بازگشت

امام و قاطعيت در عمل و گفتار


آنگاه كه حسين بن علي (ع) حركت خويش را به سوي عراق اعلام كرد، عده اي با اين حركت مخالفت كردند و به آن حضرت پيشنهاد نمودند كه از ادامه اين راه خودداري ورزد. دليل همه اين خيرخواهان و دور انديشان در اين پيشنهاد روح پيمان شكني و بي وفايي حاكم بر مردم كوفه بود و اعتقاد داشتند كه كوفيان مردمي خوش استقبال و بد بدرقه اند. از جمله پيشنهاد كنندگان عبدالله بن عباس بود. اما امام (ع) در پاسخ او مي فرمايد: «اي پسر عمو! به خدا سوگند، مي دانم كه تو از راه خيرخواهي و مهرباني و شفقت اين پيشنهاد را مي كني. ولي من تصميم گرفته ام كه به سوي عراق حركت كنم...» [1] .

و يا بنا بر قول مرحوم راوندي و بحراني و محدثان ديگر هنگامي كه «ام سلمه» همسر رسول خدا (ص) از حركت حسين بن علي (ع) مطلع گرديد به حضورش آمد و عرضه داشت:

«با حركت خود به سوي عراق مرا غمناك و محزون نگردان، زيرا من از جدت رسول خدا (ص) شنيده ام كه مي فرمودند فرزندم حسين در خاك عراق در محلي به نام كربلا كشته خواهد شد.

امام (ع) در پاسخ مي فرمايند: «مادر! فكر نكن كه از اين جريان تنها تو مطلع هستي. خود من بهتر از تو مي دانم كه از راه ظلم و ستم و از راه عداوت و دشمني كشته خواهم شد و سرم از تنم جدا خواهد شد و خداوند بزرگ چنين خواسته است حرم و اهل بيت من اسير و فرزندانم شهيد و به زنجير اسارت كشيده شوند و صداي استغاثه آنان طنين انداز گردد و كمك و فريادرسي پيدا نكنند، ولي...» [2] .

همچنين وقتي كه امام (ع) در منزل «زباله» خبر شهادت مسلم بن عقيل را شنيد بعضيها فكر كردند شايد حضرت از حركت خويش منصرف گردد. اما امام حسين (ع) فرمود: «خبر بس تأثرانگيزي به ما رسيده است و آن كشته شدن مسلم بن عقيل و هاني بن عروه و عبدالله بن بقطر است و شيعيان ما دست از ياري ما برداشته اند، و اينك هر يك از شما كه بخواهد در برگشتن آزاد است و از سوي ما حقي بر گردنش نيست» [3] .

هنگامي كه «عمر اطرف» فرزند اميرالمؤمنين (ع) خدمت حضرت مي رسد و عرضه مي دارد اگر با يزيد بيعت كني اين خطر برطرف خواهد گرديد و شما از كشته شدن مصون خواهيد ماند.

امام در پاسخ مي فرمايد:

«به خدا قسم كه من هيچگاه زير بار ذلت نخواهم رفت...» [4] .

ملت عزيز ايران همين قاطعيت و شجاعت را در فرزند عزيز فاطمه (س) حضرت امام خميني (ره) ديده اند. از لحظه اي كه در حجره مدرسه فيضيه بودند به قول آيت الله بهاء الديني كه مي فرمايند: «من و آقا روح الله در يكي از حجرات مدرسه فيضيه بوديم، يكي از عمال شاه آمد و جسارتي كرد به يكي از مفاخر، حضرت امام (ره) سيلي محكمي به صورت او زد».

تا خرداد 42 و زندان رفتن و تبعيد شدن و شهر به شهر گشتن و تا لحظه هاي آخر عمر مباركش با عزمي راسخ و اراده اي پولادين و ايماني محكم راهش را ادامه داد، كه به نمونه هايي از آنها اشاره مي شود:

الف: وقتي شاه خائن در مهرماه 1357 به مناسبت گشايش مجلس شوراي ملي سابق صحبت كرده و در سخنراني خويش گفته بود (من از طفوليتم به امور دين و اسلام سر و كار داشتم يعني مسلمان معتقدي هستم و...» بعضي زمزمه مي كردند كه شاه خوب است بماند ولي كارهاي بد را كنار بگذارد.

