بازگشت

زرود هفتمين منزل كاروان نور


وقتي كه امام عليه السلام به «زرود» [1] رسيد، زهير بن قين بجلي نيز در همان نزديكي اطراق كرده بود، وي با امام حركت نمي كرد و دوست نمي داشت هر جا كه امام اطراق مي كند او هم اطراق نمايد، ولي در اينجا به خاطر وجود آب مجبور شد منزل كند. زهير و همراهيانش مشغول صرف غذا بودند كه فرستاده ي ابي عبدالله نزد او آمد و گفت: مولايم حسين تو را مي طلبد. زهير پاسخي به فرستاده ي امام نداد همسرش «دلهم بنت عمرو» او را وادار كرد نزد امام برود و سخن او را گوش كند [2] .

زهير به سوي حسين عليه السلام رفت، و ديري نگذشت كه با رويي باز و خوشحال برگشت، نقاب از چهره برداشت و دستور داد خيمه و بار و بنه را بردارند و به سوي سيد جوانان اهل بهشت ببرند و به همسرش گفت: تو به خانه ي خود برگرد [3] زيرا من دوست ندارم از ناحيه ي من، جز خير و نيكي چيزي به تو برسد. سپس به همراهيانش


گفت: هر كدام از شما دوست دارد پسر پيغمبر را ياري كند وگرنه اينك آخرين ديدار خواهد بود.

سپس آنچه را كه قبلا از سلمان فارسي در اين مورد شنيده بود برايشان حديث كرد و گفت: وقتي كه در «بلنجر» [4] جنگ مي كرديم و پيروز شديم و غنائمي به دست آورديم و شادمان گشتيم، سلمان فارسي كه سرور و شادماني ما را ديد گفت [5] :

آنگاه كه جوان آل محمد (ص) را درك كرديد با قتال در لشكر او و با غنائمي كه به دست مي آوريد شادماني بيشتري خواهيد داشت، و چون هم اكنون وقت آن رسيده است من با شما خداحافظي مي كنم [6] .

همسرش گفت: اميدوارم آنچه خير است خداوند برايت پيش آورد ولي تقاضا دارم روز قيامت در خدمت جدّ بزرگوار ابي عبدالله عليه السلام مرا فراموش نكنيد [7] .

در همين «زرود» خبر شهادت حضرت مسلم و هاني بن عروه را به ابي عبدالله دادند، وقتي كه شنيد پيوسته استرجاع مي كرد و مكر براي هر دو طلب رحمت مي نمود [8] و مي گريست، و بني هاشم نيز با او گريه كردند، و زنها آنچنان در مصيبت حضرت مسلم صدايشان را به شيون بلند كردند كه لرزه بر آن محيط افتاد و اشكها بر گونه ها جاري شد [9] .

عبدالله بن سليم و منذر بن مشمعل اسدي نزد حضرت آمدند و او را قسم دادند كه از همين جا، از اين سفر برگردد زيرا در كوفه يار و ياوري ندارد.

خاندان عقيل كه اين پيشنهاد را شنيدند بلند شدند و گفتند: ما هرگز برنمي گرديم مگر اينكه انتقام خون خود را بگيريم و يا اينكه بچشيم آنچه را كه


برادرمان مسلم چشيد. ابي عبدالله نگاهي به آنها كرد و فرمود [10] :

«لا خير في العيش بعد هؤلاء» زندگي بعد از اين ها ارزشي ندارد.



فيا ابن عقيل فدتك النفوس

لعظم رزيتك الفادحة



لنبك لها بمذاب القلوب

فما قدر ادمعنا المالحة



و كم طفلة لك قد اعولت

و جمرتها في الحشا قادحة



يعززها السبط في حجره

لتغدو في قربة فارحة




پاورقي

[1] زرود با فتحه‏ي اول و ضمه‏ي دوم و دال، ريگزاري است بين ثعلبيه و خزيميه که تقريبا يک مايل تا خزيميه فاصله دارد، در آنجا برکه و حوض آبي است که مسافران بار مي‏اندازند، در آنجا واقعه‏اي اتفاق افتاده است که به نام «يوم زرود» ناميده شده است.

[2] لهوف ص 40.

[3] در بسياري از تواريخ نوشته است: زهير همسر خود را طلاق داد. معلوم نيست اگر اين عمل درست باشد، چرا طلاق داده است؟! آيا مي‏خواسته ارث نبرد؟ يا مي‏خواسته او در آخرت همسرش نباشد؟ چنانچه اميرالمؤمنين عليه‏السلام بعض همسران پيامبر را به همين منظور طلاق داد. و امام هشتم نيز، ام‏فروه زوجه‏ي پدرش را. اگر چنين باشدبا اينکه اين خانم به خاطر اينکه زهير را به طريق سعادت راهنمايي و ارشاد کرد بر او برتري داشت چرا نسبت به او چنين کرد؟ بنابراين ظن قوي آن است که مسأله‏ي طلاق دروغ باشد و علاوه بر آن، سند روايت نيز ضعيف است.

[4] باء و لام مفتوحه، نون ساکنه، جيم مفتوحه، و راء بدون نقطه.

[5] از کساني که تصريح کرده‏اند که سلمان فارسي در اين غزوه شرکت داشته است عبارتند از: مرحوم شيخ مفيد در ارشاد ص 221، فتّال در روضة الواعظين ص 153، ابن نما در مثير الاحزان ص 23، خوارزمي در مقتل ج 1 ص 225،ابن‏اثير در کامل ج 4 ص 7، البکري در معجم مما استعجم ج 1 ص 376، تاريخ طبري ج 7 ص 291.

[6] تاريخ طبري ج 7 ص 291 و مقتل خوارزمي جزء اول ص 222.

[7] مثير الاحزان ابن نما ص 23 و لهوف ص 40.

[8] تاريخ طبري ج 7 ص 291 و بدايه ابن‏کثير ج 8 ص 168.

[9] لهوف ص 41.

[10] در ارشاد مرحوم شيخ مفيد ص 222 چنين نوشته است: عبدالله بن سليم و منذر بن مشمعل گفتند: چون در کوفه ياور و شيعه‏اي نداريد و بلکه مردم بر ضد شمايند برگرديد. امام عليه‏السلام از فرزندان عقيل نظرخواهي کرد، آنها جواب فوق را دادند، آن‏گاه حضرت رو به ما کرد و بعنوان جواب درخواست ما فرمود: «لا خير في العيش بعد هؤلاء». چون فهميديم حضرت تصميم دارد به راه خود ادامه دهد برايش طلب خير کرديم و حضرت نيز براي ما طلب رحمت کرد. (فقلنا له خار الله لک)، فقال عليه‏السلام: «رحمکما الله».