بازگشت

امام و عمل به تكليف


يكي از وظايفي كه حسين بن علي (ع) از ابتداي حركت تا انتها روي آن تأكيد دارند عمل به تكليف است. با اينكه مي داند و آگاه است كه اين راه مصايب و مشكلات دارد و جوانانش كشته و اهل بيت او اسير مي شوند و به استغاثه او كسي پاسخ نمي دهد، اما در برابر ظلم ظالمان و ستم ستمگران وظيفه اي دارند كه بايد به آن عمل نمايند، و لذا در منزل «بيضه» مي فرمايند:

«مردم! آگاه باشيد، اينان (بني اميه) اطاعت خدا را ترك و پيروي از شيطان را بر خود فرض نموده اند. فساد را ترويج و حدود الهي را تعطيل نموده اند. في را (كه مختص به خاندان پيامبر است) به خود اختصاص داده اند. حلال خدا را حرام و اوامر و نواهي خداوند را تغيير داده اند. و من به هدايت و رهبري جامعه ي مسلمانان و قيام عليه اين همه فساد و مفسدين كه دين جدم را تغيير داده اند از ديگران شايسته ترم» [1] .

آن حضرت (ع) در مسير آمدن به كربلا در منزل ديگري به نام «بطن عقبه» با صراحت خطاب به ياران خويش مي فرمايد:

«من درباره خودم هيچ پيش بيني نمي كنم جز اينكه به قتل خواهم رسيد، زيرا در عالم رؤيا ديدم كه سگهاي چندي به من حمله نمودند و بدترين و شديدترين آنها سگي بود سياه و ابرص».

در اين منزل پيرمردي از قبيله «عكرمه» به حضرت عرض مي كند: مقصد كجاست؟ حضرت مي فرمايد: كوفه. پيرمرد عرض مي كند: به خدا سوگندت مي دهم از همين جا برگرد؛ زيرا در اين سفر جز شمشير و نيزه با چيز ديگري مواجه نخواهي شد. امام (ع) در پاسخ مي فرمايد: اين مطلبي كه تو درك مي كني براي من نيز واضح و روشن است، ولي برنامه خدا تغيير ناپذير نيست، يعني بايد عمل به تكليف شود» [2] .

و يا در پاسخ به خواهرش حضرت زينب مي فرمايد: «خواهرم! آنچه قضا و تقدير است به وقوع خواهد پيوست» [3] .

منظور از اين «قضا» همان فرمان و امر الهي در آن شرايط و چارچوب خاص و به انجام رساندن اين تكليف از سوي امام (ع) است. زيرا واژه «قضا» به معناي امر حتمي و به مرحله انجام رسانيدن تقدير و مشيت و در مرحله بعد از تقدير و اراده است.

حضرت امام خميني (ره) به پيروي از جدش حسين بن علي (ع) روي مسئله اداي تكليف و عمل به وظيفه تأكيد داشتند. ايشان در روز 27 آبان 57 در پاريس در زمينه ضرورت مبارزه با ظلم ظالمين مي فرمايند: «بر مسلمين است كه اين كار را بكنند، منتها [اگر] توانستيم اين كار را انجام بدهيم كه الحمد لله هم تكليفمان را ادا كرديم و هم به مقصد رسيديم و اگر نتوانستيم عمل بكنيم، به تكليفمان عمل كرديم» [4] .

و در جاي ديگري مي فرمايند: «مهم براي ما اين است كه ما به تكليفمان عمل كنيم. نبايد نگران باشيم كه مبادا شكست بخوريم. بايد نگران باشيم كه مبادا به تكليف عمل نكنيم. همه ما مأمور به اداي تلكيف و وظيفه ايم، نه مأمور به نتيجه، كشته شويم تكليف را عمل كرديم، بكشيم هم تكليف را عمل كرديم. اگر ما به تكليفي كه خداي تبارك و تعالي براي ما تعيين فرموده است عمل كنيم، باكي از اين نداريم كه شكست بخوريم» [5] .

«... هر چه روز عاشورا سيدالشهدا - سلام الله عليه - به شهادت نزديك تر مي شد افروخته تر مي شد و جوانان او مسابقه مي كردند براي اينكه شهيد بشوند، همه هم مي دانستند كه بعد از چند ساعت ديگر شهيدند. مسابقه مي كردند آنها؛ براي اينكه مي فهميدند كجا مي روند. آنها مي فهميدند براي چه آمده اند. آگاه بودند كه ما آمديم اداي وظيفه خدايي را بكنيم، آمديم اسلام را حفظ كنيم». [6] .


پاورقي

[1] الاشراف، ج 3، ص 171.

[2] ارشاد مفيد، ص 223، و ابن عساکر، ص 211.

[3] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 225.

[4] کوثر، ج 2، ص 336.

[5] کلمات قصار امام خميني، ص 50.

[6] صحيفه نور، ج 15، ص 55.