بازگشت

مقدمه مترجم


تأسيس حكومت در تاريخ بشريت هميشه بر اساس «قانون» و رعايت حقوق حقه ي صاحبان حق محدود بوده است، حتي حكومتي را كه پيغمبران و سران اديان تأسيس كرده اند بر همين پايه استوار بوده است. قانون و رعايت حقوق مردم امانتي است كه به دست حاكم عادل امين سپرده مي شود.

سلطان و حاكم از نظر اديان، و از نظر همه ي ملل مترقي دنيا تا آنجا مي تواند در امور تصرف نمايد كه وصف امانت و وثاقت مردم باقي بماند: مادام كه در امانتداري امين و استوار بماند تصرفاتش مشروع و مجاز خواهد بود، و اگر كمترين انحرافي در مورد وظيفه ي امانتداري و رعايت حقوق و منافع مردم پيدا كند، و جبران ننمايد، قهرا از ولايت و حكومت ساقط خواهد شد (الخائن لا يؤتمن) بايد مقام مزبور را ترك نمايد و آن را بديگري كه واجد شرايط لازم است تحويل دهد.

اگر براي جبران انحرافات و خطاهاي خود هيچگونه اقدامي نكرد و حاضر نشود مقام خود را ترك نمايد و امانت را به اهلش تحويل دهد بر مردم مسلمان واجب است به عنوان نهي از منكر، و حمايت از مظلومين كه حقوقشان به وسيله ي عمّال ستمگر پايمال شده و ناديده گرفته مي شود بر ضرر او قيام كنند تا آب از جوي رفته را مجددا به جوي برگردانند.


نظام حكومت، در زمان خلفاء كه خود را «وارث» پيغمبر صلي الله عليه و آله مي دانستند بر پايه ي قانون و عدالت نبود، بلكه طبق مصالحي كه خودشان تشخيص مي دادند عمل مي كردند، از اين رو تبعيض در حد اعلا بين طبقات و افراد وجود داشت! هر كس به طريقي با آنها رابطه اي پيدا مي كرد نانش توي روغن بود! و ديگران كه اهل تملق و رابطه بازي نبودند خاك هم گيرشان نمي آمد.

حاشيه نشينان و چاپلوسان تمام معايبشان حسن، و تمام جرائمشان عين عدالت بود، ولي ديگران اينچنين نبودند غارتگران بيت المال، و قاتلين نفوس محترمه، و زانيان محصنه كافي بود با برقرار كردن يك رابطه با دستگاه سلطه نه تنها از هر نوع ترعض در امان بمانند بلكه با گرفتن پست هاي بالاتر و دريافت القابي مانند «سيف الله و سيف الاسلام» و امثال آن با اقتدار بيشتري بين مردم خودنمائي كنند! و از همين طريق چه ظلمها كه نمي كردند! و چه خون ها كه نمي ريختند؟! و چه عرض ها و آبروها كه بر باد نمي دادند! و چه حيف و ميلها كه نمي كردند!

مردم مظلوم و ستمديده همه ي اينها را مي ديدند و چاره اي از دستشان ساخته نبود، به هر كجا شكايت مي بردند كسي بدادشان نمي رسيد، چون دستگاه قضائي سالمي هم در قلمرو حكومت «وارثان» ناخلف پيغمبر صلي اله عليه و آله و سلم وجود نداشت، اگر قضاوتي هم مي شد بر پايه ي قانون و شريعت نبود، تنها رضايت و خواسته هاي خليفه را معيار قضاء و داوري قرار مي دادند، قضات و جيره خواران، خليفه را از همه چيز و حتي از قانون هم برتر مي دانستند و هر چه را كه او مصلحت مي دانست انجام مي دادند، آن ها خليفه را مالك الرقاب وصاحب مردم مي دانستند، نه نماينده و خدمتگذار!

آنها نمي دانستند كه: نفسانيات انسان غير معصوم تابع محيط و متأثر از محيط است، محيط عمومي و خصوصي اي كه در آن به سر مي برد مي تواند به نحوي او را تحت تأثير قرار دهد و زير پوشش عدالت هر نوع جنايتي را انجام دهد! آنها حكومت خليفه را عين حكومت رسول الله مي دانستند غافل از اين كه رسول الله معصوم و مؤيد من عند الله بود اما خليفه نه معصوم بود و نه مؤيد من عند الله!

