بازگشت

مقدمه


شريعت مقدس اسلام به خاطر سدّ باب منكر و جلوگيري از فساد، مبارزه و قيام را عليه فساد واجب دانسته است و اگر روزي امام، طاغيان و سركشان را دعوت به توبه كرد تا دست از دشمني با حق بردارند و به ساحت مقدس اسلام روي آورند باز به مخالفت خود عليه امام منصوب ادامه دادند بر امت واجب است براي مبارزه با آنها از امام متابعت كنند تا از تجاوز متجاوزين جلوگيري به عمل آيد:

«و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما، فان بغت احداهما علي الاخري فقاتلوا التي تبغي حتي تفيي ء الي امر الله».

اميرالمؤمنين (ع) در ايام خلافت خود براي دفاع از ساحت مقدس شريعت و براي بيدار كردن مردم از خواب جهل و بي خردي قيام كرد، و بر مردم واجب بود بسوي او بازگردند، زيرا او امامي بود كه اطاعتش بر همه واجب بود، امامي بود كه تمام فرق اسلامي به صحت بيعت او اقرار كرده اند و حكم كرده اند: هر كس بر ضد او قيام كند مبارزه ي با وي واجب و حق خواهد بود، و اينك برخي از كلماتشان كه در كتابهاي خود نوشته اند در اينجا ذكر مي شود تا دليل محكمي باشد بر مورد ادعاي مستند بعقل و نقل:

1- ابوحنيفه مي گويد: هيچكس با علي (ع) نجنگيد جز اينكه علي (ع)


سزاوارتر از او به حق بود، اگر رفتار و كردار علي (ع) نبود هيچ كس نمي فهميد سيره ي مسلمين كدام است، و هيچ جاي شك و ترديد نيست كه علي (ع) پس از آن كه طلحه و زبير بيعت با او را شكستند با آنها قتال كرد، و در روز جمل با عدالت بين آن ها عمل كرد. رفتار علي (ع) الگوي مسلمانان بود و سنت و مجوز قتال با اهل ستم گرديد [1] .

2- محمد بن حسن شيباني شاگرد ابوحنيفه متوفي سال 187 گفته است: اگر مبارزه ي علي (ع) با معاويه نبود كه به علي (ع) ظلم و تعدي كرد ما براي قتال اهل بغي و ستم راه نمي يافتيم [2] .

3- سفيان ثوري گفته است: علي (ع) با احدي قتال نكرد جز اينكه علي (ع) شايسته تر و سزاوارتر از او به حق بود [3] .

4- شافعي گفته است: سكوت درباره ي كشته شدگان صفين بهتر است، و اگر چه علي (ع) از همه ي كساني كه با او جنگيدند سزاوارتر به حق بود [4] .

5- ابوبكر احمد بن علي رازي جصاص متوفي سال 370 گفته است: در قتال با فئه ي باغيه علي (ع) بر حق بود و در اين مورد كسي مخالف نيست و اين در حالي است كه بزرگان از صحابه و اهل بدر كه موقعيتشان بر همه كس معلوم است نيز با او بودند [5] .

6- قاضي ابوبكر بن عربي متوفي سال 546 گفته است: علي (ع) امام بود، زيرا مردم همه با او بيعت كردند و كسي نمي توانست آن را ناديده بگيرد زيرا علي (ع) از همه ي آنها كه بودند سزاوارتر به بيعت بود، به عنوان محافظت از امر امت و پيشگيري از هرج و مرج و اغتشاش در امر و احتمالا دگرگوني دين، و فروريختن پايه هاي اسلام بيعت را قبول كرد. اهل شام از علي (ع) درخواست كردند كشندگان عثمان را معرفي كند! علي (ع) به آنها جواب داد: شما براي بيعت بديگران بپيونديد، و حق را بطلبيد به آن خواهيد رسيد. علي (ع) در رأي از همه محكمتر و در گفتار از همه به صواب نزديكتر بود. اگر علي (ع) در مسأله ي قصاص با آنها همكاري مي كرد جوش و خروش در قبائل و


طبقات بوجود مي آمد كه خود منشأ جنگ سومي مي شد كه براي فرونشاندن آن و محكم كردن كار نياز به گذشت زمان و بيعت عمومي بود و از نظر قضائي اين مسئله مورد اتفاق تمام فرقه اسلامي است كه امام مي تواند براي جلوگيري از فتنه برانگيزي و ايجاد تفرقه و خلاصه بخاطر مصالح اقوا، قصاصي را تأخير بيندازد.

بنابراين هر كس، به هر بهانه بر ضد علي (ع) قيام كرد ياغي سركش بود، و قتال بر ضد ياغي و سركش واجب است تا هنگامي كه دوباره به حق برگردد و به سازش گردن نهد.

