بازگشت

جلسات پسر سعد با حضرت ابي عبدالله و نامه خولي به پسر زياد


ابي مخنف در مقتل خود مي نويسد [1] پسر سعد از فرات گذشته و هر شب از معسكر خود در آمده بساطي مي گسترد و حضرت را دعوت كرده با او بناي محادثه و مذاكره را مي گذاشت تا نيمي از شب مي گذشت، خولي بن يزيد اصبحي چگونگي را به پسر زياد گزارش داده و دشمني شديدي را كه با حضرت ابي عبدالله داشت در اين مورد بكار زد و نامه اي به اين مضمون به عبيدالله نوشت، اي امير بدان كه عمر بن سعد هر شب از لشگرگاه در آمده حسين را دعوت نموده و با او داخل مذاكرات و صحبت مي شوند تا پاسي از شب مي گذرد و بدينگونه او را مي بينيم كه با حسين به مهرباني و رأفت مي گذراند اينك بجا است كه او را از كار بداري و اختيار را به من واگذاري تا من امر حسين را كفايت كنم وقتي كه عبيدالله اين نامه را خواند به پسر سعد چنين نوشت


اما بعد يا بن سعد قد بلغني انك في كل ليلة تخرج و تبسط بساطا و تدعوا الحسين و تتحدث معه حتي مضي من الليل شطره فاذا قرئت كتابي فامره ان ينزل علي حكمي فان اطاعت و الا امنعه من شرب الماء فاني حللته علي اليهود و النصاري و حرمته عليه و علي اهل بيته.

يعني اي پسر سعد به من خبر داده اند كه تو هر شب در آمده و بساطي گسترده حسين را دعوت مي كني و با او داخل صحبت و مذاكرات مي شوي تا نيمي از شب مي گذرد هم اكنون كه نامه ي مرا خواندي او را امر كن كه به حكم من سر فرود آورد پس اگر پذيرفت چه بهتر و گرنه آب را بروي او ببند و نگذار كه او و اهل و عيالش آب بنوشند من آن آب را بر يهود و نصاري حلال و مباح مي شمارم و ليكن بر او و اهل و عيال وي حرام و ناروا ميدانم، اين است پايه شقاوت و بيحيائي و رذالت پسر زياد و ناپاكي ذات او.


پاورقي

[1] مقتل ابي‏مخنف ص 53 - بحارالانوار جلد دهم.