بازگشت

دومين خطبه ي امام در روز عاشورا


پس از آنكه برير برگشت امام عليه السلام سوار بر اسب، در برابر سپاه عمر سعد ايستاد، قرآني باز كرد و بر سر گرفت و گفت:

اي مردم! ميان ما و شما قرآن كتاب خدا و قانون جدّم رسول خدا صلي الله عليه و آله، حكم باشد.

سپس از آنها گواهي خواست كه آيا مي دانيد او فرزند پيغمبر (ص) است و رسولخدا (ص) درباره ي او و برادرش چه گفته است؟ و آيا مي دانند شمشيريكه در دست


دارد و زرهي كه پوشيده است، و عمامه كه بر سر نهاده است، شمشير و زره و عمامه ي پيغمبرند؟

پس از آنكه همه او را تصديق كردند و اقرار نمودند آنگاه از آنها پرسيد: با اين وصف، پس چرا تصميم گرفته ايد خون مرا بريزيد؟ در جواب امام عليه السلام گفتند: چون امير عبيدالله زياد دستور داده، اطاعت او بر ما واجب است!

امام عليه السلام در برابر اين طرز تفكر و بي شخصيتي آنها فرمود: «تبّأ لكم ايتها الجماعة و ترحا...» اي مردم! ننگ و ذلت و حزن و اندوه بر شما باد، «حين استصرختمونا و الهين» كه با شوق فراوان ما را به ياري خود خوانديد،«فاصرخناكم موجفين» و آنگاه كه به فرياد شما رسيده و با سرعت به سوي شما شتافتم «سللتم علينا سيفا لنا في ايمانكم» شمشيرهائي را كه از خود ما و در دست شما بود بر ضد ما به كار گرفتيد. «وحششتم علينا نارا اقتدحناها علي عدونا و عدوكم» و آتش جنگي را كه عليه دشمن مشتركمان تهيه ديده بوديم بر ضرر ما شعله ور ساختيد. «فأصبحتم البا لأعدائكم علي اوليائكم» پشتيبان دشمنان و ضد دوستانتان شديد، «بغير عدل أفشوه فيكم، و لا امل اصبح لكم فيهم» بدون اينكه عدل و دادي را به نفع شما اجرا كرده باشند و يا اميد خيري در آنها وجود داشته باشد [1] .

«لكم الويلات» واي بر شما، «تركتمونا و السيف مشيم، و الجأش طامن و الرّأي لمّا يستحصف» روي از ما برتافتيد در حاليكه هنوز شمشيرها در غلاف، و دلها آرام و عقيده ها دست نخورده بود. «و لكن اسرعتم علينا كطيرة الدباء» مانند پول ملخ از هر طرف به سوي ما روي آورديد «و تداعيتم الينا كتهافت الغراش ثمّ نقضتوموها» و همچون پروانه از اطراف ما فروريختند و پيمانتان را شكستيد، «فقبحالكم» رويتان سياه باد، «يا عبيد الامة و شذاذ الاحزاب» اي بي شخصيتها، و اي ته ماندگان احزاب فاسد، «و نبذة الكتاب، و محرّفي الكلم» كه قرآن را پشت سر انداخته و آن را تحريف كرده ايد، «


و عصبة الاثم و نقثة [2] الشيطان» و اي گروه جنايتكاران كه از دماغ شيطان فروافتاده ايد، «و مطفئي السنن» و خاموش كنندگان سنت پيغمبريد. «ويحكم أهؤلاء تعضدون و عنّا تتخاذلون؟» واي بر شما! چگونه اين زنازادگان را حمايت مي كنيد و ما را تنها مي گذاريد؟ «اجل والله الغدر فيكم قديم» آري به خدا سوگند غدر و نيرنگ از صفات ديرينه ي شما است «و شجت عليه اصولكم» كه نياكان شما بر آن استوار بودند «و تأزّرت فروعكم» و شاخه هاي شما آن را به ارث برده اند «فكنتم أخبث ثمر شجي للنّاظر و اكلة للغاصب» شما مانند خبيث ترين ميوه ي درختي هستيد كه در گلوي باغبان بيچاره اش گير كند، ولي در كام رباينده ي ستمگرش شيرين و گوارا باشد.

«الا و انّ الدّعيّ بن الدّعيّ قد ركز بين اثنتين، بين السّلّة و الذّلّة» آگاه باشيد، اين زنازاده ي فرزند زنازاده (ابن زياد) مرا بين دو چيز قرار داده است: بين شمشير و ذلت، «و هيهات منا الذلة» و هيهات كه ما به زير بار ذلت برويم، «يأبي الله لنا ذلك و رسوله و المؤمنون» زيرا خدا و پيامبرش و مؤمنان از آن ابا دارند، «و حجور طابت و طهرت و انوف حمّية، و نفوس ابيّة من ان نؤثر طاعة الّلئام علي مصارع الكرام» و دامنهاي پاك و پاكيزه ي مادران، و مغزهاي باغيرت و نفوس ابيّه و باشرافت پدران اجازه نمي دهند كه ما اطاعت افراد پست را بر قتلگاه بزرگان و رادمردان ترجيح دهيم. «الا و انّي زاحف بهذه الأسرة علي قلة العدد و خذلان الناصر» آگاه باشيد من با همين گروه بظاهر اندك و با همين قلت افراد، و با پشت كردن ياري دهندگان آماده ي جهادم. آنگاه اشعار فروة بن مسيك مرادي را خواند:



فان نهزم فهزّامون قدما

و ان نهزم فغير مهزّمينا



و ما أن طبّنا جبن و لكن

منايانا و دولة آخرينا



فقل للشامتين بنا افيقوا

سيلقي الشامتون كما لقينا



اذا ما الموت رفّع عن اناس

بكلكله اناخ بآخرينا [3] .


