بازگشت

نهضت ابي عبدالله اسلام را بيمه كرد


قيام ابي عبدالله عليه السلام جزء اخير علت تامه ي استحكام اركان دين بود زيرا اگر قيام حسين نمي بود فرق ميان حق و باطل مشخص نمي شد و كسي نمي توانست ميان اين دو دسته تفاوتي برقرار كند، نهضت سيد الشهداء تا آن جا مؤثر واقع شد كه گفته شده است: «ان الاسلام بدؤه محمدي و بقائه حسيني». و لذا ائمه ي معصومين سلام الله عليهم اجمعين براي نشر احكام اسلام و اصلاح امور امت و تنفيذ مطالب خود راهي بهتر از اين نيافتند كه مردم را به اين نهضت مقدس توجه دهند زيرا در اين نهضت مقدس فجايعي را مرتكب شدند كه دل سنگ سخت خارا از آن مي شكافد، و موي كودك سفيد، و دلها، آب مي گردد. به اين دليل ائمه عليهم السلام پيوسته پيروان خود را بر تأييد و زنده نگهداشتن مصيبتهائي كه شهيد اصلاح متحمل شد تشويق و ترغيب مي كردند، زيرا آنها مي دانستند كه بيان مظلوميتهاي حسين، موجب جلب عواطف و تسخير دلها خواهد شد و قهرا شنونده را وادار مي كند تا فجايع وارده را دنبال نمايد و موقعيت ستمگر و عوامل باعث بر ارتكاب اينگونه اعمال تند و ناگوار را كشف كند و دريابد كه سبط پيغمبر، امام معصوم عادلي است كه تن به دنيا نمي دهد و دعوت اهل باطل در او اثر نمي گذارد و مي فهمد كه او امامت را از جدش پيغمبر (ص) و از پدرش وصي رسول خدا به ارث برده كه هرگز تسليم باطل نمي شود، و خواهد


فهميد هر كس بخواهد با او دشمني بورزد به اندازه ي كف پاي او هم از كرسي خلافت را دارا نخواهد شد و همچنين هر كس بخواهد قدم جاي پاي او بگذارد و مانند او عمل كند هرگز نخواهد توانست.

اگر شنونده به اين مطلب برسد خواهد فهميد كه حق با حسين و با ائمه معصومين از فرزندان حسين خواهد بود. در اين صورت ديگر بخود اجازه نمي دهد از آنها پيروي نكند و ملتزم به راه آنها كه نمونه ي اعلاي انسانيتند نشوند و بدينوسيله شالوده ي سلام و سازگاري مهيا و استوار مي شود.

قدرتهاي حاكم و ستمگر بني اميه و بني عباس، اهل بيت پيغمبر عليهم السلام را در خانه هاي خود محدود كردند و درهاي عبور و مرور و آمد و رفت شيعيان را به رويشان بستند و آن ها را تنها گذاشتند و آزار و اذيتها نسبت به آنها روا داشتند، در چنين شرائطي بود كه آنها بالاجبار گوشه نشيني و عزلت را بر قيام مسلحانه ي بر ضد باطل، ترجيح دادند، با اينكه مي ديدند بني اميه و بني عباس چگونه بر ضد شيعيان اميرالمؤمنين (ع) و فرزندان او تاخت و تاز مي كنند و نهايت اعلاي ظلم و طغيان را نسبت به آنها اعمال مي نمايند، اينجا و آنجا مي گردند تا كسي از شيعيان و علويين را پيدا كنند و از صفحه ي زمين براندازند، از اين ميان ساختمانهاي منصور و رشيد عباسي علني و در ديد همه بود كه ستونها مجوفي در آن ساختمان ها قرار مي دادند و ذراري فاطمه سلام الله عليها را زنده زنده لاي ديوار مي كردند و مي كشتند [1] .

