بازگشت

بيعت براي چه؟


وقتي جنبش به مراحل جدي نزديك مي شود، مسأله بيعت كردن، موضوعيت پيدا مي كند و همگي آماده مي گردند تا تن به آن داده، پيمان استواري را به گردن گيرند. اما بر چه اساسي اين بيعت بايد صورت گيرد؟ و مردم بر كدامين مبنا بيعت نمايند؟

در اينجاست كه سفير والاي حسيني چهارچوب بيعت را بطور روشن و دقيق مشخص ساخته است اين بيعت همانند بيعتي مي باشد كه پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - از قبيله اوس و خرزج در عقبه دوم مي گيرد [1] و به تعبير دقيقتر اين بيعت:

دعوت به سوي كتاب خدا، سنت رسولش،جهاد با ستمگران، دفاع از مستضعفان، بخشش به محرومان، تقسيم عادلانه دستاوردهاي جنگي ميان مسلمانان رد مظالم به صاحبان آنها، ياري خاندان نبوت در برابر دشمنان كينه توز و پايمال كنندگان حق آنها، صلح با هر كه اهل بيت با او صلح كند، جنگ با هر كه اهل بيت با او پيكار كند، اطاعت محض از اين خاندان، بدون كمترين اهمالي در انجام دستورات آنان و بدون تضعيف آراء و نظرات آنان بود [2] .

بر مبناي فوق - مبنايي بزرگ و مضموني حساس - مردم بدون كمترين اعتراضي نسبت به مفاهيم و مواد آن بيعت كردند.

بيعت عهد و پيماني است كه شرعا الزام آور است، هرگز گسسته نخواهد شد مگر پس از پايان مدت آن - در صورت مدت دار بودن - يا پيش آمدن موردي كه فرد بيعت كننده را در فسخ و انحلال بيعت خود آزاد گذارد - در صورتي كه بيعت مشروط باشد.

فرد مسلمان با بيعت كردن، تكليفي ديني و شرعي به گردن خود مي گيرد، و متعهد مي شود تا طبق مواد بيعت، عمل كند؛يعني:سرنوشت خود را با آينده بيعت، گره زده، تمام هم و غم خود را در راه تحقق مواد آن و منافع امت و مصالح دين در برخوردهاي سخت و خطر آفرين به كار برد.

عواطف متراكم، شوري روز افزون، آروزهاي دروني و رؤياهاي طلايي براي فردايي اميد بخش، توده هاي كوفه را به حركت درآورد و آنان حريصانه براي ديدار طلعت نايب سبط محمدي، سفير حسين - عليه السلام - و در يعت كردن با خدا و رسول وي و ريحانه پيامبر بر يكديگر پيشي گرفته، رقابتي سخت در فشردن دست نايب حسين آغاز كردند.

فراموش نمي كنيم كه ما در برابر مردمي قرار داريم كه رنج و محروميت آنان به جايي رسيده بود كه بدون در نظر گرفتن توانايي واقعي خود، امكانات بالفعل، تنها با شوري براي پيروزي بر بني اميه و احساسي كوبنده از ظلم و ستم اين شجره خبيثه، به حركت درآمدند.

آنان شايد پنداشته بودند در راه خود، با لشكريان شام درگير نخواهند شد يا آن كه گمان برده بودند نقش آنان با بيعت كردن پايان مي يابد و انجام ديگر نقشها و ايفاي آنها به عهده امام يا سفير وي خواهد بود!

و يا بر اين باور بودند كه تطبيق كتاب خدا و سنت رسول وي همان شيوه لفاظي رايجي كه قبلا از ديگر حكام و عمال جور شنيده بودند، مي باشد.

جمهور كوفه از يك نكته را فراموش كرده بودند؛ آنان از ياد برده بودند كه مسلم از خانداني است كه گفتار و كردار آنان بر يكديگر منطبق است، و اگر بگويند عمل خواهند كرد و اگر اين مردم دعوت وي را پاسخ عملي ندهند، آينده، آنان را لگدمال خواهد كرد، و زبوني آنان را پراكنده خواهد ساخت.

شكي نداريم كه اين مردم مسلم را به چشم ديگري نگريسته، و سفير حسين را از هر سفير ديگري تفكيك مي كردند و حكام مستبد والي و غيره را از نماينده شيطان مي دانستند، و مسلم را سفيري رحماني.

ليكن اين شناخت، ناقص بود و آنان در همين مرحله تفكيك مانده بودند. شناخت آنان را موانعي چند، تيره مي ساخت و از بذل تلاشهاي ارزنده و ضروري باز مي داشت.

آنان به اهميت بيعت خود و مسؤوليتهاي ناشي از آن توجيهي نداشتند آنان را ترسي دهشتناك از لشكريان معاويه - كه وحشتناك ترين جنايات را نسبت به اهل كوفه در ساليان قبل از مرتكب شده بودند - فرا گرفته بود و اين ترس ‍ صفوف آنان را دچار تشتت مي ساخت.

كوفيان را شناختي مجدد، اراده اي آهنين و درماني تازه لازم بود تا آماده پايبندي به بيعت خود شوند.

با توجه به مشكلات فوق، كميت بالاي بيعت كنندگان در آن شرايط - همان طور كه بعضي از بيعت كنندگان آگاه و مكتبي مانند:عابس، حبيب و سعيد اشاره كرده بودند و ما در آينده سخنان آنان را ياد خواهيم كرد - معياري براي نيرومندي اين جنبش به حساب نمي آيد.

با اين همه تعداد بيعت كنندگان به شكل تصاعدي بالا مي رفت. و تنها در يك ماه تعداد آنان از ده هزار تن گذشته، قريب به بيست هزار بيعت كننده رسيد. البته رقم چهل هزارتن [3] سي هزارتن [4] دوازده هزارتن [5] و هيجده هزار تن [6] ؛يعني به تعداد نامه هاي فرستاده شده براي امام حسين - عليه السلام - در روايات مختلف نيز ذكر شده است.

و به تعبير دقيقتر و آماري روشنتر اين هيجده هزارتن همان تعداد افراد امضاكننده نامه ها مي باشند كه مسلم بن عقيل پس از حدود 35 روز از ورود خود به كوفه، طي نامه اي به امام از آنان ياد كرده و موقعيت موجود را تشريح مي كند.


پاورقي

[1] الشهيد مسلم / مرحوم محقق مقرم، ص 103.

[2] همان مدرک، ص 104.

[3] مثيرالاحزان / ابن نما.

[4] حياة الامام الحسين، ج 2 ص 34.

[5] مروج الذهب، بخش مربوط به شهادت امام حسين و ماجراي مسلم.

[6] تاريخ طبري، ج 4، ص 275 و 281.