بازگشت

بستن آب بروي حضرت و ياران او


پسر سعد بعد از رسيدن اين نامه درمانده و از آن گونه مسالمه و مسامحه كاري اوليه خود دست برداشته عمرو بن حجاج را خواست و او را با پانصد سوار بر شريعه فرات واداشته دستور داد كه حسين و ياران و خاندان او را از آب جلوگيري كنند و نگذارند كسي از ايشان بشريعه داخل شود و آب بردارد.

در اين وقت بود كه بعضي از اشرار و دون فطرتان زبان به شماتت و تشنيع و جسارت گشوده و سوء ادب و لئامت به خرج دادند كه از آن جمله عبدالله بن حصين ازدي بود كه از گفتار ناهنجار خود دل امام عليه السلام را آزرده و به نفرين امام (ع) دچار گرديد، حميد بن مسلم گويد من ديدم عبدالله بن حصين را كه از شدت عطش فرياد مي زد و آنگاه كه آب به او مي دادند به قدري مي آشاميد كه شكمش بالا آمده استفراغ مي نمود و باز دم از العطش مي زد تا بدين حالت جان سپرد و نيز عمرو بن حجاج از كساني بود كه او نيز در اين مورد بي ادبي و جسارت كرده و به سزاي خود رسيد.

سيد بن طاوس در كتاب لهوف خود مي نويسد: [1] پسر سعد هنگاميكه عهده دار حرب و كارزار با حضرت حسين گرديد خود را با چهار هزار سوار به كربلا رسانيد و


پسر زياد در دنبال او لشگري از سواره و پياده تا بيست هزار از زمان ورود او تا شب ششم محرم روانه گردانيد و از آن وقت كار را بر آن حضرت سخت گرفته و آب را بر روي او و اهل و عيال و يارانش بستند در اين وقت امام عليه السلام قيام نموده و بر شمشير خود تكيه كرده با صداي رسا آن مردم را طرف خطاب قرار داده و فرمود: [2] .

انشدكم الله هل تعرفوني قالوا نعم انت ابن رسول الله و سبطه قال انشدكم الله هل تعلمون ان امي فاطمة بنت محمد قالوا نعم قال انشدكم الله هل تعلمون ان ابي علي بن ابي طالب قالوا نعم قال انشدكم الله هل تعلمون ان جدتي خديجة بنت خويلد اول نسآء هذه الامة و اسلاما قالوا اللهم نعم قال انشدكم الله هل تعلمون ان حمزة سيدالشهداء عم ابي قالوا اللهم نعم قال فانشدكم الله هل تعلمون ان جعفر الطيار في الجنة عمي قالوا اللهم نعم قال فانشدكم الله هل تعلمون ان هذا سيف رسول الله و انا متقلده قالوا اللهم نعم قال فانشدكم الله هل تعلمون ان هذه عمامة رسول الله انا لا بسها قالوا اللهم نعم قال فانشدكم الله هل تعلمون ان عليا كان اولهم اسلاما و اعلمهم علما و اعظمهم حلما و انه ولي كل مؤمن و مؤمنة قالوا اللهم نعم قال فبم تستحلون دمي و ابي الذائد عن الحوض غدا يذود عنه رجالا كما يذاد البعير الصادر عن الماء و لواء الحمد في يد ابي يوم القيمة قالوا قد علمنا ذلك كله و نحن غير تاركيك حتي تذوق الموت عطشا.

امام عليه السلام در اين خطبه شريفه خود را به سپاه معرفي فرموده و در آغاز


حسب و نسب خود را بيان كرده سپس اشارت به مواريث نبوي و مفاخر خود از طرف پدر توضيح داده و آن گاه بيان بي گناهي و مظلوميت خود را مي فرمايد و از آن مردم بي حيا جوابي ناصواب و جسارت آميز مي شنود اينك مفاد خطابه و ترجمه آن بدين قرار است اي مردم شما را به خدا قسم مي دهم كه آيا مرا مي شناسيد آنان گفتند بلي، توئي پسر رسول خدا و دخترزاده و سبط او پس از آن فرمود شما را به خدا قسم، آيا مي دانيد كه جد من رسول خدا صلي الله عليه و آله است؟ گفتند بلي مي شناسيم فرمود شما را به خدا آيا مي دانيد كه مادر من فاطمه دختر محمد مصطفي (ص) است؟ گفتند بلي مي شناسيم فرمود شما را به خدا آيا مي دانيد كه جده من خديجه دختر خويلد اول زن از زنان اين امت از حيث اسلاميت است؟ گفتند بلي فرمود شما را به خدا قسم آيا مي دانيد كه حمزه سيد شهداء عم پدر من است؟ گفتند بلي - فرمود شما را به خدا آيا مي دانيد كه جعفر طيار در بهشت عم من است؟ گفتند: بلي - فرمود آيا مي دانيد كه اين شمشير رسول خدا است كه من آنرا حمايل كردم؟ گفتند بلي - فرمود شما را بخدا آيا مي دانيد كه اين عمامه رسول خدا است كه من آن را بر سر دارم؟ گفتند بلي - فرمود شما را به خدا آيا مي دانيد كه علي عليه السلام اول كسي است از قوم كه اسلام آورده و از حيث علم و دانش از همه داناتر بود و اينكه او ولي و اختياردار هر مؤمن و مؤمنه است؟ گفتند بلي پس فرمود با اين وصف بچه سبب خون مرا حلال مي شماريد در صورتي كه پدر من صلوات الله عليه كسي است كه ساقي حوض كوثر است و رد مي كند از آن حوض اشخاصي را چنانكه شتر را از آب ممانعت مي كنند و لواي حمد در روز قيامت به دست او است - آن بيحيا مردم گفتند ما همه اين ها را مي دانيم و ليكن تو را واگذار نمي كنيم و دست از تو برنمي داريم تا اينكه با لب تشنه شربت مرگ را بنوشي.

ابن جوزي مي نويسد [3] وقتي كه كار بر حسين عليه السلام و اصحاب او از تشنگي سخت شد عباس بن علي برادر خود را با سي سوار و بيست پياده به شريعه فرستاد و مقاتله و مبارزه نمودند و ليكن با وجود اين دسترسي به آب پيدا نكردند سيد در


لهوف مي نويسد [4] وقتي كه امام عليه السلام اين خطبه را انشاء فرمود دختران و خواهر آن حضرت زينب خاتون كه كلام و گفتار امام را شنيدند صداي خود را به گريه و ندبه بلند كرده لطمه بر صورت خويش زدند و صداي ايشان بلند شده به گوش امام عليه السلام رسيد آن جناب برادر خود و علي پسرش را فرستاده و به آنان امر به سكوت داده و فرمود قسم به جان خودم كه گريه شما بعد از اين بسيار خواهد شد.


پاورقي

[1] لهوف ص 37 و 38.

[2] بلاغة الحسين ص 45 و 46.

[3] تذکرة الخواص ابن‏جوزي ص 257 چاپ نجف.

[4] لهوف سيد بن طاوس ص 37 - مثيرالاحزان ابن نماي حلي ص 35.