در اين مرحله ي از زمان ائمه ي معصومين سلام الله عليهم اجمعين كه تنها مانده بودند و آمد و رفت شيعيان به نزد آنها ممنوع بود پيروان خود را، امر به خودسازي و جهاد اكبر مي كردند، آنها را ترغيب مي كردند از طريق تشكيل مجالس عزاداري و ذكر حوادث عاشورا و پيوسته جمع شدن در اينگونه محافل، فجايع بني اميه و مصيبتهاي وارده بر اهل بيت را بيان كنند و اشك بريزند و براي آن اجر و پاداش فراوان نقل


كردند به اندازه اي كه حتي از حد تصور برخي از افراد بعيد به نظر مي آيد [2] .

ائمه معصومين كه اين همه تأكيد و توصيه در تشكيل اينگونه مجالس داشتند براي اين بود كه مي دانستند كه تنها عامل قوي نگهدارنده ي دين همين مجالس و محافل و عزادراي هاست كه اميرالمؤمنين (ع) براي حفظ آن (دين) به آن همه مصيبت گرفتار شد و فرزند بزرگش امام مجتبي متحمل مشكلات و گرفتاريها گرديد و مصيبتهائي كه امام حسين كشيد كوه هاي محكم و پابرجا را مي لرزاند.

بدليل ارتباط مستقيم و رابطه ي محكمي كه بين عزاداري هاي ابي عبدالله و حفظ مذهب از انحراف و اندراس است ائمه عليهم السلام با بيانات مختلف و گوناگون مردم را توجيه و ترغيب به آن كرده اند، گاهي به نحو عموم و كلي، و گاهي به نحو خصوصي از آن ياد كرده و اسم برده اند:

امام باقر (ع) مي فرمود: «رحم الله عبدا اجتمع مع آخر فتذاكر في امرنا فان ثالثهما ملك يستغفر لهما، و ما اجتمع اثنان علي ذكرنا الا باهي الله بهما الملائكة، فاذا اجتمعتم فاشتغلوا بالذكر فان في اجتماعكم و مذاكراتكم احيائنا، و خير الناس بعدنا من ذاكر بامرنا و دعا الي ذاكرنا».

و امام صادق (ع) به فضيل بن يسار مي فرمود: «اتجلسون و تتحدثون» قال نعم، فقال عليه السلام: «اما اني احب تلك المجالس فاحيوا امرنا، فان من جلس مجلسا يحيي


فيه امرنا لم يمت قلبه يوم تموت القلوب».

منظور ائمه عليهم السلام از اين بيانات اين بوده كه امت اسلامي را وادار كنند تا به امامت و عصمت و به فضائل آن ها اعتقاد پيدا كنند و دعوت به آنها بكنند كه دعوت به سوي آنها ملازم با اعتقاد به خلافت و رهبري آنها است نه خلافت آنانكه اين منصب الهي را غصب كرده و با زور و سلطه به دست آورده اند [3] .

ياد حسين (ع) اعم از عزاداري و سوگواري و سينه زني در خانه ها و شوارع و غير آن، مايه ي تقدم و پيش افتادن شيعيان بر ديگران شد و شبيه و نمايشهاي صحنه ي كربلا به وسيله ي شيعيان، مصاديق و نمونه هائي از قساوت ها و سنگدلي هاي بني اميه را كه در كربلا مرتكب شدند، به مرام نشان داد تجمعات و نوحه خواني ها و ياد مصائب اهل بيت كم كم در مغز كودكان و عامه ي مردم كه توانايي درك لطائف شعري و دقائق نويسندگي را نداشتند بدون اينكه توجه داشته باشند اثر خود را گذاشت و استوارتر و ريشه دارتر از هر عامل ديگري نفوس را تحت تأثير قرار داد و آتش عشق به اهل بيت را در دلها شعله ور ساخت و روابط مذهبي را ميان ائمه و دوستدارانشان عميقا برقرار كرد [4] .

شيعيان در تمثيل و نمايش فاجعه ي كربلا از طوايف ديگر منجمله از هنديان و بعض فرق اسلامي در هندوستان كه در اين زمينه از همه جا رايج تر است استفاده كردند. [5] .

