بازگشت

بيوگرافي مروان بن ابي حفصه


مروان مزبور پسر سليمان، پسر يحيي، پسر ابي حفصه يهودي الاصل بود كه به وسيله ي مروان حكم مسلمان شد. و گفته اند وي از اسيران اصطخر شيراز بوده است كه مروان حكم او را از عثمان بن عفان خريده و ولي عتقش بود، در قضيه يوم الدار با مروان بود همين كه مروان زخمي شد غلامش يعني همين ابن ابي حفصه او را بر سر دوش خود گرفت و مي كشاند و مي برد و مروان كه از اين طرز بردن رنج مي برد ناله مي كرد و ابن ابي حفصه به او مي گفت: (اسكت ان اعلموا بك قتلت) داد نزن اگر بفهمند تو را مي كشند، او را به خانه ي زني از طايفه ي عنزه برد و در آنجا درمانش كرد تا بهبودي حاصل نمود. آنگاه مروان او را آزاد كرد. و در جنگ جمل و مرج راهط در لشكر مروان حكم شركت داشت [1] .

صالح بن عطيه اضجم كه از شعر مروان پسر ابي حفصه (اني يكون و ليس ذاك بكائن) خشمگين شده بود در او نفوذ كرد و مدتي به عنوان پيش خدمت كارهاي او را انجام مي داد به قسمي كه مروان و خانواده اش از صالح كاملا مطمئن شده بودند، صالح منتظر فرصتي بود كه از او انتقام بگيرد، روزي مروان بيمار شد و صالح از او پرستاري مي كرد، وقتي كه كسي نزد او نبود و صالح تنها ماند گلوي مروان را فشرد و او را خفه كرد و چون مدتي مورد اطمينان بود كسي به وي شك نبرد [2] .

براي شاعر همين بس است كه ثوابها و پاداشهاي بزرگ وصف ناشدني براي اين عمل نيكش نزد خداي سبحان خواهد داشت در هر نقطه اي از بهشت كه بخواهد خداي جليل او را در آنجا اسكان مي دهد و او را در غرفه هاي بهشت مي گرداند زيرا او


نيز با اين فرياد بلند و آواز رسايش جزء دعوت كنندگان به سوي خدا شده كلمه ي حق را آشكار و دين او را ياري كرده است، و با سخن حق خود علم اصلاح را برافراشته و مباني آن را استوار مي سازد، باطل را پايمال و خارهاي متراكم را از سر راه مذهب برمي دارد و با سرعت راه روشن آن را باز مي كند.

با اينكه ائمه عليهم السلام در مورد تقيه حساسيت ويژه اي داشتند و شيعيان خود را وادار به تقيه مي كردند مع الوصف از هيچكدام ديده نشده است كه شعرا را از بيان حقايق و افشاگري هاي باطل مخالفين منع كرده باشند، با اينكه شعرا از ترس دشمنان اهل بيت و به خاطر تجاهر به ولايت و دوستي و دعوت به راه و روش آنها پيوسته فراري و در مخفي گاه ها به سر مي بردند و جا و آدرس مشخصي نداشتند مانند «كميت» و «دعبل خزاعي» و امثال اينها، نه تنها ائمه آنها را منع نمي كردند بلكه با تشويق و تحسيني كه از آنها به عمل مي آوردند با عطايا و بخششهايي كه به آن ها مي كردند و ثوابهائي كه به خاطر اين كارشان به آنها مژده مي دادند، آنها را وادار مي كردند كه راهشان را ادامه دهند.

علت تأييد و تأكيد آنها به خاطر اين بود كه ائمه مي دانستند بيان حقائق و حقانيت امرشان براي آماده ساختن اساس ولايت و نشر خلافت الهي از هر عامل ديگري مؤثرتر و سودمندتر مي باشد تا از اين طريق صداي حق به گوش همه برسد و به نسلهاي بعد منتقل گردد و دين به كهنگي و اندراس كشانده نشود و فداكاري هايي كه امناء وحي در راه اعتلاء كلمه ي حق كرده اند از بين نرود.

و اگر قيام اين انسانهاي بي نظير و بزرگان شيعه مانند حجر بن عدي و عمرو بن حمق و ميثم تمار و امثال اينها نبود و براي حفظ دين جان نثاري نمي كردند و در برابر دشمنان اهل بيت نمي ايستادند، امروز نسلهاي كنوني موقعيت و شخصيت ائمه ي دين و مقاصد شوم دشمنان آنها را كه نشر جور و ضلال بود نمي دانستند.

«فمن يهدي الي الحق احق ان يتبع ام من لا يهدي الا ان يهدي فما لكم كيف تحكمون».



پاورقي

[1] الاغاني ج 9 ص 34.

[2] الاغاني ج 9 ص 46.