بازگشت

ورود اهل بيت اطهار به كربلا


بعد از خروج از شام به تفصيلي كه ذكر شد اهل بيت اطهار به همراه نگهبانان و اعوان با دل هاي سوخته و حالت اندوه و حزن همي قطع طريق مي نمودند تا سر دو راهي رسيدند كه يك راه آن به جانب كربلا مي رفت در اينجا از سيد در لهوف مي نويسد:

و لما رجع نساء الحسين عليه السلام و عياله من الشام و بلغوا العراق قالوا الدليل مر بنا علي طريق كربلا فوصلوا الي موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبدالله الانصاري رحمه الله و جماعة من بني هاشم و رجالا من آل رسول الله قد ورد و الزيارة قبر الحسين فوافوا في وقت واحد.

يعني وقتي كه حرم سيدالشهدا و عيالات او از شام برگشتند و به زمين عراق رسيدند بدليل راه گفتند ما را از سرزمين كربلا عبور ده پس از راه كربلا آن ها را گذرانده تا به مصرع و قتلگاه شهدا رسيدند در آنجا جابر بن عبدالله انصاري را با جماعتي از بني هاشم و مرداني از خاندان رسالت ديدند كه براي زيارت قبر سيدالشهداء (ع) آمده بودند و اين در يك وقت بوده.

شيخ طوسي در مصباح المتهجد خود مي نويسد:

و في يوم العشرين من صفر كان رجوع حرم سيدنا ابي عبدالله عليه السلام من الشام الي مدينة الرسول و هو اليوم الذي ورد فيه جابر بن عبدالله بن حزام الانصاري صاحب رسول الله من المدينة الي كربلا لزيارة قبر ابي عبدالله عليه السلام يعني در روز بيستم ماه صفر بازگشت حرم سيد ما ابي عبدالله الحسين


عليه السلام از شام به مدينه رسول خدا روزي بود كه در آن روز جابر بن عبدالله بن حزام انصاري از صحابه رسول خدا از مدينه به كربلا براي زيارت قبر حضرت ابي عبدالله آمده بود المقرم [1] در مقتل خود مي نويسد: جابر انصاري بالاي قبر مطهر ايستاده صدا را به گريه بلند نموده و سه مرتبه گفت يا حسين، پس از آن گفت: «حبيب لا يجيب حبيبه و اني لك بالجواب و قد شحطت اوداجك علي اثباجك و فرق بين رأسك و بدنك فاشهد انك ابن خاتم النبيين و ابن سيد المؤمنين وابن حليف التقوي و سليل الهدي و خامس اصحاب الكساء و ابن سيدة النقباء و ابن فاطمة الزهراء سيد النساء و مالك لا تكون كذلك و قد غذتك كف سيد المرسلين و ربيت في حجر المتقين و رضعت من ثدي الايمان و فطمت بالاسلام فطبت حيا و طبت ميتا غير ان قلوب المؤمنين غير طيبة بفراقك و لا شاكة في الخيرة لك فعليك سلام الله و رضوانه و اشهد انك مضيت علي ما مضي عليه اخوك يحيي بن زكريا.

جابر از صحابه كبار حضرت نبي اكرم و اول زائر قبر حضرت ابي عبدالله پس از اين كه بالاي قبر مطهر قرار مي گيرد سه مرتبه صداي خود را به يا حسين بلند كرده پس از آن عرض مي كند اي دوست عزيز و محبوب من كه جواب حبيب خود را نمي دهي چگونه مرا جواب دهي در حالي كه رگ هاي گردنت را از يكديگر جدا نموده اند و بين سر و بدنت جدائي انداخته اند گواهي مي دهم كه توئي فرزند خاتم پيغمبران و پسر سيد مؤمنان و پسر هم عهد پرهيز و تقوي و خلاصه هدايت و پنجمين اصحاب كساء و پسر سيد و آقاي نقيبان و سروران و پسر فاطمه زهرا بانوي تمامي زنان دنيا و چرا چنين نباشي كه پنجه و كف سيد رسولان و فرستادگان خدا تو را غذا داده و در دامان بزرگان اهل تقوي ودين تربيت شده اي و از پستان ايمان و يقين شير خورده اي به دين اسلام از شير گرفته شده اي پس حضرت به خوبي و خوشي و پاك و پاكيزه زندگي كردي و به پاكي و پاكيزگي وفات كردي و رفتي و ليكن چيزي كه هست دل هاي مؤمنين در فراق تو ناخوش و ناراحت است و نيست كه در برگزيدگي و خير و خوبي تو شك و ترديدي پيدا كند پس بر تو باد سلام خدا و خوشنودي و رضاي او و گواهي مي دهم كه شهادت تو و جريان امرت مانند برادر تو يحيي بن زكريا شده كه به مظلوميت شربت شهادت نوشيدي


و نيز جابر بن عبدالله در سر قبور شهدا اين عبارات را خوانده و به اين الفاظ زيارت خود را انجام داد:

السلام عليكم ايتها الارواح التي حلت بفناء الحسين (ع) و اناخت برحله اشهد انكم اقمتم الصلوة و اتيتم الزكوة و امرتم بالمعروف و نهيتم عن المنكر و جاهدتم الملحدين و عبدتم الله حتي اتاكم اليقين.


پاورقي

[1] مقتل سيد عبدالرزاق المقرم موسوي ص 244.