قتال علي (ع) با اهل شام حاضر نشدند با او بيعت كنند، و با اهل جمل و نهروان كه بيعت با او را نقض كردند تمام اينها حق بود، و حق اين بود كه تمام اينها به او مي پيوستند و در حضور او مي نشستند و نظرات خود را مطرح مي كردند، و چون هيچكس اين كار را نكرد همه سركش و مشمول: «فاتلوا التي تبغي حتي تفي ء الي امر الله...» [6] شدند.

معاويه، سعد بن ابي وقاص را به خاطر اينكه در جنگ بر ضد علي (ع) شركت نكرد توبيخ و نكوهش كرد، سعد جواب داد: من از اينكه در جنگ بر ضد فئه ي باغيه يعني معاويه و پيروانش درنگ كرده ام پشيمانم [7] .

7- ابوبكر محمد باقلاني متوفي سال 403 پس از بيان قسمتي از فضائل اميرالمؤمنين (ع) مي گويد: علي (ع) با برخي از صفات و با كمتر از اين فضائل شايسته ي خلافت و سزاوار امامت بود. وي به آن چه نظر مي داد درست و آنچه را كه


تصدي مي كرد بر حق بود و بر تمام مهاجرين و انصار كه عصر روز سوم كشته شدن عثمان با او بيعت كردند با اينكه وي از پذيرفتن بيعت امتناع مي ورزيد و آنها با اصرار بر او تحميل كردند، واجب بود از او اطاعت كنند. زيرا علي (ع) اعلم از همه و افضل و برتر از هر كس ديگر به اين امر بود. علي (ع) را سوگند دادند خلافت را براي حفظ امت اسلامي و صيانت دارالهجرة بپذيرد و قبل از آنكه زبير و طلحه حضور يابند با علي (ع) بيعت كردند و بيعت آن دو، پس از بيعت همه ي مردم بود كه پس از تحقق امر خلافت براي علي (ع) به عنوان وجوب با علي (ع) بيعت كردند كه اگر تأخير مي انداختند و بيعت نمي كردند در چشم همه ي مردم گناهكار به شمار مي آمدند. و اينكه نقل شده است آن دو پس از بيعت با علي (ع) گفته اند: (بايعناك مكرهين) [8] به امامت علي (ع) زيان نمي رساند. زيرا بيعت با علي (ع) قبل از بيعت آن دو مسلم شده بود. بنابراين، بود و نبود بيعت اينها اثري در اصل بيعت نداشت و درخواستشان از علي (ع) كه كشندگان عثمان را بكشد، آن نيز اشتباه بود، زيرا بيعت كردن با كسي به اين شرط كه عده اي را بخاطر يك نفر بكشد درست نيست. هر چند نظر اجتهاديش اين باشد زيرا ديگري بر خلاف آن اجتهاد مي كند و اگر فرضا هم علي (ع) اجتهادش به جواز قتل منتهي مي شد باز هم حق نداشت آن ها را قصاص كند مگر پس از اقامه ي بيّنه و مشخص كرد قاتل يا قاتلين و حضور اولياء دم در محكمه و درخواست قصاص براي خون پدر يا وليشان، به شرطي كه اجراي حكم منجر به هرج و مرج، و اغتشاش و فساد شديد مانند كشندگان عثمان يا بزرگتر از آن نشود، كه در اين صورت تأخير اقامه ي حد تا زمان امكان اولي و به حال امت مفيدتر و براي دفع فساد مؤثرتر خواهد بود. [9] .

8- ابوعبدالله محمد بن عبدالله معروف به حاكم نيشابوري متوفي سال 405 مي گويد: اخباري كه درباره ي بيعت اميرالمؤمنين (ع) وارد شده همه ي آنها صحيح و مورد اتفاق همه ي مسلمانان مي باشند، و خزيمة بن ثابت در مورد بيعت علي (ع)، در حالي كه مقابل منبر پيغمبر (ص) ايستاده بود گفت:




اذا نحن بايعنا عليا فحسبنا

ابوحسن مما نخاف من الفتن



وجدناه اولي الناس بالناس انه

اطب قريش بالكتاب و بالسنن



و ان قريشا ما تشق غباره

اذا ما جري يوما علي الضمر البدن



و فيه الذي فيهم من الخير كله

و ما فيهم كل الذي فيه من حسن



9- و ذهبي نيز در تلخيص مستدرك تمام اين مطالب را ذكر كرده است [10] .

بعد از آن حاكم از عبدالله عمر نقل مي كند كه عبدالله گفت: من هيچ چيز از معناي آيه ي «فقاتلوا التي تبغي حتي تفي ء الي امر الله» را نفهميدم مگر آن طور كه خدا امر كرده است من با فئه ي باغيه مقاتله نكردم [11] .

10- باز حاكم نيشابوري از ابي بكر محمد بن اسحاق بن خزيه نقل مي كند وي گفت: مشايخ ما مكرر مي گفته اند: ما شهادت مي دهيم به اينكه هر كس بر سر خلافت با اميرالمومنين علي بن ابيطالب (ع) نزاع كرده باشد او ياغي و سركش بوده است. و ابن ادريس نيز همين مطلب را گفته است [12] .

