بازگشت

خبر ابن لهيعه درباره سر مقدس


سيد بن طاوس در لهوف مي نويسد [1] كه ابن لهيعه و ديگري براي ما حديثي روايت كرده كه ما جاي احتياج خود را از آن مي گيريم: گويد من در بيت الله مشغول طواف بودم مردي را ديدم كه مي گفت: اللهم اغفرلي و ما اريك فاعلا يعني خداوندا مرا بيامرز و عقيده ندارم كه با من چنين كني و مرا بيامرزي من به او گفتم اي بنده خدا از خدا بترس و چنين سخني را مگو زيرا كه اگر گناهان به شماره قطرات باران و برگ هاي درختان باشد و از خدا درخواست آمرزش و بخشش كني خدا ترا خواهد آمرزيد زيرا كه خدا بخشنده و آمرزنده است آن مرد گفت بيا تا من سرگذشت خودم را براي تو حكايت كنم من نزد او شدم گفت بدان كه ما پنجاه نفر بوديم كه سر حضرت حسين بن علي عليه السلام را با خود به شام مي برديم شبي ياران و همراهان ما به باده گساري مشغول شدند و مست گرديدند من از ايشان كناره كرده و با آن ها باده ننوشيدم وقتي كه شب رسيد و هوا تيره و تاريك گرديد صداي رعد و برق شنيدم و ديدم كه درهاي آسمان گشوده شد آدم و نوح و ابراهيم و اسمعيل و يحيي و پيغمبر و محمد صلي الله عليه و آله با جبرئيل و جمعي از فرشتگان به زمين فرود آمدند جبرئيل نزديك صندوقي شد كه سر مقدس در آن بود سر را در آورده به سينه چسبانيد و آن را بوسيد و تمام پيغمبران هم چنين كردند و پيغمبر صلي الله عليه و آله سر را گرفته و گريست و پيغمبران به او تعزيت و تسليت گفتند جبرئيل عرض كرد يا محمد خداي تعالي مرا امر فرمود كه امر ترا درباره ي امتت اطاعت كنم و هر چه فرمائي چنان سازم اگر دستور دهي زمين را بر آن ها به لرزه در آورم و بلندي هاي آن را پست سازم و تمامي را برو در افكنم همانطور كه به قوم لوط كردم پيغمبر (ص) فرمود نه چنين است اي جبرئيل زيرا مرا با آن ها موقف و ايستگاهي است در نزد خداي متعال در روز قيامت است كه آنجا به حساب ايشان خواهم رسيد پس از آن ملائكه به جانب ما آمدند كه ما را بكشند من عرض كردم الامان الامان يا رسول الله پس از آن پيغمبر فرمود برو كه خدا تو را نيامرزد پس با اين حال چگونه خدا مرا بيامرزد.



پاورقي

[1] لهوف ص 74 - المقرم در مقتل ص 229.