بازگشت

اشعار دعبل خزاعي در رثاء حضرت سيدالشهداء


هلا بكيت عليالسحين و اهله

هلا بكيت لمن بكاه محمد



فلقد بكته في السماء ملائك

زهر كرام راكعون و سجد



لم يحفظوا حق النبي محمد

اذ جرعوه حرارة ما تبرد






قتلوا الحسين فاثكلوه بسبطه

فالثكل من بعد الحسين مبدد



هذا حسين بالسيوف مبضع

متلطخ بدمائه مستشهد



عار بلا ثوب صريع في الثري

بين الحوافر و السنابك يقصد



كيف القرار وي السبايا زينب

تدعو بفرط حرارة يا احمد



مرثيه دعبل بيش از اين است و در اين اشعار اشاره به مصائب و بلايائي نموده كه به حضرت سرور شهيدان روي داده و بدن مبارك او را چگونه به ضرب شمشير قطعه قطعه و به خون آغشته نمودند و آن بدن نازنين را بعد از شهادت برهنه و عريان در ميان بيابان افكنده و اسب بر آن تاخته و زير سم ستوران نرم كردند و چگونه زينب مظلومه خواهر محترمه آن جناب را اسير گردانيده و او از سوز جگر صداي خود را به يا احمد و يا محمد بلند مي كرد و دادرسي از براي او در ميان آن مردم بي آزرم نبود و هم اكنون بايد بر آن شهيدي گريست كه محمد خاتم پيغمبران و ملايك آسمان ها و زمين و آسمان بر مصيبت او گريستند.

ابن شهر آشوب در مناقب مي نويسد [1] اول شعري كه در مرثيه حضرت سيدالشهداء عليه السلام سروده شده اين اشعار از گفته ي عقبة بن عميق سهمي از آل سهم بن عوف بن غالب است.



اذا لعين قرت في الحيوة و انتم

تخافون في الدنيا فاظلم نورها



مررت علي قبر الحسين بكربلا

ففاض عليه من دموعي غزيرها



فما زلت ارثيه و ابكي لشجوه

و يسعد عيني دمعها و زفيرها



و بكيت من بعد الحسين عصايبا

اطافت به من حانبيها قبورها



سلام علي اهل القبور به كربلا

و قل لها مني سلام يزورها



سلام به آصال العشي و بالضحي

تودية نكباء الصبا و دبورها



و لا تبرح الوفاد زوار قبره

يفوح عليهم مسكها و عبيرها



آري در مصيبت و مراثي حضرت سيدالشهداء شعرا و خطبا وبلغا و فصحا و اهل لسان به قدري اشعار سروده و نوحه سرائي نموده اند كه كتاب ها بايد و دفترها شايد تا


عشري از اشعار و اندكي از بسيار آن را جمع آوري و تدوين نمايد.


پاورقي

[1] مناقب ابن شهر آشوب ص 232 ج 2.