11- ابومنصور عبدالقادر بغدادي متوفي سال 429 گفته است: تمام اهل حق بر درستي امامت علي بن ابي طالب (ع) پس از قتل عثمان هنگام انتصاب بر اين مقام اتفاق دارند و همه گفته اند در مسئله ي تحكيم و در قتال اصحاب جمل و اصحاب معاويه در صفين، علي (ع) بر حق و بر صواب بود [13] .

12- و ابواسحاق ابراهيم بن علي شيرازي فيروزآبادي متوفي سال 476 گفته است: اگر دسته اي از مسلمانان بر ضد امام قيام كنند و يا با توجيهاتي حقي را از او منع نمايند و از فرمان امام بيرون روند امام با آن گروه قتال خواهد كرد، زيرا خداوند فرموده است: «فان بغت احداهما علي الاخري فقاتلوا التي تبغي» به همين دليل ابوبكر نيز با كساني كه زكات نمي پرداختند مقاتله كرد.

و علي بن ابي طالب (ع) با اهل بصره در روز جمل و با معاويه در صفين و با


خوارج در نهروان جنگيد [14] .

و بر حسب ظاهر قتال علي (ع) با آنها بر حق بوده است زيرا علي (ع) امام حق بود و بر آنها واجب بود با او بيعت كنند و نافرماني هايي كه كرده اند به هيچوجه مجوز شرعي نداشته است.

13- امام الحرمين جويني متوفي سنه 478 گفته است: علي بن ابيطالب عليه السلام در مقام تصدي امر، امام بر حق بود و مخالفينش كه با او قتال كردند باغي و سركش بودند [15] .

14- علاءالدين كاساني حنفي متوفي سال 587 گفته است: سيد و سرور ما علي (ع) در نهروان در حضور عده اي از صحابه طبق بيان پيغمبر (ص) كه فرمود: «انك تقاتل علي التأويل كما تقاتل علي التنزيل»، با خوارج جنگيد. و قتال بر اساس تأويل قتال با خوارج بود، ضمنا روايت مزبور دلالت بر امامت سيد ما علي عليه السلام دارد، زيرا پيغمبر قتال علي عليه السلام را تشبيه به قتال خود فرموده كه بر اساس تنزيل مبارزه مي كرده است و چون پيغمبر (ص) در قتال بر اساس تنزيل بر حق بوده است، لازمه ي سخن اين است كه سيدنا علي عليه السلام هم در قتال خود كه بر اساس تأويل انجام مي داده است درست و بر حق باشد. و اگر امامتش بر حق نبود مي بايست قتالش با خوارج نيز بر حق نباشد، و ديگر اين كه سيدنا علي عليه السلام آن ها را دعوت به اطاعت كرد و دعوت به آنها رسيد چون از مسلمان ها و در دارالاسلام بودند و بر همه ي كساني كه دعوت امام را براي قتال با آنها مي شنوند واجب است كه اجابت كنند و هيچ كس حق مخالفت ندارد زيرا اطاعت از امام در مواردي كه معصيت نباشد فرض و واجب است تا چه رسد به مواردي كه ذاتا واجب باشد، و آنچه از ابوحنيفه نقل شده كه گفته است: هر گاه فتنه اي ميان مسلمانان پديد آمد شايسته است آدمي در منزل خود بماند و از خانه ي خود بيرون نيايد. مربوط به موارد خاصي است كه امام دعوت به قتال نكرده باشد، لكن هر گاه امام دعوت كرد به همان ادلّه اي كه بيان كرديم


اجابت و اطاعت او خواهد بود. [16] .

15- يحيي بن شرف نووي شافعي متوفي سال 677 گفته است: در تمام جنگهائي كه در زمان علي عليه السلام اتفاق افتاد علي عليه السلام بر حق و به راه صواب بود، و بزرگان از صحابه و تابعين و عامه ي علماء اسلام فرموده اند: در مواقع فتنه ياري كردن فرد محق، واجب و قيام با او بر ضد سركشان تكليف شرعي است كه خداوند فرموده است: «... فقاتلوا التي تبغي...» و همين عقيده درست است [17] .

16- ابن حمام حنفي متوفي سنه 681 گفته است: در جنگ جمل و در جنگ با معاويه در صفين، علي عليه السلام، بر حق بود، و فرمايش پيغمبر (ص) كه به عمار ياسر فرمود: «تقتلك الفئة الباغية» يعني گروه باغي و سركش تو را خواهند كشت، و بعد ديديم كه ياران معاويه او را كشتند صريح است كه منظور حضرت از گروه سركش ياران معاويه بوده است. و به همين دليل عايشه نيز از كرده ي خود اظهار ندامت كرد. ابوعمرو در كتاب «الاستيعاب» مي نويسد، عايشه به عبدالله عمر گفت: اي ابوعبدالرحمن چرا مرا از اين حركت منع نكردي؟

عبدالله عمر گفت: ديدم تحت تأثير ابن زبير قرار گرفتي فكر كردم حرف مرا قبول نكني.