در گذشته به طور غير مستقيم توجه افكار بطرف تشكيل جلسات و احياء امر


ائمه ي معصومين عليهم السلام كه مطلوب و محبوب آنها بود جلب شد، در اين جلسات بدون اينكه شايد بسياري از امت نكات مهم و منظور اصلي از ذكر نام حسين و حديث كربلا را بفهمند صرفا به خاطر ثواب آخرت جمع مي شدند و احترام مي گذاشتند، ولي كساني كه واقف به اسرار اهل بيت عليهم السلام باشند و توجه به مقاصد و مفاد اقوال و افعال آنها بنمايند بخوبي برايشان روشن خواهد شد كه منظور ائمه از اين گردهمايي ها و اجتماعات چه بوده است و چرا با آن همه لطف و عنايت شيعيان خود را ترغيب به تشكيل چنين جلسات و گردهمايي هاي مي كردند؟!



پاورقي

[1] براي نمونه مي‏توان به کتاب شريف «عيون الخبار الرضا» تأليف مرحوم شيخ صدوق ج 1 ص 108 لغايت ص 112 باب 9 ذکر من قتله الرشيد من اولاد الرسول مراجعه کرد که حميد بن قحطبه چگونه در يک شب از ماه رمضان شصت نفر از سادات جليل‏القدر را کشت و بدنهايشان را در چاه ريخت. و در حديث دوم به دستور منصور چگونه سادات جوان و عظيم‏الشأن را لاي ستونهاي گچ و آجر مي‏کرد و مي‏کشت؟!.

[2] عزاداري امام حسين منحصر به تشکيل جلسه در منازل نيست بلکه خلاف مقتضاي اطلاق اخبار و روايات است زيرا در کتاب امالي صدوق از امام هشتم روايت کرده است: «من ذکر بمصابنا فبکي و ابکي، لم تبک فيه يوم تعمي العيون».

در کتاب قرب الاسناد از امام صادق (ع) آورده است: «من ذکرنا، أو ذکرنا عنده، فخرج من عينه مثل جناح الذباب غفر الله ذنوبه».

در کامل الزيارات روايت کرده از ابي‏هارون مکفوف از امام صادق (ع): «من ذکر الحسين (ع) عنده فخرج عينه من الدموع مقدار جناح الذباب کان ثوابه علي الله و لم يرض له بدون الجنة». از اين اخبار و امثال آن‏ها که فراوانند، استفاده مي‏شود به هر شکل و به هر وسيله‏اي که مصيبت حسين و اهل بيت بيان شود، چه از طريق تشکيل جلسات سوگواري باشد و چه از طريق پول دادن باشد و يا شعر سرودن و يا نوشتن و تدوين آن مصائب و يا ترسيم و تصوير آن فجايع و يا بهر طريق ديگر باشد مشمول مفاد روايت مذکور خواهد بود زيرا در روايات تعبير به «من ذکر بمصابنا» شده، يعني کسي که موجب ذکر مصائب ما بشود داراي اين پاداش خواهد بود، زيرا «من» عام لغوي است.

[3] يعني ذاکر مصائب اهل بيت اولين وظيفه‏اش بيان مصائب اهل بيت است و در کنار آن بايد به فجايع و نيرنگهاي حکومتهاي منحرف را که به نام اسلام و جانشين پيغمبر (ص) بر جان و مال و عرض مردم مسلط شده‏اند توضيح دهد تا مردم حق و باطل را بشناسند نه اينکه توجيه‏گر مظالم نظام مسلط باشند.

[4] شيخ طوسي در کتاب تهذيب ج 8 ص 325 چاپ بيروت آخر کفارات از حضرت امام جعفر صادق روايت مي‏کند که حضرت فرمود: «... لقد شققن الجيوب و لطمن الخدود الفاطميات علي الحسين بن علي عليهماالسلام و علي مثله تلطم الخدود و تشق الجيوب». شهيد نيز در کتاب «ذکري» در بحث رابع از مطلب سوم از احکام اموات و وسائل ج 15 آن را ذکر کرده‏اند.

[5] دکتر ژوزف فرانسوي در کتاب «الاسلام و المسلمون» که مجله‏ي «حبل المتين» در شماره‏ي 28 سال 17 بخشي از آن را به فارسي نقل کرده است نوشته است: تمثيل و نمايش (شبيه‏خواني) از زمان صفويه که با قدرت مذهب به سلطنت رسيدند، به کمک علماي مذهب در ميان شيعيان متداول شد.