بازگشت

وصول طرماح بن عدي با همراهانش از كوفه به خدمت امام


در مقتل ابي مخنف مي نويسد [1] : حر وقتي كلام امام ع را شنيد خود را عقب كشيد تا به عذيب الهجانات رسيدند در آنجا به چهار نفر شتر سوار برخورد نمودند كه از طرف كوفه مي آمدند و اسبي را بجنيبت يدك نموده با دليل خود طرماح بن عدي مي آمدند سواران نافع بن هلال بجلي مرادي - عمرو صيداوي - سعيد بن ابي ذر غفاري - عبيدالله مذحجي بودند آنان بر امام (ع) وارد شده سلام دادند حر پيش آمده به عرض رسانيد اين چند تن كه از كوفه آمده اند جزء همراهان شما نيستند و بر من است كه آن ها را توقيف كنم، امام فرمود: بر من است كه از ايشان دفاع كنم زيرا كه ايشان ياران و مددكاران منند و تو پيشتر با من عهد كردي كه متعرض من نشوي تا جواب نامه ات از عبيدالله برسد، حر از آن ها دست كشيده و روانه شد.

ابي مخنف مي نويسد: در بين راه كه موكب امام در حركت بود (گويا راهي بوده است كه شبانه طي مي نمودند) طرماح زمام ناقه امام را گرفته اين ابيات را به عنوان حدي مي خواند:



يا ناقتي لا تجزعي من زجري

و شمري قبل طلوع الفجر



بخير ركبان و خير سفر

حتي تحلي بكثير الفخر



الماجد الحر رحيب الصدر

اثابه الله بخير اجر



ابن اميرالمؤمنين الطهر

و ابن الشفيع من عذاب الحشر



يا مالك النفع معا و الضر

ايد حسينا سيدي بالنصر



علي اللعينين سليلي صخر

و ابن زياد العهر ابن العهر



يعني اي ناقه من بي تابي مكن از زجر و آزار من و خود را مهيا ساز برسيدن منزل پيش از اينكه صبح طلوع كند كه سوار تو بهترين سواران و بهترين سفركنندگان


است تا اينكه خود را به مباهات و افتخار زياد مزين و محلي سازي سوار تو آن بزرگوار آزادمرد و گشاده صدر است كه خدا او را به بهترين پاداش ها اجر و ثواب دهد او پسر پاك و طاهر اميرالمؤمنين و پسر كسي است كه از عذاب روز محشر شفاعت مي كند اي خدائي كه اختياردار سود و زياني حسين سيد و مولاي مرا به نصرت و پيروزي تأييد كن تا بر دو ملعون زاده صخر و پسر زياد زنازاده پسر زنازاده فايق آيد سپهر در ناسخ التواريخ اشعار طرماح را بدين مضمون ضبط كرده:



يا ناقتي لا تذعري من زجر

و امضي ما قبل طلوع الفجر



بخير فتيان و خير سفر

آل رسول الله آل الفخر



السادة البيض الوجوه الزهر

الطاعنين بالرماح السمر



الضاربين بالسيوف البتر

حتي تحلي بكريم النجر



الماجد الجد الرحيب الصدر

اصابه الله بخير امر



عمره الله بقاء الدهر

يا مالك النفع معا و الضر



امدد حسينا سيدي بالنصر

علي الطغاة من بقايا الكفر



علي اللعينين سليل صخر

يزيد لا زال حليف الخمر



و ابن زياد عهر ابن العهر

همين جا مي نويسد كه حر وقتي اين ارجوزه را شنيد و لعن و طعن بر پسر زياد و يزيد را استماع نمود خود را به كنار كشيده و دور از همراهان امام طي طريق مي نمود.



عقبة بن سمعان گويد من در خدمت امام (ع) روانه بودم ناگاه ديدم امام را بر پشت اسب خواب فراگرفته و سر بر زين گذاشته آنگاه سر برداشت و فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون الحمدلله رب العالمين» و دو سه بار اين عبارات را تكرار فرمود: در اين اثنا حضرت علي بن الحسين عليهماالسلام پيش آمده عرض كرد پدر جان اين كلمات ترجيع و تحميد در اين وقت براي چه بود امام فرمود: يا بني اني خفقت خفقة فمن لي فارس علي فرس و هو يقول: القوم يسيرون و المنايا يسير اليهم فعلتمت انها انفسنا نعيت الينا فرمود اي پسر اينك مرا خواب در ربوده و در اين بين سواري بر من آشكار گرديده مي گفت اين جماعت مي روند و مرگ به ايشان مي رود دانستم كه اين ناعي مرگ است و خبر مرگ ما را


مي دهد علي عرض كرد: اي پدر مگر ما بر حق نيستيم امام فرمود قسم به خدائي كه بازگشت تمام خلايق به جانب او است ما بر حقيم علي عرض كرد اي پدر حال كه چنين است پس ما را از هلاك چه باك است فقال له الحسين جزاك الله من ولد خير ما جزي ولدا عن والده امام (ع) فرمود اي فرزند خدا ترا جزا و پاداش دهد بهتر جزائي كه پسر از پدر تواند بهره ور گردد.

اين حادثه را بعضي از ارباب مقاتل و خبر در منزل ثعلبيه نوشته اند و ايراد آن در اينجا خالي از تكرار نيست.

خوارزمي در مقتل خود مي نويسد: بعد از تضييق حر و سخت گيري او بر امام عليه السلام حضرت روي به اصحاب خود نموده و فرمود: آيا ما بين شما كسي هست كه طريقي را جز اين جاده بداند و ما را به آن طرف دلالت كند طرماح بن عدي طائي عرض كرد يا بن رسول الله من از اين راه باخبر و آگاهم امام فرمود پس تو در برابر ما به اين راه حركت كن طرماح به راه افتاد امام و يارانش در پي او روان شدند و طرماح آن ابيات كه پيش از اين ذكر شد به طور ارتجاز مي خواند و كاروان كربلا با آن در حركت بود.


پاورقي

[1] مقتل ابي‏مخنف ص 45 چاپ نجف.