بازگشت

ابن عباس و عبدالله زبير درباره انصراف امام


اهل خبر و ارباب مقاتل نوشته اند، كه عبدالله بن عباس و عبدالله پسر زبير كه از جمله ابائين بودند و از جهت سرپيچي از بيعت يزيد به مكه آمده و او را داعيه خلافت و هوا و هوسهائي ديگر در سر بود بظاهر امر خدمت امام بعد از استماع خبر حركت تشرف يافته به حضور مقدسش عرض كردند يابن رسول الله صلاح و مصلحت آن است كه در حرم امن خدا اقامت فرمائي و از رفتن بعراق صرف نظر كني، حضرت فرمود: ان رسول الله امرني بامر و انا ماض فيه يعني رسول خدا به من امر و دستوري فرمود و من پيروي آن امر و دستور خواهم رفت، ابن عباس دانست كه اين گفته ها در برابر تصميم امام عليه السلام تاثيري ندارد و از خدمتش به حال اندوه و ملال روانه شد.


اما عبدالله زبير به واسطه هوا و هوسي كه در دل داشت مايل نبود كه حضرت ابي عبدالله در مكه بماند زيرا با وجود آن حضرت كسي را توجهي به او نبود و سعي و كوش وي درباره رسيدن به آمال و آرزوي خود بيحاصل بود و روي اين نظر بوده است كه عبدالله بن عباس بعد از خروج حضرت از مكه پسر زبير را ديده به او گفت، قد قرت عينك يابن الزبير، يعني اي پسر زبير ديده ي تو از اين رفتن روشن شد و زمينه براي طرح نقشه انديشه و فكر تو مهيا گرديد و همين بود كه بعد از قتل حضرت سيدالشهدا و واقعه عاشورا عبدالله زبير قيام نموده و بر عليه يزيد در مكه برخاست و براي او بيعت گرفته تا كار به جائي رسيد كه هتك حرمت خانه درباره دستگيري و قتل او به دست اتباع يزيد و آل مروان پيش آمد نمود و او حسرت سلطنت و خلافت را به بالاي دار و به پاي گور برد.

ابن جوزي در تذكرة الخواص مي نويسد: وقتي پسر زبير خبر عزيمت حضرت حسين را شنيد بر او وارد شده عرض كرد، اگر در اينجا اقامت فرمائي ما به تو بيعت خواهيم نمود زيرا كه تو سزاوارتر از يزيد و پدرش بامر خلافت خواهي بود در صورتي كه پسر زبير از همه مردم شادمان تر از بيرون شدن آن حضرت از مكه بود و اظهاري را كه او درين خصوص نمود فقط از براي اين بوده كه به او نسبت به چيز ديگري ندهند كه آن امر خلافت و گرفتن بيعت بود و چه خوب بود بيعت نكردن او كه اين هم پسر آن پدر بود كه نقض عهد با حضرت اميرالمؤمنين و باعث خروج عايشه و فتنه جمل و جنگ بصره و به كشتن دادن عده كثيري از مؤمنين و منافقين گرديد.

امام عليه السلام بعبدالله زبير فرمود: و الله لان اقتل خارجا منها بشبر احب الي من ان اقتل فيها و ايم الله لو كنت في حجر هامه من هذه الهوام لاستخرجوني حتي يقضوا بي حاجتهم و الله ليعتدن علي كما اعتدت اليهود في السبت.

يعني به خدا قسم كه اگر من در خارج حرم و كعبه اگر چه به اندازه يك وجب هم باشد دوست تر دارم از اينكه در حرم كشته شوم و احترام حرم به واسطه كشتن من در آن از بين برود و قسم به خدا كه اگر من در سوراخ حشره و موري از اين موران در آيم يقين دارم كه آن ها مرا از آن در آورده و حاجت خود را كه كشتن من است انجام مي دهند و قسم به خدا كه


اين قوم بر من تعدي و تجاوز خواهند كرد همانطور كه ملت يهود در روز شنبه خود تجاوز نمودند.