بازگشت

خطبه امام در منزل بيضه


بعد الحمد و الثاء ايها الناس ان رسول الله (ص) قال من رأي سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناكثا عهده مخالفا لسنة رسول الله (ص) يعمل في عباد الله بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقا علي الله ان يدخله مدخله الاوان هؤلاء قد لزمو اطاعة الشيطان و تولوا عن طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا بالفي و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و اني


احق بهذا الامر لقرابتي من رسول الله (ص) و قد اتتني كتبكم و قدمت علي رسلكم بيعتكم انكم لا تسلموني و لا تخذلوني فان وفيتم لي ببيعتكم فقد اصبتم حظلكم و رشدكم و انا الحسين بن علي ابن فاطمة بنت رسول الله (ص) و نفسي مع انفسكم و ولدي مع اهاليكم و اولادكم و لكم بي اسوة و ان لم تفعلوا و نقضتم عهدي و خلفتم بيعتي فلعمري ما هي منك بنكر لقد فعلتموها بابي و اخي و ابن عمي مسلم بن عقيل و المغرور ما اغتربكم فحطكم اخطأتم و نصيبكم ضيعتم و من نكث فانما ينكث علي نفسه و سيغني الله عنكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.

اين خطبه غرا را كه امام عليه السلام در ميان اصحاب خود و سپاه دشمن انشاء فرموده از جمله خطبي است كه براي تنبيه غافلين و بيداري بيخبران بلسان مبارك حضرت سلطان مظلومان جناب ابي عبدالله الحسين عليه الصلوة و السلام در نهايت فصاحت و بلاغت با احتواء آن بر خبر از حضرت نبي اكرم و عدم تحمل در برابر ستمكاري اهل ستم جاري شده و در آن نكات و دقايقي است كه ارباب خرد و هوش ملتفت آن خواهند شد كه امام عليه السلام در موقع گرفتاري و دچار بودن با شدائد چگونه حق خود را بيان فرموده و دشمن را به خطا و اشتباه خود آگاه مي سازد ما همينطور كه اصل خطبه را در اينجا ايراد نموديم اينك به ترجمه آن مي پردازيم تا داراي هر دو جنبه از براي خواص و عوام بوده باشد و نيز جهت ما مردم در اين دوره و زمان كه به نام قانون بساط ظلم و بيداد گسترده و حكومت جور و عدوان بر سر ما مسلط شده تنبه و ايقاظي از اين خواب سنگين بوده باشد و از آن سرمشقي براي خود در مقابل رفع ناروائي و بيداد گرفته و زير بار ستم و اجحاف نرويم بعد از سپاس و ثناي خدا امام عليه السلام فرمايد: اي مردم رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود هر كس سلطاني ستمكار را ديد كه در حال سلطه و قدرت ستم پيشه و جورگستر است حرام خدا را حلال مي شمارد و عهد خدا را مي شكند و با سنت رسول خدا مخالفت مي ورزد و بين بندگان خدا به گناه كاري و تجاوزات از حدود خدا عمل مي كند و با اين احوال او را تغيير ندهد و از او بكردار يا گفتار سرزنش نكند بر خدا لازم است كه هم او را در آن حفره و گودالي كه آن ظالم را داخل مي كند وي را نيز داخل كند بدانيد و آگاه باشيد كه اين مردم ملازم


