بازگشت

زباله دهمين منزل كاروان نور


وقتيكه ابي عبدالله عليهم السلام به «زباله» [1] رسيد خبر شهادت قيس بن مسهر صيداوي را به وي دادند و او نيز خبر را به سمع همراهيان خود رساند و به آنها اجازه داد در صورت تمايل، اگر بخواهند مي توانند برگردند. كساني كه در بين راه به او پيوسته بودند از راست و چپ پراكنده شدند، و آنها كه از مكه با حضرت آمده بودند باقي ماندند. در بين راه افراد بسياري از اعراب به پندار اينكه امام به شهري وارد خواهد شد كه اهالي آنجا از او اطاعت مي كنند همراه وي شدند، لذا امام دوست نمي داشت همراهيانش ناآگاهانه به كاري دست بزنند و مي دانست هرگاه اجازه ي برگشت و انصراف به افراد بدهد ناخالصها مي روند و تنها كساني كه حاضر به جان نثاري و آماده ي پذيرش مرگ هستند با او باقي خواهند ماند [2] .



پاورقي

[1] زباله به ضمّ اول محلي است که از طرف کوفه به مکه قبل از شقوق و بعد از بطن عقبه واقع شده است. در آن جا قلعه‏اي است که مربوط به قبيله‏ي بني‏اسد است. اين محل را به نام «زباله» دختر مسعر که زني از عمالقه بود نامگذاري کردند.

[2] در زباله خبر قتل برادر رضاعي امام حسين، عبدالله بن يقطر که او را به سوي مسلم بن عقيل فرستاده بود به او دادند، حصين بن نمير رئيس شرطه‏ي ابن‏زياد او را در قادسيه دستگير و نزد او فرستاد. ابن‏زياد گفت: بالاي بام قصر برود و در حضور جمعيت، کذاب بن کذاب را لعن کن سپس فرود آي تا تصميم خودم را درباره‏ات بگويم. عبدالله بالاي بام رفت وقتي که اشراف بر مردم پيدا کرد گفت: (ايها الناس اني رسول الحسين بن فاطمه ابن بنت رسول الله (ص) لتنصروه و توازروه علي ابن‏مرجانة بن سمية بن الدعي) سخنش به همين جا که رسيد ابن‏زياد دستور داد او را از بالاي بام به زمين افکندند، استخوانهايش درهم شکست و هنوز اندک رمقي در بدن داشت که مردي بنام عبدالملک بن عمر لخمي آمد و او را سر بريد وقتي که او را نکوهش کردند چرا چنين کردي در جواب گفت: (انما اردت ان اريحه)، خواستم راحتش کنم. در هر صورت بدنبال اين خبر بود که حضرت، اعلام حلّ بيعت فرمود. تاريخ طبري ج 7 ص 293 و مقتل خوارزمي ج 1 ص 228.