليه السلام تشويق و ترغيب مي نمود و مي گفت:

(قاتلوا من مرق عن الدين و فارق الجماعة) بكشيد كسي را كه از دين بيرون


رفته و از جماعت مسلمين فاصله گرفته است [2] .

ابي عبدالله عليه السلام چون گفتار او را شنيد فرياد برآورد كه: «ويحك يا عمرو أعليّ تحرّض الناس»؟ واي بر تو اي عمرو، آيا به اتهام اين كه من از دين خدا برگشته ام مردم را به كشتن من تشويق مي كني؟ آيا ما (خاندان وحي، و بنيانگذاران دين) از دين خارج شديم ولي تو (كه حق را از باطل نشناختي و از آغاز با پا گرفتن دين مخالف بودي) بر آن استوار و پابرجا ماندي؟ «أنحن مرقنا من الدين و انت تقيم عليه»؟ روزيكه روح از كالبد بدن ما جدا شد خواهي فهميد چه كسي سزاوار آتش دوزخ خواهد بود.


پاورقي

[1] عمرو بن حجاج در کربلا داراي دو سمت بود، نخست از طرف ابن‏سعد فرمانده‏ي يک عده سپاهي شد تا موکل بر شريعه‏ي فرات بشوند و نگذارند قطره‏اي آب به خيمه‏ها برسد، دوم آنگاه که ابن‏سعد آرايش نظامي مي‏داد و صفوف لشکر خود را منظم مي‏کرد او را با حفظ سمت فرمانده‏ي جناح راست لشکر خود قرار داد.

[2] در تاريخ طبري ج 7 ص 342 طبع ليدن و در کتاب کامل ابن‏اثير ج 4 ص 67 نوشته: وقتي که افراد تحت فرماندهي خود را بر ضد حضرت ابي‏عبدالله عليه‏السلام تحريک و تشويق مي‏کرد مي‏گفت: (الزموا طاعتکم، و لا ترتابوا في قتل من مرق من الدين و خالف الامام)، ميگفت: فرمان مافوق خود را اطاعت کنيد و در کشتن کسيکه از دين خارج شده و با امام مخالفت کرده است شک نکنيد! ببينيد يزيد فاسد فاسق را که علنا احکام خدا را تغيير داده و بدعت در دين خدا گذاشته و... او را امام و واجب الاطاعة مي‏دانند و مخالفت با او را خروج از دين و مهدورالدم!! فاعتبروا يا اولي الأبصار!!.