بازگشت

جون بن حوي نوبي


اين غلام سياه از اهل نوبه بوده و از غلامان ابي ذر غفاري صحابي به شمار رفته در حين تبعيد ابوذر بربذه چون با او همراه بوده بعد از وفات ابي ذر به مدينه آمده و به خاندان رسالت پيوسته چنانكه نوشته اند، چون در آغاز غلام فضل بن عباس بوده حضرت امير (ع) او را به صد و پنجاه دينار براي ابي ذر خريده و او را به ابي ذر بخشيد تا ابي ذر را خدمت كند، و پس از وفات ابي ذر او باز به خدمت حضرت در آمده و پس از آن به حضرت مجتبي سپس به حضرت ابي عبدالله (ع) پيوسته و در خدمت حضرت زين العابدين روزگار ميگذراند.

غلام سياه از امام اجازه جهاد خواست حضرت به او فرمود: انت في اذن مني فانما تبعتنا طبعا للعافية فلا تبتل بطريقنا يعني اي جون تو براي درخواست سلامتي و تندرستي خود از ما پيروي نمودي هم اكنون خود را در راه ما مبتلا مكن و اجازه داري كه طريق سلامت را پيش گرفته بروي غلام عرض كرد يابن رسول الله من در زمان خوشي و راحت بكاسه ليسي شما شاد و دلخوش بودم اينك كه روز سختي و شدت است شما را به اين حالت گذاشته و بروم نه چنين است قسم به خدا اميدوارم كه با اين بوي عفن و حسب پست و روي سياه كه روح قدسي شما در پيكر من دميده مرا وارد بهشت سازد تا بوي من معطر و شرافت حسبي من نيكوتر و روي من نوراني و انور گردد نه به خدا من هرگز از شما جدا نخواهم شد تا خون سياه خود مرا با خون هاي پاك و طاهر شما بياميزم لا و الله لا افارقكم حتي يختلط هذا الدم الاسود مع دمائكم، حضرت ابي عبدالله پس از اين بيانات متين و اظهار وفاداري و ثبات قدم كه او عاشقانه و مشتاقانه خود را بروي


قدم هاي مولاي خويش انداخته و بوسه مي زد بغلام اجازه ميدان داد غلام روانه ميدان شده و اين رجز را مي خواند:



كيف يري الفجار ضرب الاسود

بالمشر في القاطع المهند



بالسيف صلنا بني محمد

اذب عنهم باللسان واليد



ارجوا بذاك الفوز عند المورد

من الا له الواحد الموحد



اذ لا شفيع عنده كاحمد

يعني چگونه مي بينيد اي جماعت بدكار سيه روزگار ضرب دست اين غلام سياه را با شمشير بران ساخت هند به شمشيري كه مي زنم از براي آل و فرزندان محمد و از آن ها به دست و زبان خود دفاع مي كنم و اميدوارم به اين عمل خود رستگاري را در آخرت از خداي يكتاي بيهمتا زيرا كه شفيعي نزد او بمانند احمد (ص) وجود ندارد جون همان مرد اسلحه شناس است كه در شب عاشورا هنگامي كه امام عليه السلام اصلاح شمشير و اسلحه خود را براي جنگ فردا مي نمود او هم با آن حضرت دستياري و مددكاري مي كرد و حضرت در آن حالت اين ابيات را انشاد مي فرمود:



يا دهر اف لك من خليل كم لك بالاشراق و الاصيل الخ كه اصل خبر آن از حضرت سيد سجاد روايت شده.

بعد از شهادت جون امام عليه السلام به بالين او آمده و در حق او دعا فرمود كه بار خدا روي او را سفيد و بدنش را خوش بوي ساز و او را با خوبان و پسنديدگان محشور فرما و بين او و بين آل محمد در آن جهان جدائي مينداز در زيارت قائميه است كه اسلام علي جون بن حوي مولي ابي ذر الغفاري از امام باقر از پدر بزرگوارش حضرت سيد سجاد (ع) رسيده كه هنگام دفن بوي مشك از بدن اين غلام برخاسته مي شد.