عايشه گفت: نه؛ اگر جلو مرا گرفته بودي من قيام نمي كردم [18] .


17- ابن تيميه متوفي سال 728 گفته است: وقتي كه عثمان كشته شد مردم با اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام كه در اين هنگام شايسته ترين مردم به خلافت و افضل موجودين بود بيعت كردند، لكن افكار پراكنده و آتش فتنه، شعله ور بود، به هيچوجه اتحاد كلمه، و وحدت در امور، وجود نداشت، نه خليفه و نه برگزيدگان امت هيچكدام نمي توانستند در مسير مصلحت جامعه قدمي بردارند، تا اينكه «حروريه» مارق و گمراه قيام كردند و با علي عليه السلام و يارانش به قتال پرداختند، علي عليه السلام نيز به امر خداي تعالي و به دستور پيغمبر (ص) به آنها قتال كرد، زيرا پيغمبر (ص) فرموده بود: «ان الطائفة المارقة يقتلها ادني الطائفتين الي الحق» [19] .

علي (ع) و يارانش با مارقين نبرد كردند و نابودشان كردند، اين روايت دلالت مي كند كه علي (ع) و اصحابش بر حق بودند، نه معاويه و يارانش [20] .

18- و باز ابن تيميه گفته است: تمام فرق پيرو پيغمبر (ص) اعتراف دارند كه: معاويه در مسأله ي خلافت «كفو» و همتاي علي (ع) نبود، در صورت امكان و در صورتيكه خلافت را قبول مي كرد اصولا جايز نبود معاويه خودش را نامزد خلافت كند، زيرا برتري علي (ع) و سوابق و علم و ديانت و شجاعت و ساير فضائل علي (ع)، حتي بر خود معاويه نيز روشن و معلوم بود، و از اهل شوري كسي جز علي (ع) و سعد باقي نمانده بود سعد هم خودش تارك اين امر بود، بنابراين وقتي كه عثمان از دنيا رفت ياوري براي خلافت جز علي (ع)، كس ديگري نبود [21] .


19- زيلعي متوفي سال 743 گفته است: علي (ع) در نوبت خود به خلافت رسيد و حق با او بود، دليل بر حقانيت علي (ع) فرمايش پيغمبر (ص) است كه به عمار ياسر فرمود: فئه ي باغيه تو را خواهند كشت. و شكي در اين نيست كه عمار جزء اصحاب علي (ع) بود و معاويه و يارانش او را كشتند [22] .

20- ابن قيم جوزي متوفي سال 751 گفته است: علي (ع) در زمان خود از سابقين امت و از برترين آنها بود، و هنگامي كه متصدي امر خلافت شد كسي شايسته تر از علي (ع) به اين كار نبود [23] .

21- ابوعبدالله بن محمد بن مفلح حنبلي متوفي سال 763 گفته است: علي (ع) از معاويه، اقرب به حق بود و بسياري از كتاب نويسان در مورد قتال اهل بغي عقيده دارند جنگ از ناحيه ي علي (ع) بوده است، عده اي هم سكوت كرده و اظهار نظري ننموده اند، ولي ابن هبيره گفته است: حديثي كه از «ابي بكره» رسيده است هنگام فتنه نبايد در قتال شركت كرد، مربوط به فتنه ي در قتل عثمان است، اما در جريانات بعد از قتل عثمان هيچيك از مسلمانان حق تخلف از علي (ع) را نداشتند، و سعد بن وقاص و عبدالله عمر و محمد بن مسلمة، و مسروق و احنف هم كه تخلف كردند بعدها پشيمان شدند، حتي عبدالله عمر هنگام مرگ مي گفت: از دنيا مي روم ولي يك غصه و اندوه در دلم باقي ماند و آن اينكه: چرا به علي (ع) نپيوستم و از او تخلف كردم! و از مسروق و ديگران نيز مشابه همين سخن نقل شده است [24] .

22- ابن حجر عسقلاني متوفي سال 852 گفته است: امام علي بن ابيطالب (ع) با كساني كه در جنگهاي جمل و صفين و غير اينها جنگ كرد بر حق و صواب بود [25] .

23- محمود العيني متوفي سال 855 از جمهور علماء نقل مي كند: علماء تصريح كرده اند به اينكه علي (ع) و پيروانش بر صواب بوده اند زيرا علي (ع) از همه ي مردم به خلافت سزاوارتر بود، و در آن روزگار در تمام دنيا برتر از علي (ع) كسي


وجود نداشت. [26] .

