بازگشت

روش حسين در كربلا


حسين بن علي (ع) نيز وقتي كه ديد انبوهي از دشمن در برابرش ايستاده و تصميم گرفته اند با تمام قدرت و نيرو با او مقابله كنند و حتي تصميم گرفته اند آبي را كه اسلام بر همه ي انسانها مباح كرده، از روي خاندان و يارانش ببندند، همان روش پدرش علي (ع) را پيش گرفت و حاضر نشد آتش جنگ از طرف او آغاز گردد، زيرا او مي خواست حجت را بر آنها تمام كند تا عذري برايشان باقي نماند، لذا در برابر آن جمعيت انبوه كه غرق درياي ضلالت و گمراهي بودند ايستاد و با صداي بلند، به قسمتي كه همه صداي او را شنيدند فرياد زد و نخست آنها را نصيحت فرمود كه:

1- اين دنياي زودگذر براي كسي نمي ماند و كساني كه خود را غرق در آن مي كنند جز نامرادي و ناكامي، از آن بهره اي نخواهند گرفت.

2-سپس نسبت خود را به پيغمبر (ص)، به آنها گوشزد كرد و فرمود كه پيغمبر (ص) درباره ي او و برادرش امام مجتبي (ع)، شهادت داد كه آن ها دو سيد جوانان اهل بهشت هستند. و اين شهادت از او، كه از روي هوي و هوس سخني نمي گويد و به ارمغان وحي الهي مفتخر شده، بسنده است كه براي شما معيار تشخيص و تمييز حق از باطل قرار گيرد تا راه خود را برگزينيد.

3- در مرحله ي سوم اعلان كرد اگر به خاطر حقي كه شايد مدعي آن هستيد


مي خواهيد با من بجنگيد، بگوئيد تا به شما بپردازم.

4- چهارم، قرآن را باز كرد و بر سر گذاشت و آنها را به عمل بر طبق آن دعوت كرد، و چون ديد هيچيك از اين نصايح ارزنده در دل سنگ آنها اثر نكرد و بر همگان معلوم شد كه آنها اصرار بر گمراهي و عناد با خدا و رسول او دارند در نهايت، طرز تفكر و همت والاي خود ا كه پيوسته بر آن اساس حركت مي كرد، مطرح نمود و روشي را كه فرزندان علي (ع) آن را به پيروان خود مي آموزاندند و در مجالس و محافل خود و در همه جا، سخت به آن پايبند بودند عنوان كرد و فرمود:

«... الا و ان الدعي بن الدعي، قد ركز بين اثنتين: بين السلة و اذلة، و هيهات منا الذلة يأبي الله و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت، و انوف حمية، و نفوس ابيه، من ان نؤثر طاعة اللئام، علي مصارع الكرام، الا و اني زاحف بهذه الاسرة علي قلة العدد و خذلان الناصر...» [1] .

اين است توصيه هاي شرعيت مطهر اسلام و احكام قطعي آن در جهت دعوت به حق و قيام بر ضد باطل و سد باب آن، اين شريعت مقدس همانطور كه جهاد با مشركان را واجب و لازم كرده است، آن را بر كودكان و زمينگيران و نابينايان، و زنان و پيرمردان و جواناني كه والدينشان اذنشان نداده اند واجب نكرده است، ولي داستان كربلا اين قانون را شكست و حركت خود را بر اساس مصالح و اسراري كه حتي خيالهاي بلندپرواز بشر نيز از دركش ناتوانند آغاز كرد و به انجام رساند، آري ظلم ستيز و ستم ناپذير كربلا حسين (ع) اين دستور را از جد خود پيغمبر نجات دهنده و از پدرش جانشين نخستين او آموخته بود، بنابراين حسين (ع) راه و روش ديگري در جهاد تشريع نكرده است، بلكه روش حسين (ع) درسي بود خدائي از بدو آفرينش در لوح محفوظ ثبت و ضبط شده بوده است كه مي بايست در ظرف زمان و مكان خودش


انجام شود، و جبرئيل امين آن را بر حبيب خدا و برگزيده ي او محمد (ص) افاضه فرمود و پيامبر وحي نيز آن را نزد فرزندش سيد الشهداء (ع) به امانت سپرده بود تا به آن عمل نمايد.

بنابراين به هر نوع عمل شگفت انگيزي كه عقل از دريافت حقيقت آن ناتوان ماند در اين صحنه ي خونين برخورد شود آن از مسائلي است كه مولاي سبحان براي دوست و حجت خود ابي عبدالله الحسين (ع) برگزيده است.

