بازگشت

رؤياي عليا حضرت سكينه خاتون


ابن نما در مثيرالاحزان خود مي نويسد [1] .

در آن وقت كه اهل بيت رسالت در شام بودند سكينه مظلومه در خواب ديد كه پنج اسب از نور فرود آمدند و بر هر يك بزرگواري قرار داشت كه ملائكه چشمان خود را به آن ها دوخته و با آن ها هر يك خادمي بود كه همراه ايشان مي رفت اسب ها جلو رفتند آنگاه خادمي نزد من آمده گفت اي سكينه، جدت به تو سلام مي رساند من گفتم اي فرستاده رسول خدا از من بر جدم رسول خدا سلام است تو كيستي؟ گفت من خادمي از خدام بهشتم گفتم اين بزرگواران كه سواره آمدند كيانند؟ گفت اول آدم صفي الله - دوم ابراهيم خليل الله - سيم موسي كليم الله چهارم عيسي روح الله، گفتم اين كس كه دست بر محاسن خود دارد گاهي مي افتد و گاهي برمي خيزد كيست؟ گفت جدت رسول خدا (ص)، گفتم اين ها قصد كجا دارند؟ گفت نزد پدرت حسين مي روند من دنبال او را گرفته رفتم تا اينكه به پدرم عرض كنم ستم هائي را كه ظالمان بعد از او به ما نمودند در اين اثنا كه مي رفتم ديدم پنج هودج از نور فرود آمد و در هر هودجي زني بود گفتم اين زنان كه فرود آمدند كيستند؟ گفت اولين


آنها حوا مادر عالميان - دويم آسيه بنت مزاحم - سيم مريم دختر عمران - چهارم خديجه بنت خويلد - پنجم كه دست بر سر گذاشته گاهي مي افتد و گاهي برمي خيزد جده ات فاطمه زهرا سلام الله عليها دختر محمد مادر پدرت مي باشد، من گفتم به خدا قسم كه مي روم و به او خبر مي دهم آنچه را كه درباره ما نمودند، من خود را به او رسانيدم و در برابر او ايستاده مي گريستم و مي گفتم اي مادر به خدا كه حق ما را انكار كردند اي مادر به خدا كه جمع ما را پراكنده نمودند اي مادر به خدا كه حرمت ما را نشناختند و حريم ما را استباحه نمودند اي مادر به خدا قسم كه پدر ما حسين را كشتند؟

جده ام فرمود اي سكينه بس است خاموش باش كه جگر مرا مجروح نمودي و رشته هاي قلب مرا پاره كردي اين است پيراهن پدرت حسين كه با من است و از من جدا نمي شود تا اينكه خدا را به آن ديدار كنم.

پس از آن من از خواب بيدار شدم و خواستم اين خواب را پنهان دارم و ليكن براي اهل بيت بيان نمودم و بعد از آن بين ديگران هم شايع شد.

آنگاه يزيد برادرم علي بن الحسين را خواسته و بناي ملايمت و مهرباني را گذاشت پس از آن از كرده ي خود اظهار ندامت نموده و خواست تا رضايت اهل و عيال امام شهيد را فراهم سازد و از ايشان معذرت بخواهد.


پاورقي

[1] مثيرالاحزان ابن‏نما ص 83 - ناسخ التواريخ ص 366 نقل از منتخب طريحي - بحارالانوار ج 10 ص - عوالم - مقتل ابي‏مخنف ص 134.