بازگشت

كربلا آخرين منزل كاروان نور


ابي عبدالله عليه السلام روز دوم محرم سال 61 هجري وارد كربلا گرديد پس از توقف كوتاهي فرزندان و برادران و افراد خاندان خود را جمع كرد و با نگاهي به آنها هرماه با گريه اين سخنراني را ايراد فرمود:

«اللهم انّا عترة نبيّك محمد (ص) قد اخرجنا و طردنا و ازعجنا عن حرم جدّنا، و


تعدّت بنوامية علينا، اللهم فخذ لنا بحقنا، وانصرنا علي القوم الظالمين». خداوندا ما اولاد محمد (ص) پيغمبر توايم، ما را از حرم جدّمان بيرون و آواره و بي خانمان كردند، خداوندا بني اميه بر ما ستم و تعدي كردند، حق ما را از آنها بگير و ما را بر ستمكاران نصرت عنايت فرما.

آنگاه خطاب به اصحاب كرده و فرمود: «الناس عبيد الدنيا، و الدين لعق علي السنتهم يحوطونه ما درت معائشهم فاذا محصّوا بالبلاء قل الدّيّانون». مردم برده هاي دنيايند، و دين لقلقه ي زبانشان مي باشد تا جائي از آن حمايت مي كنند كه وسائل زندگي را به سويشان سرازير كند، ولي آنگاه كه در بوته ي آزمايش قرار گيرند دينداران كم خواهند بود [1] .

آنگاه حمد و ثناي پروردگار را به جاي آورد و بر محمد و آل او درود فرستاد و اين خطبه را ايراد فرمود:



پاورقي

[1] در بحارالانوار ج 44 ص 383 و در مقتل خوارزمي ج 1 ص 237 پس از نقل عبارت فوق نوشته‏اند، پس از آن امام عليه‏السلام از حاضرين پرسيد: «أهذا کربلاء». آيا اينجا سرزمين کربلا است؟ در جواب امام عرض شد: بله اينجا کربلاست و...

در اينجا اين نکته به ذهن مي‏رسد که: منظور امام از اين سوال چيست؟ گرچه قضاياي حضرت سيد الشهداء از اول تا به آخر همه غامض و پيچيده و از اسرارند ولي به عقيده‏ي شيعه‏ي اثني عشريه امام علاوه بر آنکه خود داراي علم لدني بود تمام اين مسائل و حوادث را از جدش پيغمبر (ص) و پدرش علي و... شنيده بود و همه چيز را براي خودش روشن و مبرهن بوده است. بنابراين استفهام وي يک پرسش واقعي نيست بلکه از قبيل پرسشهايي است که خداوند در قرآن دارد و مي‏پرسد: «و ما تلک بيمينک يا موسي»؟ اي موسي اين چوب چيست که به دستت گرفته‏اي؟ و از حضرت عيسي مي‏پرسد: «ءانت قلت للناس أتخذوني و امّي الهين»؟ و يا به ابراهيم خليل مي‏گويد: «او لم تؤمن»؟ با اينکه خداوند به همه‏ي اين سؤالات عالم بود. بنابراين امام منصوب از طرف خداوند که امين بر شريعت است نبايد چيزي بر او مخفي باشد، هر چه را که لازم است بايد بداند و اين نوع سؤالات را اصطلاحا تجاهل عارف مي‏نامند. احتمالا منظور حضرت اين بوده که تمام افرادي که تا اينجا در خدمت حضرت بوده و طرز تفکر مادي و دنيايي داشته‏اند بدانند اين محل، همان جايي است که مکرر از پيغمبر (ص) و از علي مرتضي عليه‏السلام و از اصحاب و مؤمنين نام آن را شنيده‏اند که محل قتلگاه و جان نثاري است که به آنها وعده داده شده، اين را بدانند تا ماندنيها، دلهايشان قرص و محکم شود و رفتنيها هم تکليفشان روشن گردد و براي کسي جاي شک و شبهه‏اي باقي نماند و....