بازگشت

امام و زهير بن قين


چنانكه در ضمن احوال زهير بن قين اشاره شد او در زرود كه نام يكي از منازل است به موكب مبارك امام پيوسته در اين خصوص طبري از ابي مخنف از چند تن فزاري به وسيله سدي روايت كرده كه گويد زمان حجاج بن يوسف ما در سراي حارث بن ابي ربيعه در خرمافروشان بوديم جماعتي با هم انجمن كرده و پنهان مي زيستيم عده از فزاري كه در آنجا با ما بودند چگونگي احوال خود را درآن وقت كه همراه حضرت حسين آمدند بدينگونه بيان كردند كه ما با زهير بن قين در موقع خروج از مكه همراه بوديم و رو به كوفه مي آمديم و با موكب امام ع همه جا همدوش بوديم و ليكن خوش نداشتيم كه با هم در راه حركت كنيم مبادا در منزلي با يكديگر پياده شويم بنابراين هر وقت كه موكب امام ع حركت مي كرد زهير عقب مي ماند و هر جا كه آن ها فرود مي آمدند زهير جلو مي رفت تا در منزل زرود ما با يكديگر پياده شديم و در اينجا چاره جز اين نبود كه يكجا با هم فرود آئيم، موكب امام در طرفي ورود كرد ما نيز در طرفي ديگر پياده شديم پس از اندك وقتي از توشه و غذاي سفري كه داشتيم گسترده با يكديگر مشغول شديم كه ناگهان فرستاده از جانب امام عليه السلام نزد ما آمد سلام كرد و به ما وارد شده پيام امام را رسانيد و گفت: اي زهير، حسين بن علي مرا نزد تو فرستاده و تو را به نزد خود خواسته.

فزاري گويد: همه گي ما كه لقمه در دست داشتيم از حركت مانده گويا هر كس هر چه در دست داشت انداخته و متحير و مبهوت مانده مانند اينكه طائر حيرت بر سر ما نشسته است.

از ابن نما در مثيرالاحزان نقل شده كه ديلم دختر عمرو (همسر زهير بن قين) بعد از حادثه كربلا براي من حكايت كرد كه من به زهير گفتم پسر پيغمبر نماينده مي فرستد كه از او ديدن كني و تو با اين احوال به خدمت او نمي روي سبحان الله اگر بروي و گفته او را بشنوي و برگردي چه ميشود.

زهير نزد امام عليه السلام رفت و به زودي برگشت در حالتي كه خرم و مسرور به حالت استبشار بود به كلي عوض شده و جاذبه محبت و عشق آن امام او را گرفته و دلباخته شده


و نور ايمان در چهره و رخسار او تابيده مانند آفتاب مي درخشيد ولدي الورود گفت ميخ سراپرده اش را كنده و خيمه اش را خوابانيده و آن را در برابر خيام و خرگاه امام عليه السلام زدند پس از آن به من گفت تويله و رهائي و زودتر خود را بقبيله ات برسان زيرا كه من نخواهم كه به جز خير و خوبي از من چيزي به تو عايد گردد زيرا كه من عزم كردم كه به همراه حسين عليه السلام در اين سفر روانه گرديد تا اينكه جان خودم را فداي او كنم ابوطيب شاعر گويد:



اذا ترك الانسان اهلا وراثه

و يمم كافورا فما يتغرب



آن گاه زهير بياران خود گفت هر كس از شما خواهد به همراه من بيايد و الا اين آخرين ديدار من و او خواهد بود پس از آن مهريه عيال خودش را داده و او را به دست يكي از نزديكانش سپرد كه پيش كسان خود برد زن برخاسته گريه كنان او را وداع نمود و گفت: خار الله لك اسئلك ان تذكرني في القيامة عند جد الحسين يعني خداوند خير خود را نصيب تو كند من از تو خواهانم كه در قيامت نزد جد حسين عليه السلام بياد من باشي و مرا يادآور شوي.

سپس زهير در وداع خود با كسان و همراهانش گفت هم اكنون من شما را حديثي كنم كه ما در ولايت خزر جنگي بحري نموديم و خداوند پيروزي نصيب ما فرمود و غنائمي به دست آورديم، سلمان رضي الله عنه به ما فرمود شما به واسطه اين فتحي كه نموديد و خدا نصيبت شما فرمود و غنائمي كه به دست آورديد شادمان و مسرور گرديديد ما گفتيم بلي چنين است، آن گاه سلمان فرمود وقتي كه شما قتال و كارزار جوانان آل محمد را درك نموديد شادمان تر از اين خواهيد بود در مبارزه به همراه ايشان از آنچه كه امروز از غنيمت ما نصيب شما گرديد و من شما را به خدا سپردم [1] .


پاورقي

[1] مثيرالاحزان ابن نماي حلي.