شهيد كوفه مسلم بن عقيل، الگوي علم و عمل، صاحب ملكات قدسيه و عقل وافر نيز به همين روش عمل كرد، روشي كه شايسته ي ولايت و نيابت عظماي امام و حجت خدا بود از شدت تشنگي به سختي رنج مي برد به قسمي كه شرب آب آلوده به خون نيز برايش جايز بود اما او نماينده ي حجت خدا بود كه بايد نماياننده ي تمام وجود او باشد، همچون قمر بني هاشم كه هر دو از يك لبن شير خورده و از يك مدرسه، مدرسه ي امامت و عصمت فارغ التحصيل شده اند آنها تا آخرين درجه ي اخلاص و فداكاري، پيش رفتند و از نظر دين و ائمه ي معصومين الگوي اعمال صالحه بشمار آمده اند، همانطور كه مسلم (ع) آب نياشاميد و با لب تشنه جان داد، ابوالفضل (ع) نيز وقتي كه صفوف دشمن را شكافت و واد شريعه ي فرات شد بخود اجازه نداد از آب بياشامد زيرا او عطش سيد الشهداء (ع) را فرزندان پيغمبر (ص) و كوكان فاطمه را مي دانست و لذا شريعتي را كه از پيغمبر (ص) و از پدرش علي (ع) و از دو برادرش حسن و حسين (ع) كه بنا به تعبير رسول خدا (ص) چه در حال قيام و چه در حال قعود امامند، از آنها آموخته بود، به او اجازه نمي داد از آن آب استفاده كند تا بتواند در اين مورد نيز حتي اگر چند لحظه هم كه شده با حجت وقت همانندي كرده باشد، ولي مقدر چنان بود كه نتواند آب را به لب تشنگان برساند او آب را نياشاميد ولي امروز به تنهائي صاحب همه ي آبهاست. چه خوب گفته است حجت الاسلام مرحوم ميرزا محمد علي غروي اردوبادي:



لم يذق الفرات اسوة به

متيما بمائه نحو الخبا



لم ير في الدين يبل غلة

و صنوه فيه الظما قد الهبا



لذاك قد اسنده لدينه

و عن يقين فيه لن يضطربا






هذا من الشرع يري فعلته

و من صراط احمدا ما ارتكبا



و مثله الحسين لما ملك الماء

فقيل رحله قد نهبا



ام الخيام نافضا لمائه

اذ عظم الامر به و اعصوصبا



فكان للعباس فيه اسوة

اذ فاض شهما غيرمفلول الشبا



ابي عبدالله (ع) با اينكه مي دانست دشمن درباره ي او خويشي و پيماني را رعايت نخواهد كرد، و مي دانست كه اينان تصميم گرفته اند عزيزان و دودمان پيغمبر (ص) را يكسره نابود كنند درعين حال باآن گروه اندك كه عبارت از چند نفر پيرمرد و چند نفر كودك و شيرخواره و شماري زن بودند قيام كرد، گرچه سياست و تدبير سيد الشهداء (ع)براي كسي قابل درك نيست و عقول از بيان و توضيح حقائق آن عاجزند ولي معركه گردانان خون آشام زمان خود را كه دنيا مانندشان را نديده است با اعمال و كردار ستمگرانه شان به همه كس شناساند، و روشن كرد كه اسلاف اين ستمگران، منافقانه و از ترس قدرت اسلام، تظاهر به اسلام مي كردند. ابي عبدالله (ع) راه درست را از خطوط مختلف و راههاي متفرق گيج كننده به خوبي تشخيص داد و آن روز كه نور نهضت درخشان امام پرتو افكند و پرده هاي تاريك اوهام را به يكسو زد، و آن روز كه اهل حرم او با سخنان منطقي خود انديشه ها و افكار را آشفته و مغزها را نگران و پريشان كردند آن روز بود كه در مجالس و محافل خود مي نشستند و گناهي را كه مرتكب شده بودند بررسي مي كردند و فهميدند كه چه ننگ و رسوائي به بار آورده اند.



پاورقي

[1] (... اين پسر خوانده و فرزند پسر خوانده (ابن‏زياد) مرا ميان دو چيز: شمشير و ذلت قرار داده است و هيهات که ما زير بار آن ذلت برويم زيرا خدا و پيامبرش و مؤمنان از اينکه ما ذلت را بپذيريم ابا دارند، و دامنهاي پاک و مغزهاي بلندانديش و نفوس باغيرت و شرافت هرگز روا نمي‏دارند که ما اطاعت فرومايگان را بر قتلگاه اين بزرگواران و نيک منشان ترجيح دهيم، هان آگاه باشيد که من با اينکه برخي از کمک دهندگان برگشته‏اند، با همين گروه بسيار اندک و با کمي ياران، براي جهاد و رسيدن به هدف مقدس آماده‏ام...).