بازگشت

خلاصه ي بحث گذشته


با آن ادله و براهين محكمي كه بيان شد، پرده اي كه بر چهره ي يك حقيقت افكنده شده بود برداشته شد و آن حقيقت با تمام مظاهر خود تجلي كرد و بر جوينده ي نقاد براستي و يقين آشكار شد و هم اكنون با يقيني رسما جدي مي داند كه ائمه ي هدي عالم به همه ي قضا و قدرهاي الهي و داناي به همه ي بلاها و مصيبتهاي وارده بوده اند چون آنها در تمام شادي ها و سختي ها محل رموز و اسرار مولاي جليل بودند كه نخست فياض علي الاطلاق همه چيز را از مبدأ وجود بر آنها افاضه كرد و ثانيا پيغمبر اكرم (ص) اسرار را به آنها خبر داده بود و ثالثا همه چيز را در صحيفه اي كه بر جدشان نازل شده و نزد آنها است ديده و بر محتويات آن وقوف كامل داشته اند. و چون خداي سبحان منازل و مقام جاودانه اي در بهشت برايشان آماده كرده است و جز از طرف شهادت و تقديم نفوس مقدسه ي خود به آن مقامات پسنديده نمي رسيدند، لذا به عنوان اطاعت امر خدا و تحقق بخشيدن به مصالح واقعيه اي كه بلندترين تخيلات بشر از درك آن عاجز است و جز علام الغيوب كسي رمز واقعي آنها را نمي داند حيات ارزشمند خود را فدا كردند و ما را ملزم به تحصيل شناخت مصالح و مفاسد احكام و تكاليف شرعيه نكرده است، تنها چيزي كه عقل ايجاب مي كند اين است كه بنده در اوامر و نواهي مولا عزّ شأنه مطيع و فرمانبر محض باشد.

من در شگفتم از كسي كه فرياد بلند احاديث صحيح را مي شنود و اعتراف دارد بر اينكه امامان از آل محمد (ص) عالم به ماكان و مايكون و داناي به مرگها و بلاها مي باشند چگونه نور بسياري از احاديث بر آنها پوشيده مانده است؟ احاديثي كه تصريح دارند: هر كلامي و هر سكوتي و هر قيامي و هر قعودي كه از آنها صادر


مي شود امر آن به عنوان موهبت خاص خدا از طريق پيغمبر (ص) به آنها واگذار شده است، هيچ صغير و كبيري نيست كه از ديد آنها دور بماند و آن را ندانند حتي لحظه ي مرگ هر كس را مي دانند! و از احاديثي كه بر اين مطلب دلالت دارد فرمايش امام باقر عليه السلام است كه فرمود:

من در شگفتم از مردمي كه از ما پيروي مي كنند و ما را امام و پيشواي خود ميدانند و مي گويند اطاعت ما چون اطاعت رسول الله (ص) واجب است، با وجود اين حجت خود را مي شكنند و با ضعف قلبي كه از خود نشان مي دهند در كشمكشها خود را مغلوب مي كنند و ق ما را كاهش مي دهند، و بر كسي كه خداي تعالي برهان حق معرفت و گردن نهادن به امر ما را به او ارزاني داشته است خرده مي گيرند، شما فكر مي كنيد خداي سبحان اطاعت اوليائش را بر بندگان خود واجب مي كند و سپس اخبار آسمان ها و زمين را از آنها پوشيده مي دارد؟ و اصول علم را در مواردي كه از آنها سؤال مي شود و استواري دين به آن بستگي دارد قطع مي كند؟!

حمران عرض كرد: يابن رسول الله سپس بفرمائيد موضوع قيام اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب و امام حسن و امام حسين عليهم السلام چگونه بود كه آنها براي ياري خدا خروج و قيام كردند و چه بلاها و مصيبتها از طاغوتهاي سركش ديدند و بالاخره هم طاغوتها غلبه كردند و امامان كشته و مغلوب شدند؟!

امام باقر عليه السلام به او فرمود: اي حمران! خداي تبارك و تعالي آن مصيبتها را براي ايشان مقدر فرموده بود و از مرحله ي قضا و امضاء و حتم گذرانده و در اختيار خود آنها گذاشته بود و چون خود آنها اين مصيبتها را اختيار كردند خدا هم آن را به مرحله ي اجرا گذاشت پس علي و حسن و حسين عليهم السلام با خبري كه قبلا از پيغمبر (ص) شنيده بودند و مي دانستند قيام كردند و هر كدام از ما هم كه سكوت كند با همان علم و بصيرت است.