آنها نمي دانستند كه: خليفه مي تواند در محيطي قرار بگيرد كه از درددل مردم


بيچاره كه راهي به سويش ندارند ناآگاه بماند و از ظلمها و ستمهايي كه بعض عمال خائن بر مردم بي پناه روا مي دارند آگاهي پيدا نكند، و حاشيه نشينان و آخوندهاي جيره خوار هم تمام ظلمها و ستمهاي انجام شده را توجيه كرده آن را عين عدل جلوه دهند!!

در چنين اوضاع و احوالي كه ديوار مظلوم كوتاه و دست ظالم از همه درازتر است و صداي مظلوم به گوش احدي نمي رسد تكليف چيست؟ تكليف انسانهاي غيور و شرافتمند؟

قيام و مبارزه؟ يا سازش و سكوت؟!

سيد الشهداء عليه السلام فرمود:

اين بي پدر ما را بر سر دو راهي قرار داده است:

1- دين و شريعت.

2- ذلّت و سكوت!

ولي بداند كه: پست منشي از ما بدور است...» [1] هيهات منا الذله» و در جاي ديگر فرمود:

راستي كه من مرگ را در چنين شرايط جز سعادت ندانم و زندگي با ستمگران را جز هلاكت چيزي نمي نگرم: «و لا الحياة مع الظالمين الا برما».

بنابراين از ديدگاه مردم مؤمن و غيور و شرافتمند تنها راه براي نجات مردم قيام و مبارزه است. و چون در اين مورد احزاب متشكل و جيره خواران دست به تبليغات شوم و مسموم كننده مي زنند تا چهره ي قيام و مبارزه ي عليه ظلم را مشوّه كنند، بناچار بايد افشاگري كرد و مفاسد مرگبار حكومت سلطه را بر مردم روشن نمود تا ضمن خنثي كردن تبليغات سوء دشمن سطح فرهنگ و بينش جامعه رشد نمايد همه ي اقشار مردم خودشان مدافع حقوق خودشان بشوند از اين رو سالار كربلا حسين بن علي عليه السلام گاهي سخنراني مي كند و صريحا مي فرمايد:

(اوضاع دنيا دگرگون شده است، تمام خيرها و خوبيهايش از بين رفته و مردم در كمال سختي و بيچاره گي به سر مي برند، از مال و منال دنيا جز رطوبت و نمي كه در ته ظرف مي نشيند چيز ديگري برايشان نمانده، به حق عمل نمي كنند، از باطل دست


نمي كشند...).

در جاي ديگر مي فرمايد:

(... آيا اين همه حمايت مردم براي اين نبود كه از شما اميد داشتند به حق خدا قيام كنيد؟... اما شما حق ناتوانها را ناديده گرفتيد! و به دنبال حقي كه براي خود مي پنداريد رفتيد، شماها نه مالي در اين راه خرج كرديد، و نه جاني را براي خدا به مخاطره انداختيد، و نه براي رضاي خدا با حزب و عشيره اي درافتاديد... من مي ترسم عذاب خدا بر شما فرود آيد،... شما به چشم خود مي بينيد پيمانهاي خدا شكسته شده است و پروا نمي كنيد، در حالي كه براي يك نقض از تعهدات پدران خود داد و فرياد مي كشيد، كورها و لالها و زمين گيرها در همه جا بي سرپرست مانده اند و كسي بر آنها ترحم نمي كند، شما به اندازه ي مسئوليت خود كار نمي كنيد، و به ديگران هم كه مي توانند اجازه ي كار نمي دهيد، مشكلات را مطرح نمي كنيد و با مسامحه و سازشكاري با ستمگران خود را آسوده مي داريد. اينها همه مطالبي است كه خداوند شما را به آن امر كرده است و شما از آن غافليد...).

(... شما خودتان ظلمه را در اين مقام جاي داديد و امور حكومت خدا را به آنها واگذاشتيد تا بهر نحو كه مي خواهند عمل كنند،... شما هستيد كه مردم مستضعف و بيچاره را زير دست آنها كرديد تا برخي را برده و مزدور خود و برخي ديگر را اسير يك لقمه نان و گرفتار زندگي نمايند و در اين حال مملكت را هر طور كه خواستند زير و رو كنند... در هر شهري خطيبي سخنور بر منبر كنند، جاي پايشان همه جا باز و دستشان همه جا دراز است، مردم همه در اختيار آنهايند، هر كس بر سر آنها بكوبد كسي نيست از آنها دفاع كند، برخي از آنها معاند و زور گويند و بر ناتوانان به سختي يورش برند و برخي فرمانروايند و به خدا و معاد عقيده ندارند).

