بازگشت

درباره سرهاي شهداء


محدث قمي در كتاب نفس المهموم خود از طوسي و از كتاب تاريخ حبيب السير نقل كرده كه يزيد سرهاي شهدا را به جانب علي بن الحسين تسليم نمود و آن حضرت سرها را برده با بدان طاهره ملحق نمود (روز بيستم صفر) پس از آن به جانب مدينه روي آورده و اين خبر را از صحيح ترين روايات وارده در مدفن سر مبارك دانسته و از تذكره سبط ابن جوزي پنج قول ذكر كرده يكي دفن سر مطهر است به كربلا و ديگري در مدينه نزد قبر منور مادرش فاطمه سلام الله عليها و در دمشق و در مسجد رقه و قاهره و گويد اشهر اقوال برگرداندن سر مبارك است با اسرا به مدينه پس از آن برگرداندن سر است به جسد در كربلا و دفن كردن با بدن مطهر و آنگاه گويد في الجمله پس سر در هر مكان كه دفن شده يا سر و بدن در هر مكان كه باشد پس آن جايش در دلهاي دوستان او است و در اسرا و خواطر آنان جا و مكان آن است و بعضي از بزرگان در اين باب گفته اند:



لا تطلبوا المولي الحسين بارض شرق او غرب

و دعوا الجيع و عرجوا نحوي فمشهده بقلبي



ابن نما اين اشعار را درباره سر مطهر از گوينده بليغي در مثيرالاحزان خود نقل نموده:



رأس ابن بنت محمد ص و وصيه

للناظرين علي قناة يرفع



و المسلمون بمنظر و بمسمع

لا منكر فيهم و لا متفجع



كحلت بمنظرك العيون عماية

و اصم رزئك كل اذن تسمع



ايقنت اجفانا و كنت لها كري

و انمت عينا لم تكن بك تهجع



ما روضة الا تمنت انها

لك محفرة و لخط قبرك مضجع



يعني سر پسر دختر پيغمبر و وصي و جانشين او از براي تماشاچيان بالاي نيزه


بلند شده و به بالا رفت و مسلمان ها در تماشاگاه ها ايستاده مي ديدند و در مجامع اين خبر را مي شنيدند و در ميانه ايشان نه كسي بود كه زبان به انكار گشايد و يا اين فعل قبيح را زشت و منكر بشمارد و نه كسي از اين مصيبت اظهار فجع و بيقراري مي نمود گويا كه ديده ها را در اين تماشا سرمه كوري كشيده بودند و از شنيدن مصيبت و گرفتاري تو تمام گوش ها كر و ناشنوا شده بود.

ابوريحان بيروني در كتاب آثار الباقية خود مي نويسد: «في اليوم الاول من صفر ادخل رأس الحسين عليه السلام مدينة دمشق و وضعه يزيد بين يديه و نقر ثناياه بقضيب بين يديه و يقول:



لست من خندف ان لم انتقم

من بني احمد ما كان فعل



يعني در روز اول ماه صفر سر حسين (ع) را به شهر دمشق وارد كردند و يزيد آن سر مبارك را در برابر خود نهاده و با چوبي كه در دست داشت بلب و دندان او زده مي گفت:

نيستم از آل خندف اگر كه انتقام نكشم از آل احمد و آنچه را كه او كرد.