24- ابن حجر هيثمي متوفي سال 974 گفته است: جنگ افروزان جمل و صفين علي (ع) را به همدستي قاتلين عثمان متهم كردند در حاليكه علي (ع) از اين اتهام پاك و مبرا بود، پناه بر خدا [27] ! سپس مي افزايد: به اجماع صحابه، بر امام واجب


است با سركشان و باغيان مبارزه كند، لكن قبل از شروع در نبرد واجب است فردي را كه امين و عادل و باهوش و دلسوز باشد نزد آنها بفرستد تا از آنها در مورد مخالفتي كه با امام مي كنند سؤال نمايد، زيرا علي (ع) قبل از شروع در جنگ با خوارج و نهروان نخست ابن عباس را نزد آنها فرستاد و در اثر همين كار برخي از آنها برگشتند و به اطاعت او گردن نهادند [28] .

و حديث مناظره ي ابن عباس با خوارج در آخر كتاب خصائص اميرالمؤمنين نسائي ص 48 نوشته شده است.

25- شهاب الخفاجي متوفي سال 1100 نوشته است: حديث پيغمبر (ص) كه فرمود عمار را فئه ي باغيه خواهند كشت با توجه به اينكه عمار جزء اصحاب علي (ع) بود و ياران معاويه او را در صفين كشتند با صراحت دلالت مي كند بر اينكه، خليفه ي بر حق علي (ع) بود، و معاويه در اجتهاد خود اشتباه كار بود زيرا باغيه از ماده ي بغي به معناي قيام بناحق بر ضد امام بر حق است.

ودر حديثي از پيغمبر (ص) نقل شده است: هر گاه ميان مردم اختلاف پديد آيد ابن سميه با حق خواهد بود و ابن سميه همان عمار است كه با علي (ع) بود و اين است آن كس كه معيار تشخيص حق از باطل قرار گرفت و حقانيت علي كرم الله وجهه با او شناخته مي شود و علي (ع) مجتهدي بود كه در عدم تسليم قاتلين عثمان بر صواب بود [29] .

26- شوكاني متوفي 1255 گفته است، در حديثي از ابوسعيد از پيغمبر (ص) نقل شده است كه فرمود: در آينده ي نزديكي امت من به دو فرقه تقسيم خواهند شد، از ميان ايشان مارقين و مرتديني كه قيام خواهند كرد سزاوارترين به حق آن گروه مارق و مرتد را مي كشد. از اين روايت كاملا استفاده مي شود كه علي (ع) و همراهيان او بر


حق، و معاويه و تابعين او بر باطل بودند [30] .

27- ابوالثناء آلوسي مفسر معروف از بعض حنابله نقل مي كند كه آنها تصريح كرده اند به وجوب قتال سركشان و باغيان، زيرا علي (ع) در زمان خلافت خود بر سركشان و باغيان قتال كرد ولي جهاد نكرد با توجه به اين مسئله، قتال از جهاد افضل است. پس از آن اظهار ندامت و پشيماني عبدالله عمر را نقل مي كند كه مي گفت: چرا در قتال باغين با علي (ع) شركت نكردم، آلوسي كه اين مطلب را نقل مي كند خود به دنبال آن چيزي نمي افزايد [31] .

28- محمد كرد علي گفته است: علي (ع) در اظهار برائت از كشندگان عثمان خلاف واقع نگفته است، زيرا كشندگان عثمان از اكثر قبائل، و شمار بسياري بودند كه علي (ع) تسلطي بر آنها نداشت، و پس از آن نيز نمي توانست همه يا بعض از آنها را تسليم نمايد در صورتي كه برخي از آنها در تشكيلات حكومت بازوي علي (ع) بودند، اگر بنا بود علي (ع) آنها را مشخصا معرفي نمايد هرگز به مصلحت نبود كه در آن شرايط خودش را هدف خشم عشائر فراواني قرار دهد كه هم اكنون يار و ياور او هستند، و حال آنكه علي (ع) بخدا قسم مي خورد اگر بني اميه بخواهد، پنجاه نفر از جوانان بني هاشم، قسم خواهند خورد كه من نه عثمان را كشته ام و نه راضي به اين كار بوده ام [32] .

اين قسمتي از عبارات صريح علماء اهل سنت بود در رابطه ي با احقيت علي (ع) در امر خلافت و در رابطه ي اينكه قيام كننده ي بر ضد او باغي و سركش است كه بايد با او قتال كرد تا توبه كند و به سوي حق برگردد و لذا برگزيدگان از صحابه رسولخدا (ص) و تابعين در خط علي (ع) بودند و از آن جمله اويس قرن كه جزء بزرگان جنگ صفين بود [33] .

عبدالله پسر عمروعاص مكرر مي گفت: هيچ چيز خاطر مرا به اندازه اي كه چرا در جنگ با اين فئه ي باغيه شركت نكردم نمي آزارد زيرا در اين مورد خداي مرا امر كرده


بود كه من آن را ترك كرده ام! و مكرر نقل مي كرد كه پيغمبر (ص) فرمود: عمار، فرزند سميه را فئه ي باغيه خواهند كشت و توضيح مي داد كه باغيان بر ضد امام علي (ع)، معاويه و يارانش بودند. وقتي كه از او پرسيدند چرا در جنگ صفين با علي (ع) همكاري نكردي، عذري آورد كه در روز قيامت برايش سودي نخواهد داشت، وي گفت: من به اين دليل دست به شمشير نزدم و سلاح به دست نگرفتم كه سول خدا (ص) فرمود: «اطع اباك» فاطعته، يعني امر پدرت را اطاعت كن، و من نيز از پدرم اطاعت كردم [34] .