اي حمران: اگر ايشان در زمان گرفتاري و غلبه ي طاغوت از خداي تعالي جدا بخواهند كه سلطنتشان را ويران و حكومتشان را نابود سازد، خدا اجابت مي كند و گرفتاري را از آنها برمي دارد و پس از آن، سرآمدن زمان طاغوت ها و نابودي سلطنتشان از پاره شدن تسبيح و ازهم پاشيدن دانه هاي آن زودتر انجام مي شود.


اي حمران: بلادهائي كه به آنها مي رسد بواسطه ي گناهي كه از آنها سرزده و يا براي نافرماني خدا نمي باشد بلكه براي درجات و كرامتي است كه خدا خواسته به آن نائل آيند، نسبت به ايشان گمانهاي ديگر مبر [1] !

در پرتو اين حديث شريف چند مشكل حل و چند حكمت كه خداوند آن ها را مخصوص اولياء خود قرار داده و به وسيله ي آنها ايشان را از ساير افراد ممتاز گردانيده است معلوم مي شود كه به برخي از آنها اشاره مي شود:

1- علم ائمه عليهم السلام به همه چيز، و بي اطلاع نبودن آنها از اخبار آسمان، كه عموم آن شامل همه ي موضوعات مي شود.

2- خطرها و شكستهايي كه از طرف ستمگران بر آنها وارد مي شد طبق مصالحي بوده است كه جز خداي بزرگ كسي آن را نمي داند.

3- جنگ و جهاد و قتل در راه دعوت به خدا كه انجام مي دادند و سكوتي كه در برابر اعمال و كارهاي ائمه ضلال داشتند با اينكه مي ديدند كه مردم چگونه در طغيان آنها رنج مي برند و اقدامي كه موجب نابودي حيات قدسيه ي آنها مي شد همه و همه براي اطاعت اوامر مولا و گردن نهادن به تكاليف خداست كه مخصوص آنها گردانده و ايشان با اختيار خود آن را پذيرفته اند.

4- در برابر مقدرات الهي، و اجل مسلم تسليم بودند و براي برطرف شدن آن به خداي تعالي متوسل نمي شدند تا بتوانند از طريق شهادت كه اشرف مرگهاست به درجات رفيعه و منال عاليه كه جز از همين راه به دست نمي آيد نائل آيند.

و در خصوص همين مورد وقتي كه از امام رضا (ع) سؤال مي شود با اينكه اميرالمؤمنين (ع) قاتل خود را مي دانست و حتي لحظه ي قتل نيز برايش پوشيده نبود چگونه خودش را در معرض قتل قرار داد؟ امام رضا (ع) فرمود:

اميرالمؤمنين (ع) همه ي اينها را مي دانست و لكن آن شب را اختيار كرد تا مقدرات خدا انجام گيرد [2] .


از اين روايت و امثال آن مي فهميم اقدام اهل بيت عليهم السلام بر تهلكه از باب اطاعت و امتثال و تكليف خاصي بوده كه متوجه آنها گرديده بود و انجام آن نه تنها موجب هيچگونه نقضي بر آنها نيست بلكه عقل نيز اين اقدام را القا در تهلكه نمي داند و محققان از علماء اماميه نيز آن را تأييد كرده اند.

شيخ مفيد در جواب مسائل عكبريه مي گويد:

ما منكر اين مسأله نيستيم كه امام عليه السلام عين حوادثي را كه واقع مي شود با شرح و تفصيل مي داند زيرا مانعي ندارد كه خداي تبارك و تعالي علم آنها را در اختيار ايشان بگذارد، و مانعي ندارد كه خداوند اميرالمؤمنين عليه السلام را تعبدا تكليف به صبر بر شهادت و گردن نهادن به قتل خود كرده باشد تا به درجات عاليه اي كه كسي جز از اين راه به آن نمي رسد نائل آيد، و علي (ع) هم اين تكليف را اطاعت كرده باشد اگر چه هيچ كس ديگر به آن گردن نمي نهاد. اگر مسأله اين طور باشد اين نوع از اطاعت نه القاء در تهلكه است و نه اعانت بر قتل نفس كه عقلا قبيح است و نه ايراداتي كه متعرضين عنوان كرده اند وارد مي آيد.