«فيا عجبا و مالي لا اعجب؟!!» شگفتا از اين وضع! و چرا در شگفت نباشم كه زمين در تصرف مردي دغل و ستمكار است و يا زكات بگير نابكار، و يا حاكم بر مؤمنان كه بر آنها رحم ندارد.

«فالله الحاكم فيما فيه تنازعنا و القاضي بحكمه فيما شجر بيننا..».

خدا حاكم بين ما و آنها باشد كه با ما درگير هستند، و خدا به حكم خود در مورد


اختلاف ما داوري فرمايد.

بار خدايا تو مي داني آنچه از طرف ما اظهار شد براي رقابت در حكومت و سلطنت نيست، و براي رسيدن به مقام و ثروتي نيست، فقط براي اين است كه دين تو را برپا نمائيم و كشور تو را اصلاح كنيم، و بندگان ستم رسيده ات را آسوده خاطر سازيم، و به واجب و سنت و احكام تو عمل شود.

اي مردم شما بايد ما را ياري كنيد و به ما حق بدهيد، زيرا نيروي ستمكاران بر سر شما قرار گرفته و در خاموش كردن نور پيغمبر شما تلاش مي كند و خدا ما را بس است...

و در خطبه ي ديگري صريحا مي فرمايد گناه تمام اين بدبختيها و بيچارگيها به گردن خود زمامداران است. و مردم وقتي كه ببينند سلطان جائري را كه حرام خدا را حلال نموده، و مقررات الهي را درهم شكسته است با سنت رسول خدا مخالفت نموده و در ميان مردم به گناه و ستمگري رفتار مي نمايد، براي تغيير اوضاع و محدود نمودن او قيام نكنند، حق خداوند است آنان را با همان سلطان جائر محشور نمايد، بدانيد: اينها اطاعت شيطان را پيش گرفته و اطاعت رحمان را ترك كرده اند، فساد را ظاهر ساخته و حدود خدا را تعطيل نموده اند، اموال عمومي را به خود اختصاص داده، حلال خدا را حرام، و حرام او را حلال كرده اند، بنابراين، من اولي و احق از ديگرانم كه اين وضع را تغيير دهم.

اين سخن سالار كربلا و جدش رسول خدا است! كه صرفا جهت اقامه ي عدل و دفاع از حقوق مظلومين و در حقيقت ايجاد حكومتي بر اساس قانون جدش رسول خدا قيام كرد و به همه ي انسان ها در همه ي قرن ها پيام داد كه: «و لكم في الحسين اسوة».

تا نظر ديگران كه... اند چه باشد!

كتابي كه هم اكنون در اختيار داريد ترجمه و نگارشي است از اينجانب مرتضي فهيم كرماني كه در ايام گرفتاري و محدوديتي كه اخيرا پيش آمد كرد، پيش نويس آن تهيه و سپس تبييض آن به وسيله ي فرزندم ناصر فهيم انجام پذيرفت، و از آنجا كه فرصت بازنگري نبود و هيچ انساني خالي از لغزش و اشتباه نيست اميد است فضلاء محترم منت نهاده اشتباهاتي را كه احيانا به نظرشان مي رسد تذكر بفرمايند تا هنگام طبعهاي


بعد اصلح شود شكر الله مساعيكم.

ضمنا از صديق مكرم جناب آقاي مسلمي كه در طريق طبع اين نوشتار سعيي مبذول فرمودند و همچنين از مؤسسه ي سيد الشهداء كه با سرمايه ي خود اقدام به طبع آن نمود و همچنين از مسئول محترم مؤسسه ي «امين» جناب آقاي گلسرخي و... كه در صفحه بندي و تنظيم آن سعي وافر مبذول نموده اند صميمانه تشكر مي كنم.

اجر همه بر خدا.

قم - مرتضي فهيم كرماني



پاورقي

[1] تحت العقول «هيهات منا الدنيئة» نوشته است.