شگفتا از اين نيرنگها و خدعه ها كه چگونه انسان به خود اجازه مي دهد سخن پيغمبر (ص) را بر خلاف حقيقت توجيه كند تا براي انحلاف خود از حق مجوزي ارائه دهد! آيا اسلام اطاعت از پدر را تا آنجا واجب مي داند كه موجب ترك واجب و باعث ارتكاب فعل حرام بشود؟ و آيا معناي سخن پيغمبر (ص) اين است؟ هرگز! اينچنين نيست، زيرا اطاعت از امامي كه با او بيعت كردند واجب است و همه ي مسلمانان بايد در برابرش خاضع و تسليم باشند و اوامرش را در تمام موارد امتثال نمايند، بنابراين در برابر فرمان امام، اطاعت والدين معنا و مفهومي نخواهد داشت، و شايد سخن خدا كه فرموده است: «و ان جاهداك علي ان تشرك بي ما ليس لك به علم فلا تطعهما» [35] شامل مسئله ي مورد بحث ما نيز بشود، زيرا منظور از شركي كه در اين آيه از آن نهي نشده است، ترك انقياد و اطاعت خداي سبحان است و از موارد و مصاديق ديگرش اعراض از فرمان پيغمبر (ص) و امامي است كه با او بيعت كرده اند و اطاعتش را بگردن گرفته اند.

به همين جهت عايشه در طريق جنگ جمل كه به طرف بصره مي آمد تا بر ضد علي (ع) قتال كند نماز را تمام مي خواند زيرا مي دانست كه قتال با علي (ع) حرام است و نماز را فقط در سفر مباح مي توانند قصر بخوانند نه در سفر حرام [36] .

شريعت مقدسه ي اسلام بر امام امت واجب كرده است بر تمام كساني كه با او مخالفت مي كنند و به اطاعت او گردن نمي نهند با يادآوري آيات خداوند و عذابي كه


در اثر تمرّد و طغيان بر ايشان خواهد بود اتمام حجت كند و به آنها تفهيم نمايد كه دنيا براي كساني كه غرق در آن بشوند جز خسروان و زيان ثمري نخواهد داشت تا شايد با اين مواعظ قدسيه و تلاوت آيات محكمه، چشم عقلشان كه در اثر فرورفتن در شهوات كور شده بود بينا شده، راه رشد را پيش بگيرند و حقيقت ناب را لمس نمايند.

و اميرالمؤمنين علي (ع) همين روش را كه قانون اسلام ترسيم كرده است در جنگهاي خود با مخالفين عمل كرده است. نخست با آواز بلند به همه اعلام مي كند كه هيچ كس حق ندارد از حدود اسلام تعدي نمايد كه يكي از آنها عبارت از اين بود: قتال نبايد از طرف ما آغاز شود، بلكه ما همچنان دست به سلاح نمي زنيم، مگر اينكه آنها بر ضد مؤمنين قتال را شروع كنند تا حجت بر آغاز كننده ي ظلم تمام شود [37] .

اميرالمؤمنين عليه و علي اولاده المعصومين سلام الله باغيان در جنگ جمل و مخالفين در صفين و خوارج نهروان را بيش از حد معمول موعظه و نصيحت كرد، تا روز رستاخيز كه پرونده ها خوانده خواهد شد براي كسي عذر و بهانه اي باقي نماند و مدركي بر ابطال ادعاي بيجاي مدعيان خلافت كه بر آن عناد و اصرار مي ورزيدند نداشته باشد.



پاورقي

[1] مناقب ابوحنيفه نوشته خوارزمي ج 2 ص 83 و 84 چاپ حيدر آباد.

[2] جواهر المضيئه طبقات الحنفيه ج 2 ص 26.

[3] حلية الاولياء ابي‏نعيم ج 7 ص 31.

[4] ادب الشافعي و مناقبه ص 314.

[5] احکام القرآن ج 3 ص 492.

[6] با سرکش قتال کنيد تا تسليم امر خدا شود.

[7] در کامل ابن‏اثير ج 3 ص 74 در بحث بيعت اميرالمؤمنين (ع) نوشته است: کساني که با علي (ع) بيعت نکردند عبارتند از: سعد بن ابي‏وقاص، عبدالله بن عمر، حسان بن ثابت، کعب بن مالک، مسلمة بن مخلد، ابوسعيد خدري، محمد بن مسلمة، نعمان بن بشير، زيد بن ثابت، رافع بن خديج، فضالة بن عبيد، کعب بن عجره، عبدالله بن سلام، صهيب بن سنان، سلامة بن وقش، اسامة بن زيد قدامة بن مظعون، مغيره بن شعبه.

