بازگشت

بشرو بن عمر بن احدوث حضرمي كندي


اين شهيد وفادار از مردم حضرموت يمن بود و از جمله تابعين است و فرزندان زياد او در معارك و مغازي اسلامي معروفيتي بسزا داشته اند و بعضي او را بشير بتصغير خوانده اند اين بزرگوار مرد از اشخاصي است كه هنگام ورود امام به كربلا او نيز از كوفه براي جان نثاري خود را مهيا نموده بكربلا رسانيده و از براي او تفصيلي است.

شيخ مفيد رحمه الله در كتاب ارشاد خود نوشته: شب عاشورا قاصدي از كوفه آمده داخل اردوي حضرت ابي عبدالله ع گرديد و نزديكي از اصحاب رفته به او گفت از پسرت خبر رسيده كه سپاه ديلم او را اسير نموده اند اكنون با من بيا تا درصدد تهيه فديه او برآمده و او را نجات دهيم، آن مرد گفت: بعد از خلاصي او چكنم كه زندگاني من با اولاد در صورتي خوب است كه فرزند رسول خدا را به دين حال نبينم حال بگذار او اسير بماند و من در اينجا كشته شوم كه تا او را با خود در حساب خدا بگذارم، عندالله احتسبه و نفسي هم چنين مي نويسد وقتي اين خبر به امام عليه السلام رسيد به او فرمود تو برگرد و بر و من از گردنت بيعت خود را برداشتم و فديه پسرت را هم به تو مي دهم فقال الحسين ع انصرف و انت في حل من بيعتي و انا اعطيك فداء ابنك، بشر عرض كرد هيهات كه از خدمتت جدا شوم و بعد خبر حضرتت را از شترسواران بگيرم به خدا كه هرگز چنين نخواهد شد، سيد داودي گويد: بشر عرض كرد: اكلتني اذن السباع حيا ان انا فارقتك فاسئل عنك الركبان و اخذ لك مع قلة الاعوان لا يكون هذاابدا يا ابا عبدالله يعني درندگان صحرا مرا زنده زنده بخورند اگر كه از حضرتت جدا شوم و آنگاه پرسش تو را از آيندگان و روندگان بكنم و تو را با كمي ياوران ميان دشمنان بگذارم هرگز چنين نخواهد شد يا ابا عبدالله و در قائميات است كه السلام علي بشر بن عمر الحضرمي شكر الله لك قولك للحسين الي اخر قوله بشر در حمله ي اولي به شهادت نائل شده است.