پيروي شيطان شده و از اطاعت او جدا نمي شوند و از اطاعت و بندگي خداي رحمن روي گردانيده فساد و خرابي را عيان و آشكار كردند حدود و احكام خدا را معطل گذاشتند غنيمت و حقوق را براي خود اختيار نموده و به خويشتن اختصاص دادند حرام خدا را حلال شمردند و حلال او را حرام دانستند و اكنون من به اين امر به واسطه خويشي و نزديكي كه برسول خدا دارم سزاوارترم و شايسته ترين اشخاصم كه در تغيير اين اوضاع بكوشم و احكام خدا را ميان خلق اجرا كنم، از طرفي هم شما به من نامه ها نوشتيد و كتابت ها از شما به نزد من آمد و فرستادگاني از طرف شما به من وارد شدند و با فرستادگان خود بيعت خودتان را به من تقديم داشتيد كه مرا واگذار نمي كنيد و تنها و خوار نمي گذاريد هم اينك بدانيد كه من حسين بن علي پسر فاطمه دختر رسول خدا هستم صلي الله عليه و آله كه جان من با جان شما يكي است و اهل و عيال و اولاد من با اهل و عيال و اولاد شما يكي مي باشد و بر شما است كه از من پيروي كنيد و اگر پيروي نمي كنيد و عهد و پيمان خود را شكستيد و بيعت مرا واگذاشته و از گردن خود برداشتيد قسم به جان خودم كه اين كار شما تازگي ندارد و از شما عملي ناشناس نيست زيرا كه همين عمل را درباره پدرم و برادرم و پسرعمم مسلم بن عقيل نموديد گول خورده و فريب ديده آن كسي است كه به گفتار و كردار شما فريفته شود پس شما در حظ و بهره خود به خطا و اشتباه رفتيد و آن را از دست داديد و نصيب و سهم خود را ضايع نموديد و اين را بدانيد كه هر كس نكث عهد و پيمان كند و پيمان شكن گردد اين ضرر را به خودش زده و اين شكست را بر خودش وارد آورده و بزودي خداي كارساز مرا از شما بي نياز مي كند و درود بر شما و رحمت خدا و بركات او بعد از شنيدن اين خطبه حر قدري به خود پرداخته و به انديشه فرورفته و در باطن به كار خويشتن آشفته خاطر و دل پريش بود و به فكر چاره جوئي برآمده همي تشويش داشت كه آيا عاقبت امر به كجا مي كشد و سرانجام چه خواهد شد و بيشتر نظر داشت كه از راه دلسوزي راهي از براي سازش باز كرده و يا طريقي از براي رهائي امام و يارانش از اين مهلكه فراهم سازد لذا اين بود كه باز خود را به امام عليه السلام نزديك نموده و عرض كرد:


يعني خدا را درباره خود به ياد آر براي اينكه من عيان و آشكار مي بينم كه اگر مقاتله و كارزار كني آن ها هم با تو مبارزه و جنگ خواهند كرد و اگر با تو جنگ كنند چنانكه مشاهده مي كنم كشته خواهي شد.

امام فرمود اي حر آيا تو مرا از مرگ مي ترساني آيا امر به طوري نزد شما اهميت دارد كه در قتل من حاضريد و ليكن اگر من كشته شوم شما به بلائي عظيم و عذابي شديد پاداش خواهيد ديد و من در اينجا به تو سخني را مي گويم كه پيش از اين يك تن از بني الاوس به پسرعم خود هنگامي كه در جنگ احد بياري نبي اكرم مي رفت و او وي را از رفتن و كشته شدن بيم مي داد گفته:



سامضي فما بالموت عار علي الفتي

اذا ما نوي حقا و جاهد مسلما



و واسي الرجال الصالحين بنفسه

و فارق مثبورا و ودع [1] مجرما



فان عشت لم اندم و ان مت لم الم

كفي بك ذلا ان تعيش و ترغما



يعني به زودي من به دنبال مرگ خواهم رفت و مرگ بر جوانمرد عيب و عار نيست بخصوص مرگي كه در راه حق و نيت خير باشد و نيز مرگي كه به فداكار دلباخته در راه دين به هنگام جهاد و كوشش برسد و مرگي كه در راه مواسات و برابري به جان خود با رجال نيكوكار و صلاحيت دار باشد و مرگي كه براي دوري از تبه كار و بركناري از ستم پيشه گان و نابكارها بوده باشد.

پس در اين جنگ اگر زنده ماندم پشيماني نمي بينم و اگر مردم ملامت و سرزنش ندارم و ليكن اگر كه تو ماندي براي خواري مانده اي و خواري هم از براي تو مانده كه زنده مانده اي و دماغت به خاك ماليده شده، باز در اينجا حر از فرمايشات امام ذخيره از براي سعادت اندوزي و عاقبت بخيري خود تهيه نموده خود را براي پشت پا زدن به مقام بي دوام و ثبات چند روزه دنيا مهيا مي نمود.



پاورقي

[1] و باعد نسخه.