بازگشت

حر سپاه عمر سعد را نصحيت مي كند


پس از آن از امام عليه السلام اجازه گرفت با سپاه عمر سعد سخن بگويد آمد در برابر آنها ايستاد و با صداي بلند گفت: اي اهل كوفه! مرگ بر شما، هرگز چشمتان از گريه نخشكد و دلتان شاد نگردد، زيرا شما فرزند دختر پيغمبر را دعوت كرديد و خصمانه با او برخورد نموديد، از هر جهت او را در محاصره قرار داديد و نگذاشتيد او و اهل بيتش در اين پهناور زمين خدا به مأمني بروند و هم اكنون مانند اسيري در دست شما است كه توانايي بر انجام هيچ كاري را ندارد، و آب فرات را كه يهوديان و ترسايان و گبران از آن استفاده مي كنند و سگ و خوكهاي بيابان در آن ميلولند، ولي شما او و زنان و كودكان و يارانش را از آن ممنوع كرده ايد و اين زنان و كودكان از سوز تشنگي جانشان به لب آمده و به زمين افتاده اند، حق پيامبر را درباره ي اولادش بد اداء كرديد، بسوزيد در تشنگي قيامت و كسي بفريادتان نرسد. سخن حرّ كه به اينجا رسيد عده اي از سپاهيان پياده عمر سعد با تير به او حمله كردند، حر به طور قهقرا برگشت و در حضور امام ايستاد [1] .



پاورقي

[1] بنا به نقل ابن‏اثير پس از آن که امام توبه‏اش را پذيرفت، گفت دوست دارم در پيش رويت کشته شوم، بميدان رفت و برنگشت. لکن بنا به نقل طبري، در ج 7 ص 355 طبع ليدن و ابن‏کثير در البداية و النهاية ج 8 ص 183 - 4: وي پس از کشته شدن حبيب بن مظاهر و قبل از نماز ظهر، همراه با زهير بن قين به دشمن حمله کردند، هر کدامشان که در محاصره قرار مي‏گرفتند ديگري حلقه‏ي محاصره را مي‏شکست و همراه خود را نجات مي‏داد. پس از آنکه اسبش را پي نمودند حدود چهل نفر از دشمن را کشت و سرانجام يک گروه پياده از سپاهيان عمر سعد به او حمله کردند و او را از پاي درآوردند.

امام عليه‏السلام در کنار پيکر نيمه جان حر آمد و با دست خود خاک و خون را از سر و صورتش پاک کرد و مي‏فرمود:

«انت الحر کما سمتک امک، و انت الحر في الدنيا و الآخرة». و در همانجا به عنوان سوگ حر، اين اشعار را خواند:

«لنعم الحر، حر بني رياح...» طالبان به کتاب بحار ج 45 ص 14 و مقتل خوارزمي ج 2 ص 11 مراجعه فرمايند.