بازگشت

امان نامه


پس از آنكه عمر سعد خودش فرماندهي سپاه را به عهده گرفت و دستور يا خيل الله اركبي صادر كرد، شمر با صداي بلند فرياد كشيد: كجايند فرزندان خواهر من،


عباس و برادرانش كجايند؟ (اين بنو اختنا؟ اين العباس و اخوته؟) عباس و برادرانش به او اعتنا نكردند، امام عليه السلام فرمود: «اجيبوه و لو كان فاسقا». اگر چه آدم فاسقي است اما جوابش را بدهيد.

حضرت عباس و برادران گفتند: چه مي گوئي؟ شمر گفت: اي فرزندان خواهر من! شما در امانيد، خودتانرا با حسين به كشتن ندهيد، و شما از اميرالمؤمنين يزيد اطاعت كنيد.

حضرت عباس فرمود: خدا تو را و امانت را لعنت نمايد، چگونه ما در امان باشيم ولي فرزند رسول خدا امان نداشته باشد؟ و چگونه امر مي كني كه ما جزو فرمانبران ملعونين و اولاد ملعونين باشيم [1] ؟

شگفتا! اين مرد تهي مغز ستم پيشه ي احمق چنين مي پندارد كه يك انسان والاي غيرتمند و باشرافت تن به خواري و ذلت خواهد داد؟ او خيال مي كند ابوالفضل حاضر است ظلمت را با نور معاوضه كند؟ علم نبوت را بگذارد و پاي پرچم پسر ميسون سينه بزند؟... هرگز، هرگز.

وتي كه ابوالفضل عليه السلام از مكالمه با شمر برگشت، زهير بن قين بپا خاست و گفت: اجازه مي دهي حديثي را كه مي دانم برايت بخوانم؟ ابوالفضل اجازه داد. آن گاه زهير گفت: هنگامي كه پدرت اميرالمؤمنين مي خواست ازدواج كند از برادرش عقيل كه عارف به انساب عرب بود درخواست كرد زني برايش برگزيند كه از نسل فحول و بزرگان عرب باشد و مي گفت: مي خواهم فرزند شجاعي برايم بياورد كه حسين را در كربلا ياري كند. اي عباس! پدرت تو را براي امروز ذخيره كرده است مبادا در ياري برادر و حمايت خواهرانت كوتاهي كني! (و قد ادّخرك ابوك لمثل هذا اليوم فلا تقصر عن نصرة اخيك و حماية اخواتك).

حضرت ابوالفضل در پاسخ زهير فرمود: زهير! در چنين روزي با اين سخن مي خواهي مرا تشجيع كني و مي خواهي به من جرأت بدهي؟ بخدا قسم آنچنان شجاعتي به تو نشان بدهم كه هرگز نديده باشي. (والله لأرينّك شيئا ما رأيته) [2] ، آنگاه


آنچنان خودش را به قلب لشكر زد و با اينكه قصد قتال و جنگ را نداشت و صرفا مي خواست آب براي فرزندان برادر بياورد، تعداد بسياري از شجاعان و دليران را به خاك انداخت و پرچمهايشان را سرنگون نمود و ديگران همچون رمه ي گوسفندان پا به فرار گذاشتند.



يمثّل الكرّار في كّراته

بل في المعاني الغرّ من صفاته



ليس يد الله سوي أبيه

و قدرة الله تجلّت فيه



فهو يد الله و هذا ساعده

تغنيك عن اثباته مشاهده



صولته عند النّزال صولته

لو لا الغلوّ قلت جلّت قدرته [3] .




پاورقي

[1] مثير الاحزان ابن نما ص 28 و تاريخ طبري ج 7 ص 317.

[2] اسرار الشهادة ص 387.

[3] مرحوم حاج شيخ محمد حسين کمپاني.