ابومنصور عبدالقاهر بغدادي نيز در کتاب اصول دين ص 290 و باقلاني در کتاب «التمهيد» ص 233 و ابن‏تيميه در کتاب «الفتاوي المصريه» ج 4 ص 226 و ابوجعفر طبري در تاريخ خود ج 3 ص 153 همين عده را متعرض شده‏اند و ذهبي در کتاب «سير اعلام النبلاء» ج 1 ص 79 تا ص 83 کناره‏گيري سعد بن ابي‏وقاص را از بيعت با علي (ع) ذکر کرده و عذر او را مردود داشته است، و نوشته او از هيچکس تبعيت نمي‏کرد مگر اينکه به او قدرتي مي‏داد.

[8] بيعت ما با تو اختياري نبود. در کتاب مستدرک حاکم ج 3 ص 114 نوشته است: نخستين کسي که با علي (ع) بيعت کرد طلحه بود و پس از بيعت بلافاصله گفت: اين بيعتي است که دوام نخواهد يافت.

[9] التمهيد ص 229 تا ص 232.

[10] مستدرک ج 3 ص 115.

[11] مستدرک ج 2 ص 463.

[12] معرفة علوم الحديث ص 84.

[13] اصول دين از ص 286 تا ص 292.

[14] المهذب في الفقه الشافعي ج 2 ص 234 طبع مصر سال 1343 ه.

[15] الارشاد في الاصول الاعتقاد ص 433.

[16] بدايع الصنايع ج 7 ص 140 احکام المرتدين.

[17] شرح صحيح مسلم که در حاشيه ارشاد الساري چاپ شده است ج 10 ص 336 و 338.

[18] فتح القدير ج 5 ص 461 کتاب القضاء ادب القاضي. در تاريخ طبري ج 5 ص 221 نوشته است عايشه گفت: کاش بيست سال قبل از روز جمل مرده بودم. در عقد الفريد ج 2 ص 288 در بحث اصحاب جمل، و ابن‏قتيبه در کتاب معارف ص 59 نوشته‏اند: هنگام وفات از عايشه پرسيدند تو را کنار پيغمبر (ص) دفن کنيم؟ جواب داد: خير، زيرا من بعد از پيغمبر (ص) کارهائي کردم که از روي پيغمبر شرم دارم، مرا در بقيع دفن کنيد. در همين کتابها افزوده‏اند رسول خدا (ص) به عايشه فرمود: اي حميرا! روزي پيش خواهد آمد که سگهاي حوأب بر تو حمله خواهند کرد! آن روز تو در جنگ با علي عليه‏السلام خواهي بود و بر او ستم خواهي کرد. همين مطلب را حاکم نيشابوري در ج 4 ص 6 مستدرک ذکر کرده است. و ذهبي هم در خلاصه آن را آورده بدون اينکه چيزي بر او بيفزايد.

در کتاب تطهير الجنان که در حاشيه‏ي صواعق محرقه چاپ شده است ص 113 نوشته است: عايشه گفت: اي کاش مانند ساير همسران پيغمبر (ص) در خانه نشسته بودم و اينکار براي من ارزنده‏تر بود از اينکه بيش از ده فرزند براي پيغمبر (ص) بزايم.

در کتاب عمدة القاري شرح بخاري ج 4 ص 252 نوشته است: عايشه به خاطر کارهايي که در واقعه‏ي جمل انجام داد شرمنده بود که او را در حجره‏ي رسول الله (ص) دفن کنند.

خطيب در تاريخ بغداد ج 1 ص 160 و ذهبي در سير اعلام النبلاء ج 1 ص 124 همين مطلب را نوشته‏اند و گفته‏اند عايشه از کرده‏ي خود پشيمان شد!

جاي بسي شگفت است عايشه از دفن امام مجتبي عليه‏السلام در حجره‏ي جدش رسولخدا (ص) جلوگيري مي‏کند لکن اجازه مي‏دهد عبدالرحمن پسر عوف کنار پيغمبر (ص) دفن شود!

چنانچه در کتاب «الدّرة الثمينة في تاريخ المدينه» ص 404 که ضميمه کتاب «شفاء الفرام للفارسي» ج 2 ص 387 نوشته است!!.

[19] مارقين را يکي از دو دسته‏اي که بر حقند خواهند کشت.

[20] مجموع فتاوي ابن‏تيميه ج 2 ص 251.

[21] مجموع فتاوي ابن‏تيميه ج 4 ص 224.

[22] نصب الرايه في تخريج احاديث الهداية ج 4 ص 69.

[23] بدايع الفوائد ج 3 ص 208.

[24] الفروع ج 3 ص 542 و ص 543.

[25] فتح الباري شرح بخاري ج 12 ص 244 کتاب استتابة المرتدين باب ترک قتال الخوارج للتأليف.

