بازگشت

طغيان و سركشي شمر


آنگاه كه ابن زياد نامه ي دروغين و مصلحت آميز ابن سعد را خواند گفت: اين نامه ناصح مشفقي است كه نسبت به قومش دلسوز و مهربان است، و خواست برايش جواب بنويسد كه شمر عليه لعنة الله به پا خاست و گفت: تو اين حرف را از حسين قبول مي كني؟ او الآن در قلمرو شما و در چنگال تو است، اگر از قلمرو تو بيرون رود و با تو بيعت ننمايد، از اين پس او نيرومندتر و تو ناتوان و موهون خواهي شد [1] .

ابن زياد سخن شمر را درست و نظريه اش را صائب تشخيص داد و به ابن سعد نوشت:

اما بعد، من تو را نزد حسين نفرستاده ام كه از او حمايت نمايي يا كار را به درازا كشيده و امروز و فردا كني، و يا برايش آرزوي عافيت بنمايي، من نخواستم تو برايش نزد من شفاعت و ميانجيگري كني، بايد كاملا مواظب باشي اگر حسين و يارانش تسليم حكومت من شدند، آنها را سالم نزد من بفرست و اگر از تسليم شدن امتناع ورزيدند بر آنها يورش ببر تا كشته شوند، و آن گاه بدنهايشان را مثله كن كه مستحق اينكارند، و بدن حسين را پس از كشته شدن زير سمّ اسبها لگدكوب كن تا سينه و پشتش درهم بشكند. (فان قتل الحسين فأوطي ء الخيل صدره و ظهره) [2] ، من مي دانم


اين عمر بعد از كشته شدن براي او اثري نخواهد داشت ولي چون گفته ام بايد اجرا گردد. اگر آنچه را كه گفتم بعد از شكته شدن وي انجام دهي، چون امر ما را اجرا كرده اي، به تو پاداش فرمانده ي حرف شنواي مطيع خواهم داد، و اگر دستورات ما را مطابق آن چه مي گوئيم نمي خواهي اجرا كني از هم اكنون ترا از فرماندهي معزول كردم، لشكر را تحويل شمر بن ذي الجوشن بده كه ما امارت لشكر را به او واگذار كرديم [3] .

وقتي كه شمر نامه ي ابن زياد را آورد، ابن سعد به او گفت: از رحمت خدا دور باد چه كار زشتي انجام دادي من مي دانم تو رأي او را زدي و نقشه ي ما را نقش بر آب كردي (انك الذي نهيته و افسدت علينا امرا رجوناه) بخدا قسم حسين مردي نيست كه سازش پذير باشد، زيرا او نفس ابيّه و تسليم ناپذيري دارد [4] .

شمر گفت: تو را چه رسد به اين حرفها، يا امر اميرت را اجرا كن و يا برو كنار و لشكر را به من واگذار.

ابن سعد گفت: خودم به عهده مي گيرم و اين امتياز را به تو نمي دهم، شمر پذيرفت كه همچنان فرمانده ي گروه باشد.


پاورقي

[1] در تاريخ طبري ج 7 ص 315 تمام سخنان شمر را نزد ابن‏زياد نوشته است از آن جمله اين عبارت (... ينزل علي حکمک هو و اصحابه) هم‏اکنون که در چنگال تو است بايد او و يارانش تسليم حکومت شما بشوند، پس از آن اختيار با شماست اگر خواستي او را عقاب کني (فأنت ولي العقوبة) و اگر خواستي ببخشي (کان ذلک ذلک). تو وليّ امر و وليّ عقوبت و وليّ عفو و بخششي. آنچنان مسئله را توجيه کرد که براي خود ابن‏زياد نيز جا افتاد و قبول کرد که ولايت مطلق از آن او است و او است که مالک الرقاب مردم است و ديگران همه اغنام الله. امان از اغفالگران توجيه‏گر.

[2] در کتاب البداية ابن‏کثير ج 8 ص 188 نوشته است: حسين بن علي آنچه را از جدش شنيده بود که: سگ سياه و سفيدي در کربلا خون اهل بيت مرا زبان مي‏زند. براي اصحابش نقل مي‏کرد وقتي که در کربلا شمر را در حال پيسي ديد فرمود: «هو الذي يتولّي قتلي».

ذهبي در ميزان الاعتدال ج 2 ص 280 نوشته است: شمر بن ذي‏الجوشن يکي از کشندگان حسين رضي الله عنه است و اهليّت نقل روايت را ندارد (فاسق است). وقتي که از او پرسيد: چرا حسين پسر فاطمه را کشتي؟ جواب داد: مسئولين ما به ما امر کردند و ما هم اطاعت کرديم، اگر مخالفت مي‏کرديم از الاغ بارکش هم بدتر بوديم. (ان امرائنا هؤلاء امرونا بامر فلم نخالفهم و لو خالفناهم کنّا شرّا من هذه الحمر السقاة). پس از آن ذهبي مي‏گويد: (ان هذا العذر لقبيح فانّما الطاعة في المعروف). يکي از عذرهاي بدتر از گناه همين است که شمر آن را بهانه کرد و بسياري از مأمورين در هر زمان نيز از او تقليد کرده و مي‏گويند: (المأمور المعذور)، ولي نميدانند اطاعت از امير فقط در موارد مجاز و غير خلاف شرع جايز است وگرنه هم آمر و هم مأمور هر دو به دوزخ سرنگون خواهند شد.

[3] تاريخ طبري ج 7 ص 315 طبع ليدن و کامل ابن‏اثير ج 4 ص 23.

[4] تاريخ طبري ج 7 ص 317.