بازگشت

حسين در ديدگاه مردم كوفه


اگر فشار حكومت ابن زياد و تهديدها و شكنجه ها نبود، خود مردم هرگز تمايل به جنگ با ابي عبدالله عليه السلام را نداشتند، بلكه آثار كراهت و ناخرسندي از چهره ي آنها مشهود بود، زيرا وي را فرزند رسول اكرم، و سرور جوانان بهشت مي دانستند و هنوز سخنان و تعريفهاي پيغمبر و پدرش اميرالمؤمنين علي را در مورد او و برادرش امام مجتبي فراموش نكرده بودند و هنوز يادشان بود كه به خاطر انفاس قدسيه و نور باطن او بود كه وي به دستور پدرش اميرالمؤمنين و تقاضاي مردم، دعاي باران كرد و كوفه از قحطي و خشكسالي نجات يافت و هنوز فراموش نكرده بودند در روز صفين كه شريعه ي فرات به دست اميرالمؤمنين و يارانش بود چگونه بر مخالفين خود احسان و بخشش كرد و آن ها را از عطش كشنده نجات داد. مردم كوفه هنوز محبت ابي عبدالله را نسبت به حرّ و هزار نفر لشكريانش در آن بيابان خشك و سوزان كه همه ي آنها را سيراب كرد و به اسبانشان نيز آب داد و بر بدن هايشان نيز آب ريختند تا خنك شوند، را به يكديگر بازگو مي كردند و در جلسات خود از آن ياد مي كردند.

با توجه به آنچه ذكر شد اگر غلبه ي هوي و هوس و طغيان و ضعف نفس و فشارهاي وارده نباشد چه كسي حاضر است با حسين مقاتله و محاربه نمايد؟ و به همين دليل بسياري از افرادي كه با زور آنها را به كربلا آورده بودند در فرصتهاي مناسبي كه پيدا مي كردند مخفيانه فرار مي كردند و اين مسئله به اندازه اي رواج يافته بود كه در اردوگاه ها و پادگانها جز افراد قليلي باقي نمانده بودند. هنگامي كه ابن زياد از اين حركت اطلاع پيدا كرد، سويد بن عبدالرحمن منقري را با تعدادي نيرو مأموريت داد تا در تمام بخش ها و محله ها و كوي و برزن كوفه و ديگر اماكن بگردند و اعلان بسيج عمومي كنند، اعلان كنند همه بايد از كوفه بيرون رفته و به جنگ با حسين بپردازند و اگر كسي را ديدند كه تخلف كرده است او را دستگير نموده نزد او ببرند. مردي از اهل شام را كه جهت اخذ ميراث خود به آن شهر آمده بود دستگير كردند و به نزد ابن زياد بردند، دستور داد بلافاصله گردنش را با شمشير زدند. مردم كه اينگونه فشار و تهديد را از او ديدند ديگر كسي جرأت نكرد در شهر بماند، همه بسيج شدند و شهر يكسره


خالي شد [1] .


پاورقي

[1] اخبار الطوال ص 253.