بازگشت

اظهار يزيد در انجام حوائج امام سجاد


و نيز نوشته اند [1] كه يزيد به حضرت سيدالساجدين عرض كرد و عده كرده ام كه سه حاجت از حضرتت برآورم امر بفرما تا آن را انجام دهم. امام فرمود اول اينكه پسر پدر و سيد من حسين را به من بنماياني تا اينكه از او توشه بردارم و تجديد ديدار نمايم، دويم اينكه دستور دهي آنچه را كه از ما به غارت ربوده اند به ما برگردانند زيرا كه در ميان آن ها دست ريس و دست باف فاطمه و پيراهن و گردن بند اوست سيم اينكه اگر تو قصد قتل من داري اميني را با اين زنان بي كس همراه كن كه آن ها را به حرم جدشان برساند، اول نقض گفتار يزيد نانجيب اين بود، اما روي پدرت تو هيچگاه او را نخواهي ديد، و اما قتل تو من تو را عفو كردم و آن ها را به مدينه جز تو كسي نمي رساند پس از آن امر كرد آنچه كه از اهل بيت ربوده بودند به آنها برگردانند و بر آن دويست دينار بيفزايند امام عليه السلام آن را گرفته بگدايان و بينوايان تقسيم فرمود.

مقرم در مقتل خود مي نويسد [2] وقتي كه يزيد ملتفت بهم خوردگي اوضاع


و خبط و خطاي خود شد كه چه جنايتي عظيم را در حال نخوت آن چنان جنايتي را كه حتي يك نفر خارج از دين اسلام پيرامون آن نمي گردد او مرتكب شده و ملتفت گرديد كه نتيجه آن همه توصيه و سفارش معاويه به او چگونه دامنگير وي گرديده كه مي گفت (مردم عراق هرگز حسين را نخواهند گذاشت تا اينكه او را به خروج وادار كنند و آن وقت كه او بر تو خروج كرد پس از آن او صرف نظر كن زيرا كه براي او حق بزرگ رحم و پيوستگي با توست). علاوه بر اين زبان ملامت و توبيخ بر او از هر جا دراز شد حتي اهل بيت و زنان او در برابر خودش بوي طعنه و تعرض مي نمودند و سر مبارك هم در برابر انظار هنگامي كه آن نانجيب امر به قتل سفير پادشاه روم نمود لا حول و لا قوة الا بالله فرمود و در مجالس و محافل ذكر زبان ها شد كه او مرتكب اين چنين خطايا و بيرحمي و جنايات عظيم شده و اين صدا در تمام دمشق و نواحي آن پيچيد آنگاه چاره نديد جز اينكه از خودش دفاع كند و اين گناه بزرگ را به گردن پسر زياد نانجيب و رذلتر از خودش بيندازد تا از سب و لعن و طعن مردم آسوده و فارغ گردد غافل از اينكه الثابت لا يزول رسوائي او تمام جوانب را گرفته و كفر و تلبيس او بر همه كس از آفتاب روشن تر است و بيشتر از همه بيم و دهشت او از بروز فتنه و آشوب بود بنابراين خواست كه از فتنه و انقلاب جلوگيري نموده و قلوب مردم را به نحوي استمالت دهد لذا امر اكيد براي حركت دادن اهل بيت عصمت به جانب مدينه صادر نمود.

ابي مخنف مي نويسد: [3] يزيد اموال غارت شده كربلا را به علاوه بعضي از حلي و حلل باهل بيت داده و جمالي را خواست تا آن ها را بر محملهاي نيكو سوار كردند و يكي از سرداران را به همراهي پانصد سوار براي مواظبت و محافظت آنان روانه داشت و گفت در تمامي راه با اهل بيت همراه باشند و آن ها گاهي در جلو و گاهي در عقب با اهل بيت همراهي مي نمودند و با حسن رفتار خدمتگذار بودند.

ابن نما در مثيرالاحزان مي نويسد [4] يزيد دستور داد اسرا را نعمان بن بشير و جماعتي به مدينه برگردانند، اما درباره سر مطهر امام عليه السلام گويد كه مردم اختلاف


نموده اند، بعضي گفته اند سر مبارك را عمرو بن سعيد در مدينه دفن كرد - منصور بن جمهور گفته است كه من به خزانه يزيد داخل شده وقتي در خزانه را گشودم چيزي (جونه) صندوقچه سرپوشيده با سرپوش سرخ ديدم او به غلام خود سليم گفت اين جونه را محافظت كن كه در آن گنجي از گنج هاي بني اميه است وقتي سر آن صندوقچه را باز كردم در ميان آن سر حسين عليه السلام بود كه در آن علامت خضاب باسواد (رنگ) داشت و درباره دفن سر مطهر اقوالي بسيار است كه بعضي از آن را بيش از اين در اين كتاب ايراد نموديم و در اينجا به ذكر پاره اي از آن گفته ها مي پردازيم - در دنباله ي اين خبر است [5] كه يزيد به غلام خود گفت تا جامه اي آورده سر مبارك را در آن پيچيده و در دمشق در باب الفراديس كنار برج ثالث از طرف مشرق دفن كرد و مردمي از اهل مصر برآنند كه سر مطهر را به مصر برده و در آن مقام كه اكنون آن را مشهد كريم يا مسجد رأس الحسين مي خوانند و مزار عمومي است دفن شده و جمعي بر اين قولند كه آن سر منور را بعد از سير و گردش در شهر و ديارها دوباره آورده در كربلا به جسد شريف ملحق نمودند.

و نيز مي نويسند كه سليمان پسر عبدالملك مروان در دوره ي خلافت خود آن سر مطهر را از خزانه دمشق در آورده و بعد از تكفين و تعطير در مقابر مسلمين به خاك سپرد ولي عمر بن عبدالعزيز در زمان حكومت خود امر داد سر را از آن محل در آورده پس از آن معلوم نشد كه با آن سر منور چه كرد و بعضي را بر آن تصور رفت كه به كربلا فرستاده تا در جوار بدن مطهر آن را دفن كنند.

صاحب عوالم گويد كه علماي اماميه بر اين عقيده اند كه سر مطهر به جسد منور ملحق شده و حضرت سيد سجاد سر را به كربلا آورده به خاك سپرد و مؤلف روضة الشهداء مي نويسد كه حضرت سيد سجاد تمامي سرهاي شهدا را به كربلا آورده و دفن فرموده است.



پاورقي

[1] مقتل خوارزمي ص 73 - مثيرالاحزان ص 85.

[2] مقتل المقرم ص 243.

[3] مقتل ابي‏مخنف بن لوط بن يحيي ص 140.

[4] مثيرالاحزان ص 85- بحارالانوار جلد دهم ص 228.

[5] ناسخ التواريخ جلد ششم ص 376.