[26] عمدة القاري شرح صحيح بخاري ج 11 ص 346 کتاب الفتن.

[27] در کامل ابن‏اثير ج 20 ص 240 نوشته است:محمد بن سيرين مکرر مي‏گفت: من قبل از اينکه مردم با علي (ع) بيعت کنند نشنيدم کسي علي (ع) را متهم به قتل عثمان کند همين که مردم براي خلافت با وي بيعت کردند او را متهم به قتل عثمان نمودند.

باقلاني در «التمهيد» ص 235 نوشته است: علي (ع) در بصره مي‏فرمود: به خدا سوگند من عثمان را نکشتم و دوست هم نداشتم کسي او را بکشد، لکن خدا او را به اين سرنوشت گرفتار کرد و من نيز با او بودم. عده‏اي از اين جمله که: (من نيز با او بودم) اينطور استفاده کردند که علي (ع) اقرار به قتل عثمان کرده است، و حال آنکه اين اقرار نيست، بلکه منظور علي (ع) اين بود که: خدا او را کشت، و مرا هم با او خواهد کشت، چون او خلف عثمان بود، علي (ع) واقعا راست مي‏گفت عثمان را نکشته و راضي به کشتن او هم نبوده است.

در عقد الفريد ج 2 ص 274 در باب برائت از خون عثمان نوشته شده است: علي (ع) در کوفه مي‏فرمود: اگر بني‏اميه بخواهند، حاضرم کنار کعبه با آنها مباهله کنم و پنجاه قسم بخورم که من در حق عثمان کوتاهي نکردم و به هيچوجه در خون او شرکت نداشتم.

در مجموع فتاوي مصريه ابن‏تيميه ج 4 ص 224 نوشته است: علي (ع) سوگند ياد ميکرد که عثمان را نکشته و به قتل او راضي نبوده است علي (ع) نيکوکار و بدون قسم صادق بود.

در تاج العروس شرح قاموس ج 8 ص 141 ضمن ماده‏ي «نفل» نوشته است نفل بمعناي حلف يعني سوگند مي‏آيد و به همين معنا است سخن علي (ع) است: «لوددت ان بني‏اميه رضوا و نفلنا خمسين من بني‏هاشم يحلفون ما قتلنا عثمان و لا نعلم له قاتلا» يعني پنجاه قسم براي بني‏اميه مي‏خوريم که از شرک در خون عثمان مبرّا هستم.

در کتاب اصلاح المنطق ابن‏سکيت ص 170 در باب مايهمز در ماده‏ي «ملأ» نوشته است: از علي (ع) روايت شده است که مي‏فرمود: به خدا قسم من عثمان را نکشته و در قتلش شرکت نداشته‏ام.

در کتاب صفين نصر بن مزاحم ص 60 چاپ مصر نوشته است: روزي که مردم بر ضد عثمان شورش کردند مغيرة بن اخنس نيز با عثمان کشته شد پسرش ضمن اشعاري علي (ع) را از شرکت در اين ماجرا مبرّي دانست از جمله اشعار مزبور اين است:



فاما علي فاستغاث ببيته

فلا آمر فيها و لم يک ناهيا



يعني علي (ع) روز حادثه در خانه خود بود و در اين جريان نفيا و اثباتا دخالتي نداشت.

ابن‏ابي‏الحديد در شرح نهج‏البلاغه ج 1 ص 112 سخني دارد دلالت مي‏کند بر اينکه حوادث مزبور را خوب فهميده است، وي مي‏گويد: معاويه شديدا مخالف علي (ع) بود، زيرا علي (ع) در جنگ بدر برادر و دائي معاويه را کشته بود و در کشتن جدش عتبه يا عمويش شيبه نيز شرکت داشت، و شمار بسياري از سران و بزرگان بني عبدشمس و امثال آنها را کشته بود، به خاطر اين مسائل بود که شايعه انداخت علي (ع) عثمان را کشته است و يا قاتلين را رهبري مي‏کرده است. در کامل مبرد ج 2 ص 240 نوشته است: عروة بن زبير مکرر مي‏گفت: علي (ع) باتقواتر از اين است که قتل عثمان را تأييد کند.

[28] تحفة المحتاج شرح المنهاج نووي ج 4 ص 110 و ص 112.

[29] شرح شفا ج 3 ص 166 چاپ سنه 1326.

[30] نيل الاوطار ج 7 ص 138.

[31] روح المعاني ج 26 ص 151 چاپ مصر.

[32] الاسلام و الحضارة العربية ج 2 ص 280.

[33] عمدة القاري للعيني في شرح صحيح البخاري ج 11 ص 346.

[34] عمدة القاري للعيني في شرح الصحيح البخاري ج 11 ص 346.

[35] سوره لقمان آيه 15.

[36] نيل الاوطار شوکاني ج 3 ص 179 صلاة المسافر باب من اجتاز في بلد فتزوج فيه.

[37] نهج‏البلاغه في وصاياه (ع).