حضرت امام خميني فرمودند: «دو سه روز پيش، از دين در مجلس صحبت كرده، بايد احكام اسلام را حفظ كرد بايد چه... خوب مرد بي عقل، تو ديروز تاريخ اسلام كه تاريخ شرافت يك ملت بود برداشتي و تاريخ ديگري را جايش گذاشتي... هر كس بگويد اين بايد بماند يا خوب است بماند، اين خائن است كه مي گويد خوب است بماند».

و يا هنگامي كه شاه گفت، اشتباه كرده ام، خيرخواهان و دور انديشان كه خواهان ماندن شاه بودند پيشنهاد مي كردند كه شاه سلطنت كند و حكومت نكند.

حضرت امام (ره) با صراحت فرمودند: «شاه بايد برود و اينكه شاه سلطنت كند نه حكومت، خيانت است به ملت. آيا هيچ آدم باوجداني، هيچ انساني، مي تواند يك همچو حكمي بكند كه يك نفر آدم جاني كه بيست و چند سال بر اين ملت حكومت باطل كرده... حالا تا گفت كه خوب من اشتباه كردم ببخشيد... اين اقرار به جرم است كه در محاكم با اين اقرار به جرم اين را محكومش مي كنند» [5] .

ب: وقتي حضرت امام (ره) تصميم گرفتند از پاريس به ايران بيايند، تمام به اصطلاح خيرانديشان جمع شدند كه به گونه اي امام (ره) را از آمدن به ايران منصرف سازند. امام خميني (ره) در مصاحبه كوتاه پنجم بهمن 1357 عزم راسخ خود را بر بازگشت قريب الوقوع به ميهن اسلامي ابراز داشته و مي فرمايند:

«من از همه ملت ايران تشكر مي كنم و در اول فرصت پيش مردم ايران خواهم رفت تا با آنها يا كشته شوم، يا حقوق ملت را بگيرم و به ملت برگردانم» [6] .

ج: وقتي دولت بختيار در اثر فشار مردم و شعار و شعور مردم انقلابي ايران مجبور شد فرودگاهها را بر روي امام (ره) بازكند، امام (ره) در لحظات آخر به اعضاي دفتر و كساني كه همراه او بودند مي فرمايند:

«من از همه اين آقايان متشكرم. از خداي تبارك و تعالي سلامت همه شما را مي خواهم و من از اينكه شماها زحمت كشيديد عذر مي خواهم. خداوند همه شما را حفظ كند و سلامت بدارد و ما حالا مي رويم به اين مملكت ببينيم كه آيا چه مي شود. هر چه كه بشود هم، ما بنا داريم كه برويم». [يكي از حضار: ما افتخار مي كنيم قربان در خدمتتان باشيم.]

امام (ره): «خدا همه تان را حفظ كند و من اين را هم بايد بگويم به شما آقايان، كه به آقاي يزدي و بعضي از آقايان گفتم كه من بيعتم را از شماها برداشتم. عرض مي كنم كه ممكن است آنطوري كه اينها تهيه ديدند در اين سفر خطر در كار باشد و من ميل ندارم كه به خاطر من شماها خداي نخواسته در خطر بيفتيد» [7] .

توضيح اينكه به نوشته روزنامه اطلاعات مورخ 5 / 10 / 57 راديو مونت كارلو در بخش عربي خود گفته بود: شاپور بختيار يافته است كه گروههايي براي ترور امام خميني (ره) توطئه كرده اند و چند تروريست خارجي را نيز اجير كرده اند و هم اكنون در ايران هستند. بختيار به امام خميني (ره) پيغام داده است كه در ايران خطر ايشان را تهديد مي كند.


پاورقي

[1] کامل ابن اثير، ج 3، ص 276.

[2] قطب راوندي: حوائج، ص 16 و بحراني: مدينة المعاجز، ص 244.

[3] ارشاد مفيد، ص 223.

[4] لهوف، ص 23.

[5] کوثر، ج 2، ص 182.

[6] همان، ج 2، ص 628.

[7] همان، ج 2، ص 622.