بازگشت

عبدالله بن عمر و صلاح انديشي او


مثيرالاحزان ابن نماي حلي بحارالانوار.

از جمله كساني كه آن هنگام در مكه بودند عبدالله پسر عمر بن الخطاب از جمله ابائين از بيعت يزيد بود كه او نيز وقتي خبر حركت حضرت ابي عبدالله عليه السلام را به جانب عراق شنيد بخدمت آن حضرت آمده عرض كرد، يابن رسول الله صلاح آن است كه با يزيد پسر معاويه طريق مصالحت و مسالمت را پيش گيري و از مبارزه و قتال خودداري نمائي، امام عليه السلام فرمود:

يا ابا عبدالرحمن اما علمت ان من هوان الدنيا علي الله تعالي ان رأس يحيي بن زكريا اهدي الي بغي من بغايا بني اسرائيل اما تعلم ان بني اسرائيل كانوا يقتلون ما بين طلوع الفجر الي طلوع الشمس سبعين نبيا ثم يجلسون في اسواقهم يبيعون و يشترون كان لم يصنعوا شيئا فلم يعجل الله عليهم بل اخذهم بعد ذلك اخذ عزيز ذي انتقام اتق الله يا ابا عبدالرحمن و لا تدع نصرتي.

يعني اي ابا عبدالرحمن آيا نمي داني كه در پستي و بيمقداري دنيا بنزد خدا اين بود كه سر يحيي بن زكريا را به عنوان هديه از براي زاني از زانيه هاي بني اسرائيل بهديه بردند در اينجا در بعضي از اخبار دارد كه امام عليه السلام فرمود و سيهدي راسي الي ابن الزانيه و به بزودي سر مرا نيز به عنوان هديه نزد يزيد زنازداده مي برند آيا نمي داني و يا نشنيدي كه بني اسرائيل از هنگام طلوع بامداد تا زدن آفتاب هفتاد پيغمبر را كشتند پس از آن به بازار رفته نشستند و بخريد و فروش مشغول شدند و چنان بودند كه گويا هيچ كاري نكرده و معصيتي ننموده معذلك خداي مهربان در جزا و كيفر ايشان تعجيل نفرمود بلكه از آن بسخت ترين عذاب از ايشان انتقام كشيد، هم اكنون اي ابا عبدالرحمن از خدا بترس و ياري مرا واگذار مكن.