و در مورد امام حسين (ع) نيز منكر نيستيم كه عالم به محل آب بوده است و مي دانسته است به اندازه ي حدود يك زراع آب زير زمين وجود دارد كه اگر حفر مي كرد آب مي جوشيد، و عدم اقدام امام نيز كمك بر هلاكت او محسوب نمي شود زيرا او خود را مكلف مي دانست كه آب طلب نكند و از نظر عقلي هم بعيد به نظر نمي آيد و خرد آن را تقبيح نمي كند.

همين سخن نيز در مورد صلح امام حسن (ع) با معاويه وجود دارد كه امام عاقبت كار را مي دانست و شواهد حال هم بر آن گواهي مي داد، جز اينكه امام عليه السلام با صلح مزبور، شهادت خود و تسليم نمودن اصحاب را به معاويه تأخير انداخت، و اين خود از الطاف باري تعالي بود كه تا زمان موعود باقي بماند و بسياري از اصحاب و دودمان و فرزندان درامان بمانند و از فسادهائي كه مي خواست در دين ايجاد كند و به مراتب از فسادي كه هنگام صلح پديد آمد بزرگتر و مهمتر بود جلوگيري كرد، امام از نتيجه ي تمام كارها آگاه بود ولي خداوند او را متعبد به آن كرده بود.

علامه ي حلي رحمة الله عليه در جواب اعتراض اينكه چرا اميرالمؤمنين (ع)


خودش را در معرض قتل قرار داد؟ فرموده است: شايد اميرالمؤمنين عليه السلام در همان شب از جريان قتل خود و كيفيت و جاي آن باخبر شده بود و شايد تكليف او با ما فرق مي كرد و لذا ممكن است فداكاري و جان بخشيدن در راه خدا براي او واجب بوده است چنانچه مقاومت و پايداري رزمنده در مقابل دشمن واجب است هر چند منجر به قتل وي گردد [3] .

عالم بزرگوار شيخ يوسف بحراني فرموده است: ائمه عليهم السلام كه در برابر قتل به سيف و زهر و اهانتهايي كه از طرف ستمگران به آنها مي شد با اينكه قبلا از تمام آن ها خبر داشتند و مي توانستند آن را از خود دفع نمايند و در عين حال به آن گردن مي نهادند و راضي بودند براي اين بوده است كه مي دانستند خداي سبحان از آن راضي است و ايشان با اختيار به آن گردن نهادند چون موجب قرب حضرت مقدسش مي شد. و لذا از قبيل القاء در تهلكه اي كه قرآن آن را تحريم كرده است نيست، زيرا نهي در اين آيه براي آن ها نهي تحريمي نيست و از چيزهايي است كه رضاي خدا نسبت به آن معلوم است و خدا اينگونه جان دادن را براي ايشان برگزيده است پس نه تنها چرا حرام نيست بلكه برعكس آن است. بلي گاهي مشكلات و مصيبتهايي قبل از وقت مسلم و پيش از موعد مقرر بر آن ها روي مي آورد كه ضرري به آنها نمي رساند و خطري به دنبال نمي آورد و چه بسا بر حسب ظاهر از روبه رو شدن با آن خودداري مي كنند، و يا واقعا خود را در حجاب قرار مي دهند تا كسي آن ها را نبيند و گاهي هم خدا را مي خوانند تا خطر را از آنها رفع نمايد، تمام اينها براي آن است كه مي دانند اين عمل مورد رضاي خداي سبحان نيست و فعلا براي آن ها به طور حتم مقدر نشده است. و فشرده سخن اينكه ائمه عليهم السلام كارشان دائر مدار علمي است كه به مقدرات الهي دارند تا خداي قادر قهار چه نحو برايشان اختيار كرده باشد [4] .

مرحوم علامه ي مجلسي، و محقق كركي و حسين بن سليمان حلي از شاگردان شهيد اول و ديگران از علماء نيز همين طريقه را برگزيده اند.



پاورقي

[1] مرآت العقول ج 3 ص 131. اصول کافي ترجمه آقاي مصطفوي ج 1، ص 389 و 390 و بصائر الدرجات صفار ص 33 و الخرائج راوندي ص 143 چاپ هند.

[2] مرآت العقول ج 3 ص 122.

[3] مرآت العقول ج 3 ص 125 و 126 با اختصار و اندک تفاوتي.

[4] الدرة النجفيه ص 85.