بازگشت

پاسخ ابن عباس به نامه يزيد بن معاويه


ابن عباس كه در روش سياست ورزيده و از رجال با ذكاوت و هوشمند و تربيت شده در حجر رسالت و ولايت بود از تذوير و فريب يزيد و دسيسه و تدبير او و محتويات اين نامه خدعه آميز وي ملتفت شده جوابي تند و شديد به اين مضمون به يزيد نوشت:

نامه ات به من رسيد در اين نامه به من يادآوري نموده بودي كه من براي رضاي خاطر تو از بيعت پسر زبير سر پيچيدم و به عهد تو وفا نمودم به جان خودم قسم كه من پسند ترا نخواستم و دوستي ترا در نظر نگرفتم تو چنين مي انديشي كه من كشتن حسين را كه از جانب تو سر زده و قتل جوانان خاندان عبدالمطلب را فراموش كردم كه آنان را به امر


تو به خون آغشته و برهنه و عريان در ميان بيابان افكندند كه بادهاي گرم بيابان بر بدن هاي ايشان بوزد و وحوش و درندگان بر جثه هاي شريف آن ها عبور كنند تا اينكه خداوند مردمي را مأمور فرمود كه آن ابدان شريف را به خاك سپردند و نيز چگونه من فراموش خواهم كرد كه تو حسين را از حرم خدا و حرم رسول او راندي و به پسر مرجانه زانيه نامه نوشته او را مأمور بقتل حسين نمودي من از خدا اميدوارم كه به زودي در قتل و كيفر تو تعجيل فرمايد براي اينكه عترت فرستاده و پيغمبر او محمد را كشتي و به اين عمل فجيع رضا دادي، اما اينكه گويي من برو احسان خودم را درباره تو فراموش نمي كنم من مخصوصا بتو اي آدم يادآور مي شوم كه احسان خودت را از من جلوگيري كن وصله و جوائز خود را از من ببر چنانكه من محبت و دوستي ترا از خود بريدم و به جان خودم قسم كه تو حق ما را از بين بردي و جز كمي از آن به ما ندادي و خواهم ديد كه هم اين اندك را هم از درازي و پهنائي آن قطع نمائي و اما اينكه از من خواستار شدي مردم را به اطاعت و پيروي از تو وادار كنم و آن ها را از متابعت پسر زبير باز دارم در اين كار كرامت و خوش آمدي را براي تو شايسته نمي دانم و تو چگونه ياري و نصرت از من خواهاني در صورتي كه پسرعم مرا با آل رسول خدا كشتي و اهل بيت رسالت را اسير كردي و كساني را بقتل رساندي كه چراغ هاي هدايت بودند و در شبان تيره و تاريك ستارگان دلالت شمرده مي شدند و سپاهيان ضلالت شعار آنان را در سرزمين بي پناه يكي بعد از ديگري بقتلگاه خود روانه گردانيد مگر تو فراموش كردي كه فرستادگان مأمورين جاسوس خود را در حرم خدا فرستادي تا اينكه حسين را در آن حرم محترم بقتل رسانند و بدين گونه دائما درصدد تهديد و تخويف او بودي تا اينكه دشمن تو با او و خدا و رسول و اهل بيت او كه خداوند از ايشان رجس و پليدي را دور نموده و آن ها را پاك و پاكيزه نمود - در آخر او را مجبور نمود كه به جانب عراق روانه شود مائيم از پيوستگان به آن خاندان نه پدران ستم پيشه و ضلالت شعار و سركش و تبه روزگار تو كه به جگر خوارگي و چارپاداري و كرايه كشي و خر بندگي شعار و دثار داشتند و از مردمان پست و جزء اوباش و اجلاف به شمار مي آمدند همانان كه در هر مورد و مقام با رسول خدا مبارزه و جدال كردند و عداوت ها نمودند هم اكنون اگر تو بر من سبقت و پيشي گيري پيش از اينكه من از تو


خونخواهي در دنيا كنم روش دنيا بر اين بوده كه بسا پيغمبران را پيش از ما كشتند و قصاص آنها به قيامت افتاد و ليكن خدا ناصر و كمك كار مظلومان است و روز انتقام خواهد رسيد و تو آن روز را به زودي خواهي ديد اما اينكه تو خواهان دوستي و مودت مني تو خود مي داني وقتي كه من با تو بيعت كردم من اين كار را نكردم جز اينكه دانستم كه اولاد پدر و عم من از تو شايسته تر به اين امر مي باشند و همچنين از پدر تو اولويت ما بيشتر بوده و هست و ليكن تو و پدرت ستم كرديد و تجاوز نموديد و چيزي را كه حق شما نبود به جبر و عدوان گرفتيد و اهل حق را از حق خود محروم كرديد و با اين تفصيل من يقين دارم كه خدا شما را مانند قوم عاد و ثمود عذاب خواهد فرمود و عاقبت شما همان عاقبت قوم لوط و اصحاب مدين خواهد بود اي يزيد تو بزرگترين شماتت را بر خود متحمل شدي و دختران رسول خدا و عيال و اطفال او را از عراق به حال اسارت به شام بردي تا اينكه به مردم نيرو و قدرت خودت را نشان دهي و به خيال خود تو ما را مغلوب و مقهور نمودي و به گمان خود بآل رسول خدا چيره شده و مستولي گرديد و چنين انديشيدي كه انتقام خون كفار و فجار روز بدر و احزاب را از آل رسول خدا گرفتي و كينه ديرينه خودت را اينك هويدا و آشكار نمودي و آتش حسد خود را مانند آتشي كه در دل سنگ چخماق نهان است عيان گردانيدي و تو و پدرت خون عثمان را وسيله و اسباب اظهار اين كينه قرار دادي پس واي بر تو با مؤاخذه و بازخواست جزادهنده روز جزا و قسم به خدا كه اگر تو از جراحت و صدمه دست من ايمان بماني يقين بدان كه از جراحت زبان من ايمن نخواهي ماند و از افشاي مطاعن و مثالب تويدا و لسانا كوتاهي نخواهم نمود اينك خاك بر دهانت و سنگ بر دندانت باد كه چقدر بدسرشت و زشت نهاد بودي و مذموم و ناپسند به شمار آمدي اين غلبه و پيروزي تو كه امروز ترا بر ما نصيب شده باعث غرور و فريفته گي تو نشود زيرا قسم به ذات حق كه اگر امروز پيروز شدي فردا است كه در مقابل حاكم عدل چيره و مغلوب و محكوم و مطرود خواهي شد همان داوري كه در حكم او ستم وجود ندارد و به زودي ترا به عذاب اليم خود دچار خواهد كرد و عنقريب ترا از دنيا با وضعيتي مذموم و مردود و گناهكار و پريشان روزگار بيرون خواهد برد حال در اين چند روزيكه در اين سراي ناپايدار هستي هر قدر كه تواني عصيان و نافرماني را پيشه و شعار خود ساز.

و السلام علي من اتبع الهدي