بازگشت

صوحان بن صعصعه و اظهار تألم و تأسف


در اينجا صوحان بن صعصعه كه از احباب بود با حالت خسته و ناتواني از جاي برخاسته و عرض كرد يابن رسول الله من ذليل و زمين گيرم و بدين علت نتوانستم كه در ياري شما و جان نثاري حاضر شوم و هم اكنون مي بينيد كه قادر به حركت نيستم و قدرت حركت در پاي من نيست، امام عليه السلام عذر او را پذيرفته و دعاي خير درباره اش فرمود و بر پدرش صعصعه رحمت فرستاد.

پس از آن حريم رسالت به همراهي كاروانسالار خود حضرت سيد سجاد در حالت غم و الم به جانب مدينه حركت كرده با آن مردم مصيبت زده و گريبان چاك با ناله و اندوه و صيحه و فغان شيون كنان وارد مدينه شده و با حالت آشفتگي و اضطراب به جانب مسجد الرسول و مرقد مطهر نبوي روانه گرديدند وقتي كه حضرت زينب كبري سلام الله عليها با آن عالم حزن و غم و اندوه و ماتم بباب حرم محترم رسيد بعضاده باب چسبيده و عرض كرد يا جداه انا ناعية اليك اخي الحسين يعني اي جد بزرگوار من خبر مرگ برادرم حسين را براي حضرتت آورده ام و با اين احوال همي قطرات اشك مانند سيلاب از ديدگان مي ريخت و اظهار ملال مي نمود - المقرم در مقتل خود مي نويسد [1] .

ابراهيم بن طلحة بن عبيدالله به خدمت امام سجاد آمده عرض كرد من الغالب يعني غالب و پيروز كيست، امام عليه السلام فرمود اذا دخل وقت الصلوة فاذن و اقم تعرف الغالب.

يعني وقت نماز كه داخل شده اذان و اقامه كه گفتي غالب و پيروز را مي شناسي ابي مخنف در مقتل خود مي نويسد:

عليا حضرت ام كلثوم در ورود به مدينه طيبه به جانب مسجد رسول خدا روانه شده و با حالت گريه و حزن رو را به قبر مطهر نموده و عرض كرد:

السلام عليك يا جداه اني ناعية اليك ولدك الحسين (ع)

يعني سلام بر تو اي جد بزرگوار من آورنده ي خبر مرگ فرزند عزيزت حسين از براي توام.


گويد از قبر ناله اي بلند برآمد و مردم صدا را به گريه و ناله بلند نمودند. پس از آن حضرت علي بن الحسين عليه السلام به طرف قبر جد بزرگوارش آمده و دوخد خود را بر روي قبر افكنده و گريسته و اين مرثيه را انشاد فرمود:



انا جيك يا جداه يا خير مرسل

حبيبك مقتول و نسلك ضايع



انا جيك محزونا عليك موجلا

اسيرا و مالي حاميا و مدافع



سبينا كما تسبي الامام و مسنا

من الضر مالا تحتمله الاصابع



يعني اي جد بزرگوار با تو راز دل مي گويم اي كسيكه بهترين پيغمبران و فرستادگاني عزيز و محبوب تو كشته شد و نسل تو از بين رفت با تو راز دل مي گويم به حالت اندوه و بيمناكي و حالت اسارت در حالتيكه نبود براي من حمايت كار و دفاع كننده اي اسير شديم ما بمانند اسراي بندگان و بردگان و به ما رسيد از اذيت و آزار صدماتي كه هيچكس تحمل آن را نداشت.


پاورقي

[1] مقتل المقرم ص 250.