پس از قرائت اشعار فوق فرمود:

«اما والله لا تلبثون بعدها الاّكريث ما يركب الفرس، حتي تدور بكم دور الرّحي و تقلق بكم فلق المحور» آگاه باشيد بخدا قسم شما بعد از اين جنگ دوامي نخواهيد آورد مگر به اندازه اي كه«سواركار» بر اسب خويش سوار شود و شما را به دور آسياب حوادث بچرخاند، و مانند مدار سنگ آسياب ناآرامتان بگذارد. «عهد عهده اليّ ابن عن جدي رسول الله» آنچه را كه گفتم برنامه اي است كه پدرم از جدم رسول خدا (ص) گرفته و به من سپرده است؛ «فاجمعوا امركم و شركاءكم ثم لا يكن امركم عليكم غمة ثم اقضوا اليّ و لا تنظرون. انّي توكّلت علي الله ربي و ربكم ما من دابّة الا هو آخذ بناصيتها ان ربي علي صراط مستقيم» اگر امر برايتان روشن شد و شبهه اي برايتان باقي نماند شما و همفكرانتان دست به هم بدهيد و تصميم باطل خود را درباره ي من اجرا كنيد، و مهلتم ندهيد، من بر خدا كه پروردگار من و شما است توكل مي كنم، هيچ جنبنده اي نيست جز اينكه در يد قدرت اوست، پروردگار من بر صراط مستقيم است.

سپس دستهاي خود را به سوي آسمان بلند كرد و سپاه عمر سعد را با اين عبارت نفرين فرمود:

«اللهم احبس عنهم قطر السماء و ابعث عليهم سنين كسني يوسف» خداوند قطرات باران رحمت خود را از آنها قطع بفرما و سالهاي (خشك و قحطي) مانند سالهاي زمان حضرت يوسف بر آنان بفرست.

«و سلط عليهم غلام ثقيف يسقيهم كأسا مصبّرة» خداوندا غلام ثقفي را بر آنان مسلط كن تا با كاسه ي تلخ مجازات سيرابشان نمايد. «فانهم كذبونا و خذلونا» زيرا اينان ما را تكذيب كردند، و در برابر دشمن ما را تنها گذاشتند.

«و انت ربنا عليك توكلنا و اليك المصير» و توئي پروردگار ما، به تو توكل كرده ايم و برگشت همه به سوي تو است.

«والله لا يدع احدا منهم الا انتقم لي منه قتلة بقتلة، و ضربة بضربة و انه لينتصر لي و


لأهل بيتي و اشياعي» و خداوند احدي از آنها را بدون مجازات نگذارد مگر اينكه در برابر هر قتلي از ما به قتلشان برساند، و در مقابل هر ضربه اي كه به ما زدند ضربه اي به آنان وارد نمايد، و از آنان انتقام من و اهل بيت و پيروانم را بگيرد [4] .


پاورقي

[1] در نسخه‏هاي ديگر اين جمله اضافه شده است: «الاّ الحرام من الدنيا انالوکم، و خسيس عيش طمعتم فيه من غير حثد کان منّا و لا رأي تفيّل لنا، مهلا لکم الويلات».

مگر حرامي که از دنيا به شما داده‏اند، و مختصر زندگي ذلت باري که چشم طمع به آن دوخته‏ايد بدون اينکه خطائي از ما سر زده باشد و يا عقيده‏ي نادرستي از ما مشاهده کنيد... قدري آرام، واي بر شما.

[2] نفثه به معناي اخلاط دماغ و سينه است.

[3]

اگر ما پيروز شويم در گذشته هم پيروز بوده‏ايم

و اگر در ظاهر شکست بخوريم، در واقع شکست نخورده‏ايم‏

و ترس از شئون ما نيست ولي...

حوادث و پيشآمدهايي براي ما رخ مي‏دهد که در ظاهر دولت و سود ديگران خواهد بود

به شماتت کنندگان ما بگوييد، هوشيار باشيد

که آنان نيز مانند ما به شماتت دچار خواهند شد

آنگاه که مرگ بلند کند از در خانه‏ي کسي

شتر خود را، در کنار در خانه‏ي ديگري خواهد خواباند.

[4] لازم به تذکر است که سخنراني دوم امام مطابق متن لهوف آورده شده است وگرنه نقل ابن‏عساکر در تاريخ شام ج 4 ص 333 و خوارزمي در مقتل ج 2 ص 6، مقداري با نقل لهوف فرق دارد.