بازگشت

هلال بن نافع بجلي


اين شهيد سعيد از جمله شهدائي است كه بعد از شهادت مسلم بن عوسجه خود را براي جان نثاري در راه امام و پيشواي خويش حاضر نمود صاحب روضة الاحباب و مقتل خوارزمي مي نويسد: [1] .

هلال بن نافع جواني نيك صورت و بديع الكمال و خوش قد و قواره بوده و دختركي را تازه به خطبه خود در آورده و هنوز با وي همخوابه نشده بود و او در آن هنگامه حضور داشت و اثر خضاب در دست او بود وقتي كه آن دختر همسر ناكام و به وصال نرسيده خود را عازم ميدان جنگ ديد اشك از ديدگان خود سرازير نموده و بر دامن او آويخت كه كجا


ميروي و مرا در اين صحراي پرآشوب و غوغا بكه مي سپاري صداي گريه و شيون او به گوش امام عليه السلام رسيده امام هلال را خواست و فرمود، اي هلال عيال تازه عروس تو طاقت فراق و دوري تو را ندارد و خوشنودي و رضاي او بر آن است كه تو دست از جدال برداري و او را به ديدار خود خرسند سازي و اگر بتواني در راه جهاد خودداري نمائي هلال وفادار عرض كرد يابن رسول الله اگر امروز من حضرتت را ياري و جان نثاري نكنم فردا در حضور جدت رسول خدا براي خود چه عذري بياورم اين را گفته و پشت پا به دنيا و لذائذ و كامراني هاي دنياي بي وفا زده تازه عروس ناكامرا وداع گفته و روانه به ميدان جهاد گرديد و اين رجز را مي خواند:



ارمي بها معلمة افواقها

و النفس لا ينفعها اشفاقها



مسمومة تجري بها اخفاقها

ليملئن ارضها رشاقها



اين جوان دلير كه تيراندازي و كمانداري بي نظير بوده و چنانكه نوشته اند هشتاد نفر را از سپاه ضلالت اثر به خاك انداخته و تا تير در تركش داشته مي جنگيد پس از اين كه تيري در تركش خود نداشت با شمشير حمله ور شده و مي گفت:



انا الغلام اليمني الجبلي

ديني علي دين حسين بن علي



ان اقتل اليوم فهذا املي

و ذاك رايي و الاقي عملي



خوارزمي در مقتل خود مي نويسد [2] پس از آن سيزده تن ديگر را با شمشير به قتل رسانيد سپس دو بازوي او را شكسته و او را اسير نمودند و شمر بن ذي الجوشن در قتل او اقدام نمود. سپهر در ناسخ التواريخ مي نويسد: [3] .

قيس نامي از سپاه مخالف با شمشير بر او تاخته هلال به او مجال نداد او را به قتل رسانيد پس از آن سيزده تن ديگر را كشته لشگر از هر طرف بر او حمله ور شدند تا اينكه بازوان او را در هم شكستند و او را دستگير كرده نزد شمر بن ذي الجوشن بردند شمر به جدا نمودن سر اين شهيد سعيد فرمان داد.


پاورقي

[1] مقتل خوارزمي - جلد دوم ص 21.

[2] مقتل خوارزمي ج 2 ص 15.

[3] ناسخ التواريخ ج 6 ص 267.